تاریخ ایران باستان/فصل سوم - روایت کتزیاس راجع به ماد

موسی‌خورن، جغرافیادان ارمنی، و کتب نویسندگان قرون اسلامی، چنانکه بیاید.

فصل سوم - روایات کتزیاس راجع به ماد

چنان بود مفاد نوشته‌های هرودوت، کتیبه‌های آسوری، لوحه‌های بابلی و غیره درباره مادیها و دولت ماد، که ذکر شد. چون کتزیاس هم چیزهائی راجع به ماد نوشته، لازم است مضامین آن را نیز ذکر کنیم، زیرا، اگر هم در بعض موارد موافق حقیقت نباشد، از کلیات آن میتوان راجع به مادیها، دولت ماد و مناسبات آن با آسور و سائر ملل استنباطهائی کرد: چنانکه در مدخل گفته شد، نوشته‌های کتزیاس گم شده و فقط قسمتهای کمی از آن بما رسیده، زیرا بعض مورخین قرون بعد جاهائی را از نوشته‌های او در کتب خود ذکر کرده‌اند. از جمله دیودور - سی‌سی‌لی است، که راجع به ماد از قول کتزیاس چنین گوید (کتاب ۲ - بند ۲۳).

اوضاع آسور

سارداناپال، آخرین پادشاه آسور، از حیث تن‌آسانی و تنبلی و غوطه‌ور شدن در عیش و عشرت از تمام پادشاهان آسور گذشت. او خود را از نظر مردم پنهان می‌داشت و همواره در قصر خود در میان زنان غیر عقدی اوقات خود را به لهو و لعب می‌گذرانید. او مانند زنان بساختن رنگ ارغوانی، بعمل آوردن پشم، پوشیدن جامه زنان، آراستن صورت[۱] و استعمال عطریات مشغول بود و در این کارها بقدری افراط کرد، که از حیث تن‌پروری از زنان بدعمل هم گوی سبقت را ربود. شب و روز مسکرات زیاد استعمال می‌کرد، به همه نوع عیش و عشرت می‌پرداخت و بدرجه‌ای بی‌پروا و بی‌شرم بود، که آشکارا اعمال زشت و قبیح را مرتکب می‌شد. بالاخره بی‌حیائی را به جائی رسانید، که در حیات خود سنگ قبری برای خود ساخت و کتیبه‌ای بر آن به زبان بربرها (غیر یونانیها) نویساند، که یکی از یونانیها آن را چنین ترجمه کرد: «ای رهگذر، یقین بدار، که تو فانی هستی و روحت را برای لذایذ دنیا باز کن، زیرا برای کسی، که مرده دیگر لذتی نیست. من که وقتی پادشاه نینوای بزرگ بودم، فقط مشتی خاکم، ولی آنچه را، که خورده‌ام و آنچه را، که باعث عیش و عشرت من بود، با خود دارم. تنها چیزی را، که از دست داده‌ام، قدرت و ثروت من است». چنین بود سارداناپال و او نه فقط زندگانی خود را بطور شرم‌آور بآخر رسانید، بلکه دولت آسور را، که دوامش بیش از تمام دول دیگر بود، از دست بداد.

آرباکس رئیس مستحفظینی، که ماد همه‌ساله به نینوا برای قراولی می‌فرستاد، شخصی بود ممتاز. این شخص در اردو با رئیس سپاهیان بابلی دوست شد و نقشهٔ برانداختن آسور را در میان گذاشت. رئیس بابلیها، که به‌له‌زیس[۲] نام داشت و طرف توجّه کاهنان بابلی، موسوم به کلدانیان، بود، چون از نجوم و غیب‌گوئی اطّلاعات مبسوطی داشت، روزی به دوست خود گفت، تو سلطان تمام ممالکی خواهی بود، که سارداناپال در تحت تسلط خود دارد. آرباکس از این پیشگوئی غرق شعف گردید و به به‌له‌زیس گفت، اگر چنین شود، تو را به حکومت بابل منصوب خواهم کرد. بعد او با سائر سرداران طرح دوستی ریخت و حسّ کنجکاوی او را بر آن داشت، که زندگانی پادشاه را در اندرون مشاهده کند. خواجه‌ای در ازای یک جام طلا او را به اندرون پادشاه برد و، چون آرباکس در عیش و عشرت شاه نگریست، بیش از سابق مصمم شد، که نقشه خود را اجرا کند. با این مقصود دو دوست مزبور کنکاشی ترتیب دادند، توضیح آنکه آرباکس متعهد شد مادیها و پارسی‌ها را بر آسور بشوراند و به‌له‌زیس بابلیها و نیز اعراب، یعنی متحدین آنان را، به قیام وادارد. چون مدت قراولی مادیها بسرآمد، آرباکس به ماد برگشت و مادیها و پارسی‌ها را بر آسور شوراند، به‌له‌زیس هم با بابلیها چنین کرد و شخصی را نزد اعراب فرستاده کمک آنها را طلبید. خلاصه آنکه پس از یک سال متّحدین باین بهانه، که نوبت قراولی آنها در اردوی نینوا رسیده است، با سپاهیان خود بطرف شهر مزبور حرکت کردند.

قیام آرباکس بر آسور ملل چهارگانه مذکور، که عدّه‌شان به ۴۰۰ هزار نفر می‌رسید، در جائی جمع شدند، تا در باب نقشهٔ جنگ شور کنند. سارداناپال، همین‌که از این خیانت آگاه شد، با قشونی، که برای او باقی مانده بود، بعزم جنگ بیرون آمده بر دشمنان خود غلبه کرد، ولی کنکاشیان به کوهی، که در هفتاد استادی (تقریبا دو فرسخ و نیمی) نینوا بود، پناه بردند و بعد برای جدال دوّم حاضر شدند. سارداناپال جارچی‌هائی بطرف دشمن فرستاد، تا جار زنند، که هرکس آرباکس را بکشد، مستحق گرفتن دویست تالان طلا[۳] خواهد بود و، اگر زنده او را بیاورد، حکومت مملکت ماد از آن او خواهد شد. نظیر این پاداشها را هم برای کشتن (به‌له‌زیس) وعده داد، ولی کسی اغوا نشد. سارداناپال باز جنگ کرد، عدّهٔ زیادی از دشمن بکشت و باقی‌ماندهٔ سپاهیان کنکاشیان باز به کوه پناه بردند. آرباکس داشت مأیوس می‌شد، ولی به‌له‌زیس به او گفت، به‌وسیله آیاتی خدایان به او ظاهر ساخته‌اند، که پس از مجاهدات زیاد او موفّق خواهد شد.

جنگ سوّم روی داد، باز پادشاه آسور غالب آمد، حمله باردوی دشمن برده آن را تسخیر کرد و سپاه شورشیان را تا سرحدّ بابل براند. آرباکس رشادت‌های حیرت‌انگیز کرد و از آسوریها عدّه‌ای زیاد بکشت، ولی خودش هم زخم برداشت.

در این احوال سرداران ملل مذکوره بواسطه یأس از بهره‌مندی می‌خواستند بولایات خود برگردند، ولی به‌له‌زیس تمام شب را به نظارهٔ کواکب بسربرده روز دیگر گفت، که اگر پنج روز دیگر مقاومت کنید، کمک غیر مترقّبی بما خواهد رسید و اقبال با ما خواهد بود. سپاهیان پذیرفتند، که پنج روز دیگر بمانند و، وقتی که جمع شدند اسلحه برگیرند، خبر آمد، که از باختر سپاهی نیرومند به کمک پادشاه آسور می‌آید. آرباکس و هم قسمهای دیگر باستقبال این قشون رفته افراد را به کمک خود طلبیدند و باختریها، همین‌که وعدهٔ آزادی را شنیدند، با شادی به قشون هم قسم‌ها ملحق شدند. از طرف دیگر سارداناپال، که از رفتن باختریها بطرف دشمن خبر نداشت و مست فتوحات خود گشته بود، باز در عیش و عشرت فرورفت و آذوقه و شراب وافر به سپاه خود داد. آرباکس، چون بتوسّط فراریها شنید، که اردوی آسوری مشغول عیش و طرب است، بآن شبیخون زده و کشتار زیاد کرده بقیة السیف آسوریها را بطرف شهر براند. پادشاه آسور در این احوال سرداری سپاه را به برادرزن خود (ساله من)[۴] سپرد و خود در شهر برای دفاع آن بماند. در جنگی، که بعد روی داد، شورشیان فاتح شدند، سردار مزبور کشته شد، عدّهٔ زیادی از فراری‌ها از دم شمشیر گذشتند و بعضی مجبور شدند، که خود را در فرات اندازند. عدّهٔ کشته‌ها بقدری بود، که آب فرات سرخ‌فام گردید. بر اثر این واقعه تقریباً تمام ایالات آسور سر از اطاعت آن پیچیدند، زیرا همه تشنهٔ آزادی بودند. در این احوال پادشاه سه پسر و دو دختر خود را با گنجهای متعدّد به پافلاگونیه نزد دوست باوفای خود (کت‌تا)[۵] فرستاد و پس از آن فرامینی با چاپارها بتمام ایالات فرستاده قشون طلبید. غیب‌گوئی گفته بود، که نینوا را کسی نخواهد گرفت، مگر وقتی که خود رود دشمن شهر گردد و، چون پادشاه باور نمی‌کرد، که چنین حادثه‌ای روی دهد، با کمال امیدواری بتدارک وسائل دفاعی مشغول بود. قشون محاصر حملات سخت کرد، ولی بواسطهٔ برج‌ها و باروی محکم شهر نتوانست کاری از پیش ببرد، زیرا در این زمان آلات و ادوات محاصره و قلعه خراب کن هنوز اختراع نشده بود و پادشاه آسور آذوقهٔ وافر به اهالی می‌رسانید. محاصره بطول انجامید، تا آنکه باران‌های شدید باریدن گرفت و رود فرات طغیان کرده بقدر بیست استاد (تقریبا دو ثلث فرسخ) دیوار شهر را خراب کرد. بر اثر این واقعه پادشاه آسور، نظر بگفته غیب‌گوی مذکور، از نجات خود مأیوس گردید و، چون نمی‌خواست بدست دشمنان افتد، هیزم زیاد در قصر خود خرمن کرد و طلا و نقره و البسهٔ فاخر خود را در میان هیزم گذارد. بعد پادشاه با زنانش به اطاقی، که در درون هیزم‌ها ساخته بودند، درآمده امر کرد آن را آتش زدند و همگی خاکستر شدند. همین‌که این خبر به شورشیان رسید، در حال وارد شهر شده آن را تسخیر و آرباکس را شاه کردند. بعد پادشاه جدید حکمرانانی برای ایالات معین کرد و به‌له‌زیس حکمران بابل گردید. چون او از خواجه‌ای شنیده بود، که سارداناپال طلا و نقرهٔ خود را در آتش انداخته، نزد آرباکس رفته چنین گفت: «من زمانی، که بهره‌مندی ما هنوز مشکوک بود، نذر کردم، که اگر موفّق شدیم، در نزدیکی معبد بلوس،[۶] در کنار فرات از خاکسترهای قصر پادشاه آسور بنائی برپاکنم، تا در انظار مردمی، که از فرات عبور می‌کنند، یادگاری از خراب شدن دولت آسور باشد. آرباکس امر کرد خاکسترها را به به‌له‌زیس بدهند و بحکم او این خاکسترها به بابل حمل شد. بعد بزودی حیلهٔ حکمران بابل کشف گردید، آرباکس از سردارانی، که به او کمک کرده بودند، چند نفر را برای محاکمه به‌له‌زیس معین کرد و او محکوم به قتل شد، ولی، چون آرباکس خواست در ابتدای سلطنت خود جوانمردی نشان دهد، از تقصیر حاکم بابل درگذشت و طلا و نقره‌ای، که در خاکستر بود به او بخشید. بعد نیکی‌های زیاد دربارهٔ اهالی نینوا کرده آنچه از آنها غارت شده بود پس داد و، پس از اینکه اهالی شهر را به دهات اطراف کوچانید، امر کرد دیوارهای شهر را خراب کردند و مقداری طلا و نقره، که باقی مانده و به چند تالان بالغ بود، بامر شاه بهمدان حمل شد. دولت آسور، که بدست مادیها منهدم گردید در مدّت ۱۳۰۰ سال، که شامل سی نسل بود، دوام داشت.

دولت ماد پس از آرباکس

بعد دیودور سی‌سی‌لی حکایت خود را دنبال کرده گوید (کتاب دوّم - بند ۳۲-۳۳): کتزیاس، چنانکه خود او گوید، با دقت در دفاتر شاهی پارسیان، که موافق قانونی ضبط و حفظ می‌شد، غور کرده کتابی نوشت، که بعد با خود بیونان برد و این است آنچه کتزیاس گوید: «پس از انحلال دولت آسور، مادیها در تحت سلطنت آرباکس آقای آسیا گشتند. این پادشاه ۲۸ سال سلطنت کرد و پس از او مانداکس[۷] بتخت نشست و پنجاه سال آسیا را اداره کرد. بعد از او این اشخاص یکی پس از دیگری سلطنت کردند: سوسارمس [۸]- سی سال، آرتی‌کاس [۹]- پنجاه سال، آربیان [۱۰]- ۲۲ سال، آرته‌یس [۱۱]- چهل سال. در سلطنت این شاه جنگی بزرگ برای مادیها با کادوسیها پیش آمد و منشأ این واقعه چنین است: پارسد[۱۲] نام پارسی، که از حیث دلاوری، شجاعت و عزم و جزم معروف بود، نفوذی در دربار ماد یافت. بعد، چون از حکم شاه دربارهٔ خود رنجید، با سه هزار پیاده و هزار سوار نزد کادوسیها رفته خواهرش را به یکی از متنفذین این مردم داد و مورد توجه گردید. پس از آن او مردم کادوسی را تحریک کرد، که بر ماد شوریده مستقل شوند و، چون شنید، شاه قشونی بقصد او فرستاده، با دویست هزار نفر تنگی را اشغال کرد. خود شاه بقصد او با قشونی مرکب از ۸۰۰ هزار نفر بیرون رفت و در جنگ شکست خورد. توضیح آنکه پنجاه هزار نفر کشته شد و ما بقی را پارسی مزبور از ولایت کادوسی‌ها براند. پس از آن کادوسیها او را شاه کردند و او همواره به ممالک ماد تجاوز کرده به تاخت‌وتاز و غارت می‌پرداخت. از این راه او یک شخص نامی گردید و در آخر عمر جانشین خود را مجبور کرد سوگند یاد کند، که همواره آتش کینهٔ کادوسیها را نسبت به مادیها مشتعل خواهد داشت و لعنت کرد به هم‌نژادان خود و کادوسیهائی، که از در صلح با مادیها درآیند. بدین سبب کادوسیها هیچ‌گاه مطیع اوامر شاهان ماد نگشته در این حال تا زمان کوروش، که دولت ماد را منقرض کرد، باقی ماندند.

بعد دیودور از قول کتزیاس گوید (کتاب سوّم بند ۳۶) پس از مرگ آرنه‌یس، جانشین او آرتی‌نس، ۲۲ سال سلطنت کرد و پس از او آستی بارس[۱۳]، چهل سال. در زمان این پادشاه پارتیها بر ماد یاغی شده سکاها را به مملکت خود راه دادند. بر اثر این واقعه جنگ ممتدّی، که چند سال بطول انجامید، بین مادیها و سکاها شروع گردید و عدّه‌ای زیاد از طرفین کشته شدند، بالاخره باین شرائط صلح کردند، که پارتیها مطیع مادیها باشند، هریک از طرفین حدود مستملکات سابق خود را حفظ کند و اتحاد دائمی بین آنها برقرار گردد.

در اینجا دیودور از قول کتزیاس تمجید زیاد از ملکهٔ سکاها زارین[۱۴] نام کرده گوید: «زنهای سکائی کلیة بسیار شجاعند و با مردانشان به جنگ می‌روند، ولی این ملکه از تمام زنان سکائی شجاع‌تر بود. او این ملت را از قید رقیت مردمان مجاور خلاصی داد، شهرهای زیاد بساخت و اخلاق مردم خود را ملایم کرد.

به شکرانهٔ این کارها سکاها پس از مرگ ملکه مقبره‌ای برای او ساختند بشکل هرم، که هر طرف آن دارای سه استاد طول و یک استاد ارتفاع بود (استاد تقریباً معادل ۱۸۵ مطر است) این هرم به نقطه‌ای منتهی می‌گشت، روی آن مجسمه بزرگی از طلا نصب کرده بودند و آن را تعظیم و تکریم می‌کردند، چنانکه پهلوانی را کنند، ولی طنطنه تعظیم و تکریمات بیش از آن بود، که دربارهٔ سلف این ملکه مرعی می‌داشتند. پس از مرگ آستی‌بارس شخصی بتخت نشست که آس‌پاداس[۱۵]نام داشت و یونانیها او را آستیاگس نامند. در زمان او کوروش حکومت و اقتدار را به پارس منتقل کرد. در جای خود ما بتفصیل از این واقعه صحبت خواهیم کرد.»

کیفیت نوشته‌های کتزیاس

این است آنچه دیودور سی‌سی‌لی موافق کتاب کتزیاس نوشته و با یک نظر سطحی غلطهای فاحش در آن دیده می‌شود: ۱ - اسم آخرین پادشاه آسور، موافق مدارک صحیح، که در فوق ذکر شد، سارداناپال نبود، او را به آسوری سین‌شرّوکین می‌نامیدند، این اسم در زبان یونانی ساراکس شده و حالا هم اکثر مورّخین چنین می‌نویسند. ۲ - اسم حاکم بابل متحد شاه ماد، چنانکه گذشت، نبوپولاس‌سار[۱۶] بود و اکنون همچنین می‌نویسند. ۳ - نینوا در کنار دجله واقع بود، نه در کنار فرات، و حال آنکه دیودور مکرّر اسم این رود را ذکر کرده. ۴ - تسخیر نینوا از روی مدارک صحیح در ۶۰۶ یا ۶۰۷ ق. م رویداد، اگر آرباکس را فاتح نینوا بدانیم، باید قبول کنیم، که بین تسخیر نینوا و انقراض دولت ماد سیصد سال فاصله بوده و این غلط بیّنی است، زیرا مسلم است، که سقوط دولت ماد در ۵۵۰ ق. م یعنی ۶۵ سال بعد از تسخیر نینوا وقوع یافت. بنابراین، آن پادشاه ماد، که نینوا را تسخیر کرد، اوّلین شاه ماد نبود یا فاتح نینوا را آرباکس نمی‌نامیدند. ۵ - اگر گفته‌های کتزیاس را صحیح بدانیم، باختر تابع آسور بوده، پذیرفتن این روایت خیلی مشکل است، زیرا موافق مدارک آسوری، آسوریها در ایران تا کویر لوت رانده اینجا را آخر دنیا تصوّر کردند. این است چیزهائی، که به کتزیاس میتوان ایراد کرد و از مقایسه نوشته‌های او با نوشته‌های هرودوت تردیدی باقی نمی‌ماند، که نوشته‌های هرودوت به حقیقت نزدیکتر است.

شاهان ماد موافق فهرست کتزیاس

عدّه شاهان ماد و مدّت سلطنت آنها در نوشته‌های کتزیاس با نوشته‌های هرودوت مباینت کلی دارد. هرودوت، چنانکه گذشت، عدّه شاهان ماد را چهار دانسته و اسامی آنها را با سنین سلطنتشان چنین ذکر کرده: دیوکس - ۵۳ سال، فراارتس - ۲۲، کیاکسار ۴۰، آستیاگس - ۳۵. بنابراین مدّت دوام دولت ماد ۱۵۰ سال بوده، امّا کتزیاس اسامی شاهان و سنین سلطنت آنها را چنین بیان می‌کند: آرباکس - ۲۸ سال، مانداکس - ۵۰، سوسارمس - ۲۸، آرتی‌کاس - ۵۰، آربیان - ۲۲، آرته‌یس - ۴۰، آرتی‌نس - ۲۲، آستی‌باراس - ۴۰، آسپاداس یا آستی‌گاس[۱۷] ۳۵، جمعاً ۳۱۵ سال. این اختلاف کلی در اسامی و سنین سلطنت شاهان ماد از دیرگاهی جلب توجّه محققین را کرده و بعض آنها بسیار کوشیده‌اند، که رفع اختلاف را بکنند، ولی موفّق نشده‌اند. مثلاً اپ‌پر عالم فرانسوی، حدس زده، که هرودوت اسامی شاهان ماد را بزبان مادی نوشته و فهرست کتزیاس ترجمهٔ این اسامی بپارسی است. برای اثبات این نظر عالم مزبور تأویلاتی کرده، که خیلی مصنوعی است و دارمستتر، عالم دیگر فرانسوی، با دلائلی آن را در کتاب خود موسوم به تتبعات ایرانی ردّ کرده[۱۸]. نولدکه گوید، که کتزیاس فهرست خود را موافق گفته‌های مادیها نوشته و آنها خواسته‌اند بسبب حسیات قومی مدّت دوام دولت خود را دو برابر وبل بیشتر بکنند[۱۹].

این است عقیدهٔ علمای فنّ راجع به فهرستهای دو مورّخ یونانی، ولی باید گفت، که نمی‌توان فهرست کتزیاس را بالتمام غیر صحیح دانست، زیرا سه اسم فهرست کتزیاس در کتیبه‌های آسوری نیز ذکر شده. توضیح آنکه سارگن دوّم در فهرست باج‌گزاران خود اسم آرباک و آرتیک و مانداک را ذکر می‌کند. اینها امیران طوائف بوده‌اند و شکی نیست، که آرباکس و آرتی‌کاس و مانداکس یونانی‌شدهٔ سه اسم مذکور است. بنابراین باید عقیده داشت، که هرودوت فقط اسامی شاهان ماد را ذکر کرده، ولی کتزیاس اسامی امرای مادی را هم قبل از تاسیس دولت بزرگ ماد در فهرست خود گنجانیده، زیرا موافق روایت هرودوت هم مادیها، قبل از تأسیس دولت ماد، امراء محلی داشته‌اند، چنانکه مورّخ مذکور گوید، قبل از انتخاب دیوکس به سلطنت «هر شهر زندگانی جداگانه و حکومت ملی داشت».

امّا عیب این نظر در اینجاست، که اسامی سه نفر از چهار نفر آخری فهرست کتزیاس باز موافق فهرست هرودوت نیست، فقط اسم آخرین شاه ماد در هر دو فهرست تقریباً یکی است (آستیاگس هرودوت - آستی‌گاس کتزیاس) و شکی نیست، که فهرست هرودوت صحیح است، زیرا سند رسمی ما دو اسم آن را تأیید می‌کند، توضیح آنکه داریوش اوّل در کتیبه بیستون اسم فراارتس را فرورتیش و کیاکسار را هووخشتر نویسانده (ستون [۲۰]، بند ۵) و معلوم است، که دو اسم مذکور در نوشته‌های هرودوت تصحیف شده[۲۱]. امّا در باب آستیاگس یعنی آخرین شاه ماد باید در نظر داشت، که کتزیاس دو اسم برای او ذکر می‌کند: آسپاداس و آستیگاس. بنابراین شاید بتوان حدس زد، که یکی از این دو اسم لقب او بوده، مثلاً اسپاد اسم و اژدهاک لقبش، یا بعکس.

در خاتمه مقتضی است علاوه کنیم، که ماراپاس کاتینا مورّخ ارمنستان، بقول موسی‌خورن، اسامی شاهان ماد را چنین نوشته بود: وارباس، مائودااکس،[۲۲] آرتی‌سس، دیوکس، فراارتس، کیاکسار، آشتاهاک. از مقایسه معلوم است، که سه اسم اوّل با فهرست کتزیاس و چهار اسم دیگر با فهرست هرودوت کاملاً مطابقت دارد.[۲۳] چون سه اسمی، که با فهرست کتزیاس مطابق است همان اسامی است، که در کتیبه‌های آسوری دیده می‌شود، باید باین عقیده بود، که فهرست ماراپاس صحیح است. او در فهرست خود اسامی سه امیر و چهار شاه ماد را ذکر کرده.

بنا بر آنچه گفته شد، فهرست کتزیاس و ماراپاس کاتینا صریحاً و اشاره هرودوت تلویحا، می‌رساند، که قبل از تاسیس دولت بزرگ ماد امارت‌های مادی در شمال و غرب ایران وجود داشته و تاریخ این امارت‌ها تا قرن دهم ق. م بالا می‌رود.

چیزهائی، که جالب توجّه است

ایراداتی، که به نوشته‌های کتزیاس وارد می‌آید، چنان بود، که ذکر شد، ولی لازم است گفته شود، که کتاب او بعض اطلاعات ذی قیمت هم می‌دهد، مثلاً ذکر دفاتر شاهی پارس و اینکه دفاتر موافق قانونی حفظ میشد و او دسترسی باین مدارک داشته. مقصود از دفاتر باید سالنامه‌های وقایع باشد، که در آن زمان (دفتر) می‌گفتند. این خبر صحیح است، زیرا از منابع دیگر هم تأیید شده، توضیح آنکه در چند جای توریة ذکری از دفاتر شاهی پارس کرده‌اند، منتها آن را کتاب یا مجله نامیده‌اند (کتاب عزرا باب ۶، کتاب استر باب ۲ و ۶). مضامین این گفته‌های توریة در جای خود بیاید. نوشته‌های کتزیاس راجع به کادوسی‌ها نیز جالب توجّه است و معلوم میشود که مادیها در ابتداء گیلان یا حوالی آن را داشته‌اند و در اواخر آن دوره این ولایت از دولت ماد جدا شده، چنانکه در اواخر دوره هخامنشی هم کادوسی‌ها نیم استقلالی یافتند.

آمدن سکاها به ایران از طرف مشرق نیز مورد توجّه است، زیرا در کلیات با نوشته‌های هرودوت راجع به تاخت‌وتاز سکاها در ماد موافقت دارد. تفاوت این است، که مورّخ مذکور نوشته، سکاها از دربند قفقازیّه گذشته به ماد آمدند، ولی از نوشته‌های کتزیاس صریحاً استنباط می‌شود، که از طرف گرگان و خراسان آمده‌اند. گفته‌های هر دو مورّخ روی‌هم‌رفته می‌رساند، که سکاها از دو طرف به ایران حمله کرده‌اند و حتی میتوان گفت، که نوشته‌های کتزیاس داستانهای ما را راجع به جنگ ایرانیان با تورانیان در زمان منوچهر، نوذر و غیره بخاطر می‌آورد، بخصوص، که در داستانهای ما وقایع را در موارد زیاد پیش یا پس برده‌اند.

باب دوم - تمدن مادیها

راجع به تمدن مادیها چیز زیادی نمی‌توان گفت، چه راجع به مذهب، تشکیلات سیاسی، اجتماعی و خانوادگی آنها و نیز در باب زبان، خطّ، صنایع، سایر چیزها، که درجه تمدن قومی را نشان می‌دهد، اطّلاعات وافیه بما نرسیده و، اگر ذکری راجع به بعض مطالب مذکوره در نوشته‌های مورّخین قدیم شده، مجمل و ناقص است. از شاهان ماد تا حال کتیبه‌هائی هم بدست نیامده، که بتوان راجع بزبان و خطّ انها استنباطهائی کرد، چنانکه از کتیبه‌های شاهان هخامنشی می‌کنیم، بنابراین ، اگر بخواهیم حدسهائی راجع باین مطالب بزنیم، باید تشکیلات و چیزهای دیگر آریانی را در قرون تاریخی و قبل از آن مبنا قرار داده اطّلاعات ناقصی را هم، که بما رسیده بر آن بیفزائیم. بنابراین آنچه ممکن است به حقیقت نزدیک باشد این است:

تشکیلات سیاسی مادیها قبل از تأسیس دولت بزرگ ماد ملوک‌الطوائفی بود و هرکدام از طوائف مادی زندگانی سیاسی و معیشتی مستقلی داشت. بعد از تأسیس دولت، اقتدار در شخص شاه ماد، که باصطلاح دوره هخامنشی شاه بزرگ بود، جمع شد و از قدرت امراء محلی کاست، ولی تصور نمی‌رود، که امراء محلی بکلی از میان رفته باشند، چه بعد از انقراض دولت ماد هم می‌بینیم، بعض ایالات و ولایات ایران امراء خود را حفظ کرده‌اند و حکومت در خانوادهٔ آنها موروثی است. این مطلب پائین‌تر روشن‌تر خواهد بود.

عدّهٔ طبقات در عهود خیلی قدیم دو بوده: طبقهٔ جنگیها، طبقه برزگران و شبانان، در قرون بعد طبقهٔ روحانیین و کسبه بر آن افزوده. در دورهٔ مادی هم یقیناً این چهار طبقه وجود داشته، زیرا در اینکه مغها، یکی از طوایف ماد، طبقهٔ روحانیون را تشکیل کرده بودند، تردیدی نیست. از قرائن چنین استنباط می‌شود، که دولت ماد مقام اینها را محکم کرده بود، زیرا می‌بینیم، که در دوره پارسی‌ها، با وجود قضیه بردیای دروغی، آنها مقام خود را حفظ کرده‌اند. بنابراین باید گفت، که مذهب مغها مذهب رسمی مادیها بوده.

امّا از مذهب مغها اطلاعی در دست نیست و محققاً نمی‌توان گفت، که مذهب زرتشت در این زمان در ماد منتشر بوده یا نه. چون آریانها در عهود قدیم عناصر و مخصوصا روشنائی را می‌پرستیدند، باید حدس زد، که پرستش مهر هم در مذهب مادیها داخل بوده. محققینی، که عقیده دارند، زرتشت از ماد به باختر رفته، تصوّر می‌کنند، که مغها مذهب را با سحر و جادوئی آلوده بودند، زرتشت خواسته اصلاحاتی کند و چون مغها بر او شده‌اند، به باختر رفته در آنجا بهره‌مندی یافته است.

راجع بزبان مادیها سندی در دست نیست. چنانکه بالاتر گفته شد، سابقاً تصوّر می‌کردند، که نسخهٔ دوّم کتیبه بیستون داریوش اوّل بزبان مادی نوشته شده، ولی اکنون معلوم است، که بزبان عیلامی است. کتیبه‌های دیگری هم از دوره مادی بدست نیامده. با وجود این دارمستتر، ایران‌شناس معروف، حدس زده، که آوستا در زمان مادیها نوشته شده و، اگر کتیبه‌هائی بدست آید، این حدس محقق خواهد شد. از زمانی، که نوشته‌هائی بسه زبان در آسیای وسطی پیدا شد، این عقیده قدری قوّت یافت، زیرا معلوم است، که زبان آوستائی باین زبانها، که معروف بزبان اوّل و دوّم و سوم بودند، نزدیک نیست و بنابراین زبان آوستا از زبانهای مشرق ایران نمی‌باشد. اسامی خاصه مادی، که بما رسیده است، کم نیست، ولی اسامی عام نادر است.

یکی از این نوع اسامی از هرودوت بما رسیده، که گوید مادیها سگ ماده را (سپاکو) می‌گفتند. عجالة مسئله زبان مادی موقوف بکشف کتیبه‌هائی است، که شاید از حفریات علمی در همدان وقتی بدست آید. اگرچه آثاری از این زبان بدست نیامده، ولی نلدکه گوید: «اگر کتیبه‌هائی از شاهان ماد بدست آید، گمان می‌کنم از حیث خطّ و زبان مانند کتیبه‌های شاهان پارس باشد[۲۴]». محققین تردید ندارند، که زبان مادی بزبان پارسی قدیم خیلی نزدیک بوده، چنانکه پارسی و مادی زبان یکدیگر را به خوبی می‌فهمیدند. کلیة در همه چیز مادیها و پارسیها به یکدیگر شبیه بودند و تفاوت‌های اساسی بین آنها نبود. دارمستتر زبان کردی کنونی را مشتقّ، از زبان مادی می‌داند. بعضی زبان پشتو یا پختوی افغانی را هم مشتقّ از این زبان میدانند. راجع به صنایع مادی نیز نمی‌توان چیز زیادی گفت، چه ابنیه و عماراتی از آن دوره نمانده، با وجود این از آثار کمی، که بدست آمده و در ذیل بیاید، محققین باین عقیده‌اند، که معماری مادی از معماری هخامنشی خشن‌تر و از معماری بومی، یعنی زمان قبل از آمدن آریانها به ایران، ظریف‌تر بوده. بعضی تصوّر می‌کنند، که مادیها معماری را از معماری وان، پایتخت دولت آرارات، اقتباس کرده‌اند. به هرحال آثاری، که در ایران پیدا شده و به مادیها نسبت می‌دهند، از این قرار است: ۱- شیری که از سنگ ساخته‌اند و در نزدیکی همدان است. این شیر، که تا ۹۳۰ میلادی ایستاده بود و حالا ناقص شده و افتاده است، محققاً معلوم نیست از دورهٔ مادی باشد، زیرا بعضی ساختن آن را بدوره هخامنشی نسبت می‌دهند[۲۵]، ولی نلدکه آن را از زمان مادیها می‌داند (تتبعات تاریخی راجع به ایران). ۲- نزدیک سرپل‌زهاب دخمه‌ایست، که در سنگ منقور و موسوم بدکان داود است. در اینجا صورت مردی برجسته در سنگ کنده شده، این مرد لباس مادی بر تن، بر سومی[۲۶] بدست دارد و در حال عبادت ایستاده. ۳- دخمه‌ای است در صحنه نزدیکی کرمانشاه مانند دخمه مذکور و فروهر بالای آن حجاری شده. ۴ - در دیران لرستان دخمه‌ایست نزدیک سرپل، موسوم به اطاق فرهاد، که ناتمام مانده. ۵ - در ده‌نو اسحاق‌وند نزدیک کرمانشاه، در دخمه کوچکی حجاری برجسته‌ایست، که صورت شخصی را در حال پرستش نشان می‌دهد. راجع باین آثار هم باید گفت، که همه در انتساب آن به ماد موافق نیستند، مثلاً پرّووشی‌پیه[۲۷] گویند، که این آثار از حیث حجاری به مقبره‌های هخامنشی در تخت‌جمشید بی‌شباهت نیست (جلد ۵ صفحهٔ ۶۳۷). قصری در همدان بوده، که (پولی‌بیوس) آن را بطور کلی توصیف کرده و ما حصل آن چنین است: ستونهای این قصر از چوب سدر و سرو ساخته شده، روی این ستونها را با لوحه‌های
(۴) سرپل زهاب، دکّان‌داود، حجّاری در تخته سنگی (فلاندن، کُست، ایران قدیم گراور ۲۱۱)
سیمین و زرّین پوشانیده‌اند و تخته‌های پوشش عمارت هم از نقرهٔ خالص است.

دمرگان تصور می‌کرد، که این قصر از آثار مادی بوده، که بعدها از میان رفته، یعنی فلزّات کریمهٔ آن را دزدیده و چوب‌ها را سوزانیده‌اند، ولی این عقیده کمتر طرفدار دارد، زیرا آن را از قرون بعد میدانند.

در همدان بعضی آثار بدست آمده، که حائز اهمیت نیست و راجع بعهود و دوره‌های دیگر است، مانند استوانه‌های بابلی و اشیائی از مفرغ (ساخت شرقی، یونانی و غیره). از چیزهائی، که دارای اهمیت است و راجع به دورهٔ هخامنشی، در جای خود ذکری خواهد شد. این نتیجه که، از دورهٔ مادی آثاری، بجز چند فقره، باقی نمانده و در باب انتساب آنها هم باین دوره اختلاف‌نظر بین علماء فنّ حاصل است، باید از اینجا باشد، که، چون مادیها بناهای خود را از خشت خام می‌کردند، در قرون بعد خراب و نابود شده و اگر هم موادّی از سنگ، آجر و چوب داشته، بعد ها بر اثر انهدام، این نوع موادّ را کشیده، در جاهای دیگر بکار برده‌اند. بهر حال نتیجهٔ آنچه در این باب گفته شد چنین است، که عجالة ما نه از مذهب، زبان، خطّ و تشکیلات مادیها اطّلاع صحیحی داریم، نه آثار مهمی از این دوره دیده می‌شود. این مطلب هم ناگفته نماند، که شاهان هخامنشی چیزهای زیاد از ماد اقتباس کردند و، همین نکته، که بسیاری از ترتیبات دورهٔ هخامنشی شبیه دوره مادی بود، یکی از جهاتی است، که نمی‌توان محققاً معلوم کرد، از چیزهائی، که در دورهٔ هخامنشی می‌بینم، کدام یک مادی و کدام هخامنشی است. فقط در موارد کمی می‌دانیم، که اقتباس پارسیها از مادیها چه بوده، مثلاً هرودوت و سترابون نوشته‌اند، که پارسی‌ها شکل لباس را از مادیها اقتباس کردند و بنابراین تصوّر می‌رود، که کلاه نمدین، قبای آستین‌دار و کفشهای پارسی‌ها از چیزهائی است، که از مادیها اقتباس شده. در خاتمه باید تذکر دهیم، که علماء اروپائی برای روشن کردن مجهولات تاریخ ماد بسیار کوشیده‌اند و در این راه مخصوصا زحمات پراشک[۲۸]، اپّر[۲۹] و وین‌کلر[۳۰] معروف است. این‌ها خواسته‌اند از مقایسهٔ مدارک کمی، که موجود است، به کمک تتبعات، تاریخ ماد را از نو بسازند و زحمات زیاد هم به خود داده گاهی حدسهائی صائب زده‌اند و گاهی هم تأویلات دور و دراز مصنوعی کرده متهورانه نتائجی گرفته‌اند. با وجود این بالاخره راجع بتاریخ ماد، آنچه موافق اسناد و مدارک میتوان گفت، همین چیزها است، که ذکر شد.

لازم است نیز گفته شود، که چون، از نظر تاریخ، دورهٔ اوّل پارسی متمم دوره مادی است و بعلاوه چیزهائی هم در ضمن وقایع دولت هخامنشی در باب ماد گفته خواهد شد، شکی نیست، که کتاب دوّم این تألیف بر اطّلاعات خواننده راجع به ماد افزوده منظرهٔ آن را روشن‌تر خواهد ساخت.

نتیجه بزرگ شدن ماد در تاریخ مشرق قدیم دارای اهمیت است، چه تا آن زمان برتری در آسیای غربی با مللی بود، که هرچند نژادشان محققاً معلوم نگشته، ولی زبانشان از زبانهای ملتصق است، مانند سومریها، عیلامی‌ها، و شاید هیت‌ها و غیرها، یا با ملل سامی‌نژاد. مادیها، برای بار نخستین، تسلط مردمان سامی‌نژاد را در آسیای غربی متزلزل کرده شالوده برتری آریانهای ایرانی را در مشرق قدیم ریختند و دولت هخامنشی کاری را، که ماد شروع کرده بود، ادامه داد. این نکته یکی از جهاتی است، که محققین دوره هخامنشی را متمم دوره مادی می‌دانند. کلیة، چنانکه بالاتر گفته شد، با انقراض دولت ماد هیچ‌گونه تغییر اساسی در سیاست داخله یا خارجه ایران روی نداد، فقط یک سلسله ایرانی جای سلسله ایرانی دیگر را گرفت و پارسی‌ها همان نقشه دولت ماد را، که می‌خواست خود را به دریاها برساند، تعقیب و اجرا کردند. اما اینکه مادیها می‌خواستند به دریاها برسند، گذشته از وقایعی، که ذکر شد، از اینجا نیز معلوم است، که لوحه‌های نبونید پادشاه بابل، با اینکه متأسفانه آسیب یافته، باز می‌رساند، که اژدهاک قبل از جنگ با کوروش، در سیاست تعرّضی خود نسبت به بابل تا شهر حماة در سوریه رانده بود. از اینجا منطقی است استنباط کنیم، که دولت ماد، قبل از انقراضش، قدرت حیرت‌انگیزی از خود بروز داده، در مرحله اولی بابل را تهدید می‌کرده و قیام کوروش موقتاً آسیای غربی را از حملات آریانهای ایرانی خلاصی بخشیده. خلاصه آنکه مادیها عهد جدیدی در تاریخ مشرق قدیم افتتاح کردند، که تا آمدن اسکندر به ایران امتداد یافت.


  1. مقصود بزک کردن است.
  2. Belesis.
  3. ۸۸۹۶۰۰۰ گرام یا درم طلا، اگر مقصود تالان آت‌تیک بوده.
  4. Salemene.
  5. Cotta.
  6. Belus.
  7. Mandakes در بعضی از نسخ مائوداکس نوشته‌اند.
  8. Sosarmes.
  9. Articas.
  10. Arbianes.
  11. Arties(Artee).
  12. Parsode.
  13. Astibares.
  14. Zarine.
  15. Aspadas.
  16. Nabupolassar.
  17. کتزیاس آسپاداس را با (آستی‌گاس) یا آستیاگس تطبیق می‌کند.
  18. Darinesteter.Et.Iran.1882 II,p.۱۰-۱۳.
  19. Noldeke,Et.Hist.S.la Perse Ane.Paris,1896 p.۲۴.
  20. در بعض نسخ مانداکس نوشته شده.
  21. کیاکسار بتلفّظ یونانی قدیم (کوآکسار) است زیرا (ایگرک) در زبان یونانی مانند ( u ) فرانسوی ولی ممدود تلفّظ می‌شد، نه مانند (ای) و دیگر اینکه در زبان یونانی قدیم حرف شین وجود نداشت و یونانیها بجای شین غالباً سین استعمال می‌کردند.
  22. در بعض نسخ مانداکس نوشته شده.
  23. Vict.Langlois,Coll.des his.anc.et mod.de l'Armenie,Paris 1881. 1.15 chap.۲۲.
  24. Noldeke. Etudes historiques sur la Persc Ancienne, Paris 1896 p. 22.
  25. تورایف - تاریخ مشرق قدیم - جلد اوّل صفحه ۱۰۸.
  26. برسوم یا برسم دسته‌ای از ترکه‌های درخت بود، که با برگ درخت خرما بهم بسته و هنگام عبادت بدست می‌گرفتند (دارمستتر، زند آوستا).
  27. Perrot et Chipiez.
  28. Praschek.
  29. Oppert.
  30. Winckler.