فواید گیاهخواری/فداییان شکم
فصل اول
فدائیان شکم
خوبست پیش از اینکه وارد مطلب بشویم بیدادگری و درندگی را که از عادت گوشتخواری ناشی میشود در نظر خود بیاوریم. آیا میدانید که احتیاج یا لذت گوشتخواری هر روز سبب کشتار کرورها از حیوانات اهلی میگردد؟ از کرورها خیلی بیشتر اگر لشکر بیشمار حیوانات بیچارهای را بشماریم که در شکارگاهها، ماهیگیریها، مرغفروشیها و غیره محکوم به قربانی شدن روزانه هستند از چهارصدمیلیون جنبندگان حساس تجاوز میکند که هر سالی تنها برای خوشآمد ذائقهٔ فاسدشده و و شکمپرستی آدمیان کشته میشوند. حساب کردهاند روی سیل خونی که از این کشتار مشئوم راه میافتد میتوانند بهآسانی کشتیرانی بنمایند. اما قربانی آنها بسهولت انجام نمیپذیرد بلکه پیش از کشته شدن با حیوان بطرز وحشیانهای رفتار میکنند: – گلههای حیوانات از شهرهای دوردست در مدت پانزده یا سی روز بضرب چوب و تازیانه رانده میشوند اگر بین راه از خستگی بیفتند با سیخک بلندشان میکنند و گاهی چندین روز بدون خوراک زیر تابش آفتاب سوزان یا در آغلهای چرک و متعفن بسر میبرند. بعضی از آنها میمیرند و هرگاه یکی از آنها در بین راه زائید برای اینکه از کاروان عقب نماند بچهٔ او را جلو چشم مادرش سر میبرند — هنوز حیوانات بیچاره از خستگی راه نیاسودهاند که با تازیانه بسوی سلاخخانه روانه میشوند. بمحض ورود در این ساختمان کثیف غمانگیز بوی خونی که خفقان قلب میآورد، زمین نمناک، خون تازهای که از هر سو روان است، فریادهای جانگداز حیوانات، جسدهائی که بخون خود آغشته شده و با تشنج میلرزد. اسبهای لاغر نیمهجان که دو طرف آنها لاشه آویختهاند و قصابهائی که برای خرید لش مرده آمدورفت میکنند و از طرف دیگر نالهٔ گوسفندان و همهمهٔ صدای. دشنام و دادوفریاد آدمیان، حیوانات بیچاره از این منظرهٔ چرکین و بوی گوشت گندیده و خون برادرانشان پیشبینی سرگذشت هولناک خود را مینمایند.
پذیرائیکنندگان آنها با چهرهای درنده و طماع جلو آمده هرکدام کارد و ساطور خونین بدست دارد و روی پیشدامنی آنها از خون بستهشدهٔ سیاهرنگ و چربی برق میزند سپس آنها را بزحمت از همدیگر جدا کرده کشانکشان به گوشهای میبرند بعد دستها و پاهای حیوان را گرفته تا میکنند و اگر خواست استقامت بنماید با لگد و زورورزی او را زمین میزنند. حیوان دیوانهوار کوشش میکند تا خودش را از زیر دست دژخیم رها بنماید اما سر او را پیچ داده گلویش را با کارد پاره میکند. آنوقت خون فوران میزند هردفعه که هوا از ریههای او بیرون میآید صدای خشکی تولید کرده خون به اطراف پاشیده میشود. پساز آن مدتی دستوپا زده در خون خودش غوطه میخورد و هنوز جانش بیرون نرفته که سر او را جدا نموده بادش میکنند. — چشمهای سیاه و درخشان حیوان که تا چند دقیقه پیش، از زندگانی سرشار بود غبار مرگ پردهای روی آنرا میپوشاند و زبان از دهانش با کف خونین بیرون میآید بعد از آن شکمش را شکافته دلورودهٔ حیوان را بیرون میکشند. بوی پشگل و بخاری که در هوا پراکنده میشود و خون غلیظ گندیده که مگس و پشه روی آن پرواز میکنند منظرهای چرکین و مهیبی را نمایان میسازد.
قصابها تا بازوی خودشان را در روده و خون حیوان فرومیبرند پس از آن پوست او را جدا میکنند و بعد آن لاشههای لرزان حیوانات را با سرهای بریده و شقیقههای کبود و شکمهای پارهشده و جگرهای سرخ که اغلب داغ چوب و و تازیانهای که پیش از کشتن حیوان زدهاند روی گوشت او نمودار است در گاری به چنگک آویخته و یا روی اسب انداخته به دکانهای قصابی میفرستند. آنها این لاشهها را گرفته تکهتکه نموده دستها و پیشبند خود را از نو خونآلود مینمایند و این تکههای گوشت کشته شده فروخته میشود.
مردم شکم خودشان را پر از این گوشت مردار کرده در همهٔ خانهها هنگام خوراک بوی دلبهمزدن عضلات سرخکرده و پخته شده که با هزارگونه آبوتاب رنگرزی پیرایش کردهاند بلند میشود — بچه، زن، مرد از این تکهها میخورند و اینها همان مردمانی هستند که لاف تربیت و ظرافت اخلاق و پاکدامنی و پرهیزکاری و مهربانی میزنند: قاضی، ملا، آموزگار، شاعر، ادیب، نقاش، نویسنده و همهٔ کسانی که گمان میکنند در زندگانی کمال مطلوب عالیتری از زرپرستی و شکمچرانی دارند هنگامیکه میخواهند فکر بنمایند معدهٔ آنان از لاشه و خون لختهشدهٔ جانوران سنگین است.
اینحال بسیار ترسناک است نه از نظر زجر و شکنجهٔ حیوانات بلکه بسبب آنکه بدون لزوم انسان احساسات رحم و اتحاد با مخلوقات طبیعت را در خودش بزور خفه کرده است.
اینها همان حیوانات بیآزار و دستآموزی میباشند که آدمیزاد شیر آنان را دوشیده پشم آنان را پوشیده و همبازی بچههای او بودهاند. باین هم قناعت نکرده میخواهد خون آنان را بنوشد. — مهربانی! چه لغت پوچ و اسم بیمسمائی است. هرگاه اندکی قلب حساس داشته باشند و به شکنجهها و نالههای دردناک و همچنین نگاههای پر از عجزولابهٔ تمام حیواناتی که در کشتارگاههای عمومی و خصوصی سر میبرند فکر بنمایند بکلی از خوردن گوشت جانوران بیزار خواهند شد.
«پیر لرمیت»[۱] در مقاله خود مینویسد. «من دیدم یک قطار راهآهن در جلو سلاخخانه ایستاد، حیوانات بیچاره هراسناک خارج شده و روی سنگفرش روانه گشتند آدمها با پیشبندی خونآلود که یک دسته کارد به کمرشان بسته شده بود آمدورفت میکردند.
«خون از هر سو روان بود. در آنجا گوسفندان و برههائی را که از ترس دیوانه شده بودند سر میبریدند... یک گاو ماده و گوسالهاش که به کشندگان تسلیم شده سرهای بدبخت خود را پهلوی همدیگر نگاهداشته بودند با وجود اینکه ضربتهای چماق صاحب خشمناک از این مهربانی آنها را گیج کرده بود
«... و از تمام این ساختمان نالههای جگرخراش جنبندگانی شنیده میشد که محروم از دیدن هرگونه ترحم هستند و زندگانی بآنها داده نمیشود مگر برای اینکه قتلعام بشوند.»
تا زمانیکه احساسات طبیعی و بیآلایش قلب خودمان را بزور خفه نکردهایم واضح است که در نهاد انسان یک احساس تنفر و اکراه از کشتار و درد سایر جانوران وجود دارد و نیز آشکار است که هرگاه همه مردم وادار میشدند حیواناتی را که میخورند با دست خودشان بکشند بیشتر آنان از گوشتخواری دست میکشیدند. این شورش طبیعی، این دلگیری برضد خوراک خونین در نزد کسانی که گیاهخوار شدهاند پس از چندین ماه بیشتر میشود. نباید احساسات طبیعی خودمان را پست شمرده دلیل بر رقت قلب بدانیم. هیچچیز باین اندازه طبیعی نیست که احساس تنفر و انزجار انسان از کشتار. چونکه برای این کار آفریده نشده است. حیوانات درنده این دلگیری را حس نمیکنند. احترام بزندگانی و شکنجه و جدالی را که در نهاد آدمیزاد است باید در نظر داشت، زیرا چیزی از آن عالیتر نداریم.
ستمگری و کشتار نسبت بحیوانات دشنام و ناسزا به شرافت و مقام انسانیت است. پیدایش آنان، بدنیا آمدن و بازی و شادی و درد کشیدن و مهربانی مادری و ترس از مرگ و هویوهوس اعضای بدن و همچنین مرگ و سرنوشت حیوانات همه شبیه و مانند انسان میباشد. میگویند روح آنان پستتر است. باشد، اما بالاخره مثل ما احساس درد و شادی میکنند، پستی آنها برای ما تکلیف برادر بزرگتر را معین میکند نه حق دژخیمی و ستمگری را. این گوشتی که مردم میخورند درد و شکنجهٔ جانوران بیگناه و بیآزار است که نمیتوانند از خودشان دفاع بنمایند. خون ریختهشدهٔ آنان فریاد انتقام میکشد و نفرین میفرستد به انسان و ستارهای که روی آن زندگانی میکنیم.
کسانی هستند که راضی نمیشوند حیوانی را آزار برسانند ولی بطور غیرمستقیم دیگران را باین کار ظریف وادار مینمایند. هرکس گوشت میخورد باید دست بالا زده خودش حیوان را بکشد چونکه جانوران درنده معاون نمیگیرند و یا لااقل قدمرنجه نموده یکساعت عمر خود را باین تماشای قشنگ بگذرانند و بهبینند این خوراکهای خوشمزه برای آنها چگونه آماده میشود. خوشبختانه همیشه سلاخخانهها را بیرون شهر دور از مردم میسازند تا جنایات کشتار را از چشم آنها بپوشانند — سلاخخانه اختراع حیوان دوپاست، هیچ جانور درنده و خونخواری باین رذالت طعمهٔ خود را نمیخورد. انسان روی گرگ و جانوران خونخوار روی زمین را سفید کرده است.
همهٔ این مردمانی که در کشتارخانهها دست در کار میباشند تنها یک فکر در مغز تاریک آنها جایگیر شده و آن پول است و منفعت. کشتن برای آنها مثل پاره کردن کاغذ شده و از حس اخلاقی بکلی بیبهره هستند حتی در آمریکا هیچوقت شهادت قصاب را دربارهٔ جنایتی نمیپذیرند و پیشهٔ او را پست میشمارند اما این پستی او تقصیر همهٔ آنهایی است که گوشت میخورند.
زرپرستی و شکمپروری همهٔ احساسات عالیهٔ انسان را خفه میکند مثلا برای فروش پوست، بره «تودلی» یا میش را سر بریده بچهاش را زنده از شکم او بیرون میکشند و با لگد در شکم حیوان آبستن میزنند تا بچهاش را سقط بکنـد آنوقت سر او را جلو مادرش میبرند و بعد از کندن پوست حیوان، جنین را که بدنش بجای گوشت از کف و مادهٔ لزج خونین ترکیب شده برای فروش دور شهر میگردانند و از لاشهٔ کبودرنگ آن قطرهقطره خون میچکد! چه نمایش قشنگی است که مختص به ایران میباشد!
چرا زندگانی ظالمانهٔ آدمیزاد باید سبب آنقدر درد و زجر دیگران را بیهوده فراهم بیاورد و از در هم شکستن خوشبختی و سرور جنبندگان استفادهٔ موهوم بنماید؟ آیا تمدن او ناگزیر است که بخون بیگناهان آلوده بشود؟ هرچه بکارند همان را درو خواهند کرد. انسان خون میریزد تخم بیدادی و ستمگری میکارد پس در نتیجه ثمره جنگ و درد و ویرانی و کشتار میـدرود. انسانیت پیشرفت نخواهد کرد و آرام نخواهد گرفت و روی خوشبختی و آزادی و آشتی را نخواهد دید تا هنگامیکه گوشتخوار است.
این اشتباه از یکجا ناشی میشود که انسان گمان کرده که ناگزیر به کشتار برای زندگانی است و گوشت خوراک مقوی است اگر نخورد میمیرد و حقیقتاً باید احتیاج خوردن گوشت برای زندگانی انسان احترازناپذیر باشد تا بتواند برای پوزش جنایاتی که هر روز چندین میلیون بار روی کرهٔ زمین از او سر میزند کفایت بکند. آیا زندگانی انسانی بسته است باستعمال گوشت؟ خوراکهای حیوانی بدون اینکه برای بدن لازم و سودمند باشد آیا بر قوای آن میافزاید یا اینکه زیانآور است و باید آنرا برضد سلامتی و زندگانی دانست؟
این یک درد بیدوا و یک جنایت ناگفتنی و ننگینترین رذالتها خواهد بود. ما میرویم از روی علوم جدید و علمالحیوة و تشریح بدن و علمالاعضاء و تجزیهٔ شیمیائی و عقاید اطباء و تجربیات عملی و غیره نشان بدهیم که گوشت نهتنها برای بدن انسان لازم نمیباشد بلکه از هر حیث زیانهای سنگینی بر دوش جامعهٔ بشر گذاشته است و برای بدن بجز یک مهیج کشنده چیز دیگر نیست.
بروکسل ۱۸ سپتامبر ۱۹۲۶
- ↑ Pierre L'Ermite (La Croix ۱۹۲۶)