انوری/در مدح عمادالدین پیروزشاه
< انوری
در مدح عمادالدین پیروزشاه
شاها، زمانه بندهٔ درگاه جاه تست | اسلام در حمایت و دین در پناه تست | |||||
پیروزشاه عادلی و بر دوام ملک | بهتر گواه عدل بود و او گواه تست | |||||
گردون غبار پایهٔ تخت بلند تو | خورشید عکس گوهر طرف کلاه تست | |||||
هر آیت از عنا و عنایت که منزلست | در شان بدسگال تو و نیک خواه تست | |||||
سیر ستارگان فلک نیست در بروج | بر گوشهای کنگرهٔ بارگاه تست | |||||
چشم مجاهدان ظفر نیست بر قدر | بر سمت تو و رایت و گرد سپاه تست | |||||
قدر تو گفت چرخ نهم را که: کیست آن؟ | تعریف خویش کرد که: خاشاک راه تست | |||||
رای تو گفت خرمن مه را که: چیست آن؟ | تقدیر گفت: سایهٔ چتر سیاه تست | |||||
ای خسروی، که واسطهٔ عقد روزگار | تا سال و ماه دور کند، سال و ماه تست | |||||
با نوبت فلک بصدا هم نفس شده | با نوبتیت گفته که: خورشید داه تست | |||||
با خاک بارگاه تو من بنده، انوری | گفتم: چو زنده جان نژندم بجاه تست | |||||
قسمم ز خدمت تو چرا دوری اوفتاد؟ | گفت: انوری، بهانه چه آری؟ گناه تست | |||||
گفتم که: آب جیحون، گفتا: خری مکن | بگذر، که عالمی همه آب و گیاه تست | |||||
گفتم: بطالعم خللی هست؟ گفت نیست | عیب از خیالهای دماغ تباه تست | |||||
یوسف نهای و بیژن، ارنه بگفتمی: | کندر ازای مجلس شهِ بلخ چاه تست | |||||
گفتم: توقف من ازین جمله هیچ نیست | ای حضرتی، که چرح نمودار گاه تست | |||||
زان اعتمادهاست که چون روز و چون شبم | بر مدت کشیده و روز پگاه تست | |||||
گفتا: ضمان تو که کند، ای شغب فزای؟ | گفتم که: حفظ دولت تشویش کاه تست | |||||
تا کهربا چو دست تصرف برد بکاه | از عدل شه خطاب رسد: کین نه کاه تست | |||||
پیروز شاه باد و ندا از زمانه این: | پیروز شاه احمد بوبکر شاه تست |