تاریخ ایران باستان/قسمت دوم - مشرق قدیم/خواندن خطوط قدیمه - کاوشها
منابع تاریخ مشرق قدیم
بطور کلی این منابع را میتوان بدو قسمت بزرگ تقسیم کرد: سرچشمههای قدیم یعنی کتابها و نوشتههائی که از مورّخین عهد قدیم مانده و اکنون در دست است.
سرچشمههائی که تقریباً از یک قرن و نیم به این طرف کشف شده. منابع نوع دوّم را مقدّم میداریم، چه صحت منابع نوع اوّل در موارد زیاد از مقایسهٔ آنها یا سرچشمههای نوع دوّم معلوم میشود.
سرچشمههای نوین[۱]
خواندن خطوط قدیمه - کاوشها (حفریات)
۱ - خطوط قدیمه
خطّ مصری قدیم مصر همیشه بیش از ممالک دیگر مشرق قدیم توجه اروپائیان را به خود جلب میکرد. خبری هست که رومیهای قدیم هم به مصرشناسی توجه داشتند و اشخاصی بودند مانند آممین مارسلّن[۲] و غیره که خطوط مصری را بیغلط میخواندند. در عهد نوین، بخصوص در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی، در اروپا علمائی اوقات خود را صرف فراگرفتن زبان قبطی کرده جدّ داشتند که بوسیلهٔ این زبان با زبان قدیم مصریها آشنا شوند، ولی موفّق بخواندن خطّ مصری قدیم (هیروگلیف)[۳] نمیشدند. امر بدین حال بود، تا سفر جنگی ناپلئون بمصر در ۱۷۹۸ پیش آمد و او مصرشناسی را تشویق کرد. نتیجهٔ این سفر جنگی از حیث علم چنین است: اولاً کتابی در ۲۴ جلد و نقشههائی (اطلس) در ۱۲ قسمت راجع بمصر و آثار قدیم آن از بناها و صنایع و غیره بعنوان «توصیف مصر» منتشر شد[۴] ثانیاً در موقعی که سربازهای فرانسوی در قلعه (سنژولین)[۵] کار میکردند، سنگی بیرون آمد که معروف به سنگ (رزت) است[۶] (۱۷۹۹ م.) و از این زمان مصرشناسی تولّد یافت. نوشتهها بسه زبان و سه خطّ بود: ۱ - به زبان مصری قدیم و بخطّ قدیم (هیروگلیف).
۲ - به زبان محاوره که در زمان بطالسه معمول بود و بخطّ دموتیک (خطّ جدید مصری). ۳ - به زبان و خطّ یونانی. کلمات آخر نسخه یونانی معلوم کرد که دو نسخه اولی اصل است و این نسخه ترجمه دو نسخه مزبور. از نسخهٔ مصری نخستین چیزی که معلوم شد این بود که خطّ مصری قدیم تماماً (ایدئوگرامی) نیست یعنی هر علامت را نمیتوان نماینده کلمهای دانست و ممکن است که علامتی نماینده حرفی باشد.
(ثاگا) عالم دانمارکی قبلاً گفته بود کلماتی که در اشکال بیضی قرار گرفته اسامی پادشاهان مصر است. (فرانسوا شامپلیون)[۷] این عقیده را هادی خود قرار داده به خواندن خطوط سنگ (رزت) پرداخت و قبلاً زبان قبطی و تاریخ مصر را آموخت، ولی بخواندن خطوط سنگ مزبور موفق نشد، بخصوص که به اشکالات، مرارتها و عدم خیرخواهی از طرف بعض اشخاص برمیخورد و به نوبت مأیوس و امیدوار میگردید. وضع او چنین بود تا اینکه سنگی از محلّی موسوم به (فیل) بدست آمد و، چون خطوط آن به دو زبان نوشته شده بود، شام پلیون توانست به این وسیله دو اسم را که عبارت از (بطلمیوس)[۸] و (کلئوپاتر)[۹] است تجزیه کرده حروف را بشناسد. بعد به سنگ (رزت) و سایر نوشتههائی که در آن زمان بدست آمده بود پرداخت و توانست حروف خطّ مصری را که متجاوز از صدها علامت داشت از هم تفکیک کند. در سال ۱۸۲۱ موفق گردید که بیتردید آنها را بشناسد. سپس چون زبان قبطی را میدانست شروع به ترجمهٔ عبارات کرد و پس از آن به ترتیب صرف و نحوی برای زبان نوشتهها و فرهنگ آن پرداخت.
بر اثر این زحمات معلوم گردید که بر سنگ (رزت) مقررات کاهنان مصر نوشته شده، این مقررات بافتخار (بطلمیوس پنجم اپیفان)[۱۰] صادر گشته و در ازای همراهی بوده که پادشاه مزبور با معابد مصری پس از اطفاء شورشی کرده. شامپلیون چهار نقشه بزرگ نیز راجع به آثار مصر تهیه کرد، ولی نقشههای مزبور پس از فوت او طبع و منتشر شد.[۱۱] پس از فوت او در ۱۸۳۲ فوراً جانشینی برایش پیدا نشد، ولی بعد (لپسیوس)[۱۲] استاد (پرفسور) دار العلوم برلن، (مارییت)،[۱۳] (روژه)[۱۴] و (شابا)[۱۵] علمای فرانسوی این رشته را تعقیب کردند. در ۱۸۶۷ سند جدیدی در سه زبان که حاکی از مقرّرات کاهنان تانیس بافتخار (بطلمیوس اورگت)[۱۶] بود بدست آمد و مطالعه در این سند معلوم کرد که رشته جوان مصرشناسی بر پایهٔ محکمی قرار گرفته، راه صحیح میپیماید. حالا در ممالک اروپا علمائی هستند که اوقات خود را صرف این رشته میکنند، موزههائی دائر است، کرسیهائی در دارالعلومها تأسیس گردیده و مجلاّتی بطبع میرسد. در خود مصر هم هیئتهائی مشغول حفاری هستند، از جمله هیئت رسمی فرانسوی[۱۷] و شرکت انگلیسی[۱۸] و آلمانی است.[۱۹] علاوه بر این علمائی در ممالک مجاور مصر مانند (نوبی) و شبه جزیره سینا که تمدّن مصری داشتند به کاوشها و تحقیقات اشتغال دارند.
خطوط میخی خواندن خطوط میخی پارسی مشکلتر از خطوط مصری قدیم بود، چه ترجمهٔ یونانی در کتیبههای ایرانی وجود نداشت.
با وجود این علمای اروپائی با زحمات طاقت فرسا به خواندن آن نیز موفّق شدند.
شرح پیشرفتهای آنها چنین است: در ۱۶۲۱ سیاح ایطالیائی (پیطرو دلاّوالّه)[۲۰] از کتیبههای تختجمشید چند علامت میخی نقاشی کرده با خود به اروپا برد و حدس زد که باید این خط را از چپ به راست بخوانند. در ۱۶۷۴ (شارْدَن) سیاح فرانسوی صورت کتیبهای را در شرح مسافرت خود به ایران گنجانید.
در ۱۷۶۲ (کنت کایلوس)[۲۱] صورت گلدانی را که از مرمر بود و کتیبههائی به سه خط میخی و یک خط مصری قدیم داشت منتشر کرد. پس از آن سیاحان مختلف سوادهائی از کتیبههای تختجمشید برداشتند و در ۱۷۶۵ (کارس تنس نیبور)[۲۲] بهترین سواد را برداشته معلوم کرد که خطوط کتیبهها از سه نوع و سادهترین این خطوط مرکب از چهل و دو علامت است. در ۱۸۰۲ عالم دانمارکی (مونتر).[۲۳]
گفت که خط دوّم سیلابی یا هجائی است، یعنی هر علامت نمایندهٔ یک هجا است، و خط سوّم ایدئوگرامی است، یعنی هر علامت نمایندهٔ مفهوم یا کلمهایست.
بعد عالم مزبور گفت در جاهائی که کتیبه بسه نوع خط نوشته شده، هر سه از حیث مضمون راجع بیک مطلب است و هرکدام از خطها متعلق به زبانی است. خط اوّل باید متعلق به زبانی باشد که متن در ابتداء بآن زبان نوشته شده، بعد آن را به دو زبان دیگر ترجمه کردهاند و، چون زبان اهالی پارس که تختجمشید در آن واقع است زبان پارسی بود، پس جای اوّل را باید به زبان پارسی داد. پس از آن عالم مذکور بخواندن خط اول که سادهتر است پرداخت و بنابراین فرض که حروف صدادار[۲۴] (مصوّت) بیش از حروف بیصدا[۲۵] (مصمّت) تکرار میشود، چهل و دو علامت را بحروف صدادار و بیصدا تقسیم کرد. بعد چون زبان آوستائی را میدانست پرداخت به تعیین اینکه کدام حرف صدادار بیشتر استعمال شده. به این وسیله توانست دو حرف را که عبارت از (آ) و (ب) بود معلوم کند و نیز توجه علماء را باین نکته معطوف داشت که چند علامت همیشه باهم و بیک ترتیب تکرار میشود، ولی آخر این چند علامت تغییر میکند. سپس حدس زد که باید تغییر از صرف اسماء باشد.[۲۶] زحمات این عالم در اینجا خاتمه یافت. قدم دیگر را (گروتفند)[۲۷] برداشت.
این عالم دو کتیبه کوچک را از کتیبههائی، که (نیبور) نقاشی کرده به اروپا برده بود و هردو به زبان اوّلی است، مورد مداقه قرار داده دریافت که در هردو کتیبه علاماتی بیک ترتیب و باهم تکرار میشود، بعد عقیدهٔ (تیهسن) را که کتیبههای تختجمشید حاکی از عناوین شاهان هخامنشی است هادی خود قرار داده گفت:
این چند علامت که بیک ترتیب و باهم تکرار میشود کلمهٔ (شاه) است و کلمهای که قبل از آن آمده و در دو کتیبه مختلف است اسم شاه. پس از آن کتیبهها را تجزیه کرده کلمات را بدین ترتیب درآورد. ۱ - در یکی از کتیبهها: فلان + شاه + مجهول اوّل + شاه + شاه (آخر این کلمه بواسطه صرف تغییر کرده) + فلان + مجهول دوّم + مجهول سوّم. ۲ - در کتیبه دیگر: فلان + شاه + مجهول اوّل + شاه + (آخر این کلمه بواسطهٔ صرف تغییر کرده) + فلان + شاه + (آخر کلمه تغییر کرده) + مجهول دوّم + مجهول سوّم. پس از این کار (گروتفند) گفت باید عناوین شاهان هخامنشی مانند عناوین شاهان ساسانی باشد و بنابراین حدس زد که مجهول اوّل کلمهٔ (بزرگ) است، شاه به علاوهٔ تغییری که در آخر کلمهٔ شاه حاصل شده کلمهٔ (شاهان)، مجهول دوّم (پسر) و مجهول سوّم (هخامنشی) میباشد. پس از آن خواند: فلان شاه بزرگ، شاه شاهان، فلان پسر (یعنی پسر فلان)[۲۸] هخامنشی. و در کتیبهٔ دیگر: فلان شاه بزرگ، شاه شاهان، فلان شاه پسر (یعنی پسر فلان شاه) هخامنشی. بعد پرداخت به اینکه اسامی شاهان را معلوم کند و فکر کرد و یافت که در دودمان هخامنشی موافق منابع یونانی دو شاه بود که پدرانشان شاه نبودند، یکی کوروش بزرگ که پدرش کامبیز بود و دیگری داریوش اول که پدرش هیستاسپ نام داشت. بعد گفت در این کتیبه جدّ شاه را شاه ننوشتهاند و این اسم باید هیستاسپ باشد، زیرا طول کلمه با طول علامات موافقت میکند و این شاه هم که نوهٔ هیستاسپ بوده باید کزرسس باشد زیرا اسم او با همان حرف شروع میشود که کلمهٔ شاه شروع شده (برای فهم مطلب باید در نظر داشت که گروتفند زبان آوستائی را میدانست و تصوّر میکرد که زبان پارسی قدیم و آوستائی یکی است و در زبان آوستائی حرف اوّل کلمه (شاه) را در آن زمان با (ک) میخواندند.
بعدها معلوم شد که عقیدهٔ این عالم اگرچه صحیح نبود ولی حدس او در این مورد اتفاقاً صائب آمده، چه شاه را بزبان پارسی قدیم (خشایهثیه) میگفتند و (کزرسس) هم یونانی شده (خشیارشا) است، بنابراین هردو کلمه با یک حرف مصمت یعنی (خ) شروع میشود). بالحاصل تا اینجا (گروتفند) درست آمد و پس از آن در اشتباه افتاد، زیرا پنداشت که زبان آوستائی و پارسی قدیم یک زبانند. با وجود این موفق شد که نه علامت را از روی اسم شاهان درست معلوم کند. در ۱۸۰۲ این عالم نتیجهٔ زحمات خود را در مجمع علمی (گتتنگن) در آلمان بیان کرد و بهرهمندی نیافت، ولی در فرانسه زحمات او را قدر دانستند و بورنف[۲۹] اسلوب او را پیروی کرده تمام علامات خط میخی پارسی را معلوم کرد. پس از این دو عالم (راولینسن)[۳۰] زحمات زیاد در این راه کشید. این صاحبمنصب انگلیسی در خدمت دولت ایران بود و زمانی که در حدود غربی ایران توقّف داشت (۱۸۳۵) نمیدانست که اروپا در خواندن خطوط قدیمه تا چه اندازه ترقی کرده. (راولینسن) بخواندن خطوط میخی پرداخت و با وجود اینکه از کتیبههای دیگر شروع کرد به نتائجی رسید که (گروتفند) رسیده بود. بهرهمندی (راولینسن) اهمیت زیاد داشت، چه ثابت کرد که زحمات (گروتفند) به نتیجه رسیده و حدسهای او صحیح است. از کشفیات بزرک (راولینسن) کتیبه بیستون داریوش اوّل است که به سه زبان نوشته شده (پارسی قدیم، عیلامی و آسوری). او با مخارج زیاد و مخاطرهٔ جانی موفق شد از این کتیبه، که در بلندی صد پا از زمین است، سوادی بردارد. بعد بواسطه خواندن پنجاه اسم که در کتیبه ذکر شده، توانستند تحقیق در چگونگی کارهای علماء قبل کنند. بر اثر تحقیقات تردیدی نماند در اینکه الفبای زبان پارسی قدیم معلوم گشته و چهارصد کلمه از این زبان بدست آمده.
پس از آن موافق این کتیبه و لغات آن نحو و صرف زبان مزبور را نوشته فرهنگی نیز ترتیب دادند. راولینسن پس از آن از راه خط میخی پارسی بخط میخی دوّم پرداخت و معلوم شد که این خط هجائی است، یعنی هر علامت نماینده یک هجا است. علامات اين خط هم با زحمات راولينسن و (نرّيس) انگليسى در سال ۱۸۵۵ كاملا معلوم گرديد و محقق شد كه اين زبان عيلامى يا زبان شوشى جديد است. بعد بخط سوّم پرداختند. در اينجا كار كردن اشكالات بيشترى داشت زيرا، چون اين خط كمتر از دو خط ديگر جا گرفته بود، در ابتدا پنداشتند كه ايدئوگرامى است، يعنى هر علامت نماينده كلمهايست، ولى بعد كه دقيق شدند يافتند كه اين نسخه ترجمه نسخهٔ پارسى است و اسامى شاهان بواسطهٔ چند علامت نوشته شده. پس معلوم شد كه اگر اين خط الفبائى نباشد لااقل هجائى است.
مونتر در ۱۸۰۲ گفته بود كه بعض علامات خط سوّم شبيه علاماتى است، كه بر آجرهاى بابلى نوشته شده و از خرابههاى اين شهر قديم بدست آمده. بعد اكتشافات (ليارد)[۳۱] و (بتتا)[۳۲] در نينوا ثابت كرد كه خط سوّم كتيبههاى هخامنشى همان خط آسور و بابلى است و ديگر شكى نماند كه شاهان هخامنشى بعد از زبان پارسى قديم و عيلامى زبان و خط آسور و بابلى را، كه زبان و خط نخستين مردم متمدن آسياى پيشين بود، استعمال كردهاند. در اين زمان مباحثات راجع به زبان و خط شروع شد و بالاخره محقق گرديد كه اين زبان زبان سامى است و خط از حيث مرحله بين خط مفهومنويسى و هجائى، يعنى بعض علامات نماينده مفهومى و برخى نمايندهٔ هجا يا سيلابى است. پس از آن (اپپر)[۳۳] عالم فرانسوى و هينكس بخواندن خطوط ميخى بابلى شروع كردند. در اين رشته هم (راولينسن) مستقلاً بخواندن نسخهٔ آسورى كتيبه بيستون پرداخته به نتائجى رسيد، كه دو عالم مذكور هم رسيده بودند، و در ۱۸۵۱ نتيجهٔ زحمات خود را با فهرست ۲۴۶ علامت خطّ بابلى و قرائت صحيح علامات مزبوره طبع و منتشر كرد. در ۱۸۵۷ آسورشناسى مىبايست نخستين امتحان خود را بدهد، زيرا بنا به تقاضاى انجمن آسيائى پادشاهى لندن[۳۴] چهار نفر عالم آسورشناس دعوت شدند كه هريك جداگانه يكى از كتيبههاى آسورى را بخوانند. چهار نفر اينها بودند: راولينسن، تالبتّ، اپپر، هينكس. هركدام مستقلا کار کردند و نتیجهٔ زحمات آنها خیلی شبیه و نزدیک به یکدیگر بود. چند سال قبل کشف جدیدی توجه را علماء را به خود جلب کرد. توضیح آنکه در بابل لوحههائی یافتند از خاک رس که از زمان سلوکیها است و عین کلمات بابلی بخطّ یونانی نیز نوشته شده. این انکشاف کاملاً ثابت کرد که خطّ آسور و بابلی را چنانکه میخوانند صحیح است، لوحههای مزبور در موزهٔ لندن است. زاید است گفته شود که پس از معلوم کردن الفبای زبانهای مزبور چقدر کتیبه و لوحه خوانده شده.
آنچه راجع به ایران است در جای خود ذکر خواهد شد، اما راجع به بابل و آسور و مصر عدهٔ این نوع اسناد بقدری زیاد است که فقط فهرست آن در چندین مجلد نگنجد.
خطّ مملکت وان
مملکتی که از اوایل قرن ششم قبل از میلاد ببعد موسوم به ارمنستان شد قبل از آن موسوم به دولت وان یا آرارات بود. این مملکت تمدن آسور و بابلی داشت. کنجکاوی راجع به کتیبههائی که در اینجا کشف میشد از ۱۸۴۰ میلادی شروع گردید. آثاری که بدست آمده از صدها متجاوز وعدهٔ زیادی از این خطوط در (اوچکلیسای) نخجوان است. خواندن این خط میخی در ابتدا خیلی سخت بود، ولی بعد از آنکه نوشتههائی بدو خط وانی و آسوری یافتند کار آسانتر شد. (گویّار)[۳۵] در ۱۸۸۰، (سیس)[۳۶] در ۱۸۹۴ بخواندن آن موفق شدند و حالا این خط را تقریباً میخوانند. پادشاهان وان در ابتدا بخط میخی آسوری مینوشتند، بعد خطی برای وان ترتیب دادند که نیز میخی است. کتیبههای وان غالباً راجع به بناهائی است که کردهاند، جز سالنامه (آرگیشتی) که راجع به وقایع است.
خطّ هیتها مردم وان از حیث تمدن به آسور و بابل نزدیک بودند، ولی از حیث نژاد با مردم (هیت) قرابت داشتند، از هیتها اطلاعاتی تا ۱۸۴۰ نبود، ولی حالا معلوم شده که اینها در حدود ۱۷۰۰ ق. م دولتی نیرومند در آسیای صغیر تشکیل کرده بودند و هزار سال این دولت دوام داشت، تا بالاخره در قرن هفتم قبل از میلاد بدست آسوریها منقرض شد. علمائی مانند کندر، سیس، سنین، برای خواندن این خطّ کار میکردند، ولی زحمات آنها نتیجه قطعی نداده بود، زیرا در اینجا کتیبهای که به دو زبان باشد بدست نیامده و تاریخ این ملت را هم نمیدانند. مهری از یکی از پادشاهان (هیت) پیدا شده که بخطّ میخی بر آن کندهاند، تارکودیمو، بخطّ هیتی هم چیزی نوشته شده، ولی معلوم نیست که این نوشته ترجمه خطی باشد.[۳۷] عجالةً موادّ خام زیاد بدست آمده. در ۱۸۹۰ هیئتی از (اگسفورد)[۳۸] به ریاست (رامزی)[۳۹] به امکنهٔ قدیم دولت هیت فرستاده شد و این هیئت در کاپادوکیهٔ آسیای صغیر تحقیقاتی کرده آثار زیاد بدست آورد. حجاریهای برجسته هم از دورهٔ هیتها یافتهاند و معلوم شده که صنایع اینها ترکیبی و خشن بوده. اشیاء و آثار زیاد از هیتها در موزه برلن است و علمای فرانسوی، آلمانی و غیره به نوبت در این جاها کار کردهاند.
پایتخت این دولت در ابتداء در (پتریوم) بود که اکنون موسوم به بوغازگیی است و بعد در (کاراکامش) در ساحل فرات (کارکمیش توریة).
خطّ فینیقی
این خطّ را تا ۱۷۳۵ نتوانستند بخوانند در این سال نوشتهای بخطّ فینیقی و یونانی در جزیرهٔ مالت بدست آمد و خواندن این خطّ سهل گردید. بعد علمائی مانند سوینتن انگلیسی[۴۰] و بارت لمی فرانسوی[۴۱] الفبای زبان را بدست آورده معلوم کردند که زبان فینیقی کاملاً زبان سامی است.
خطّ عربستان جنوبی
تا ۱۸۱۰ علماء اروپائی اطلاعی از این خطّ نداشتند، در این سال دکتر (زتسن) سوادهائی از خطوط سبأ که اهمیتی نداشت به اروپا فرستاد، بعد سیاح فرانسوی (آرن) سوادی از ۵۶ کتیبه و ۲۰ لوحه در محلهای جنوب عربستان برداشت و بدینوسیله توانستند با زبان حمیری آشنا شوند. در ۱۸۶۹ عالم سامیشناس فرانسوی (گالوی) لباس اعراب بدوی پوشیده داخل عربستان شد و هفتاد سند بدست آورد، ولی از همهٔ این کشفیات مهمتر نتیجهٔ زحمات گلازر[۴۲] عالم آثار قدیمه است که از ۱۸۸۲ تا ۱۸۹۴ چهار دفعه به عربستان رفت، هر دفعه یک یا دو سال در آنجا بسربرده متنهای مفصل بدست آورد و کتیبهها و لوحهای زیاد کشف کرد. راجع بعربستان جنوبی موادّ خام زیاد است و امیدوارند که نتائج مهمی از این اسناد بدست آرند. در ۱۸۹۰ (بنت) انگلیسی یک کتیبه بخط سبأ در آن طرف بحر احمر یعنی در حبشه افریقائی پیدا کرد. بیشتر موادّ در موزهها و کتابخانهها جمع شده.
۲ - کاوشها
مصر
در میان اسناد منبع جدید در درجهٔ اوّل اهمیت اسنادی است که فلاّحین مصر در محلی موسوم به (تلّ العامرنه) یافتهاند.
این نوشتهها از دفترخانهٔ دولتی مصر قدیم است، که از (تب)[۴۳] پایتخت مصر به اینجا نقل شده. توضیح آنکه یکی از فراعنه موسوم به (آمنختب) چون پایتخت را موقّتا بدینجا آورد، دفترخانه دولتی را هم به اینجا نقل کرد. این اسناد برای روشن کردن دورهای از ادوار تاریخ مصر بسیار مهمّ است. اسناد دیگری هم بدست آمده که مجموعهٔ آن پیش از ۳۴۸ طغری است، بزبان بابلی و زبانهای دیگر نوشته شده و خطّ آنها میخی است. اسناد مزبوره راجع به روابط مصر با دول خارجه آن زمان است، مثلاً نامههای سلاطین بابل، میتانیان، هیتها و قبرس به فراعنه مصر و نیز راپورتهای شاهزادگان سوریه، فینیقیه، فلسطین که در آن زمان دستنشاندهٔ فراعنه بودند. زیادی است گفته شود که این اسناد تا چه اندازه جالب توّجه شده، ولی متأسّفانه زمان این اسناد محدود است و از اوائل قرن چهاردهم قبل از میلاد تجاوز نمیکند. درصدد بودند که سایر قسمتهای دفتر دولتی مصر قدیم را هم بدست آرند. اسنادی دیگر شبیه اسناد مذکور در فلسطین بدست آمده که از امراء
- ↑ سرچشمههائی را که از یک قرن و نیم باین طرف کشف شده برای اختصار چنین نامیدهایم.
- ↑ Ammien Mareellin
- ↑ Hierogliphe.
- ↑ Deseription de l'Egypte.
- ↑ Saint-Julien.
- ↑ Rosette.
- ↑ Franeois Champollion.
- ↑ Ptolemee.
- ↑ Cleopatre.
- ↑ Ptolemee V.Epiphane.
- ↑ Monuments de I' Fgypto et de Nubie.
- ↑ Lepsius.
- ↑ Aug.Ed.Mariette.
- ↑ Roger
- ↑ Chabas.
- ↑ Ptolemee Evergete.
- ↑ Serviee das Anliquiles
- ↑ Exploration Fund.
- ↑ Orient Gesellschaft.
- ↑ Pietiv della Valla
- ↑ Comte Caylus.
- ↑ Carstens Niebuhr
- ↑ Munter.
- ↑ Voyelles
- ↑ Consonnes.
- ↑ Deelinaison
- ↑ Grotefend
- ↑ زیرا مضافالیه را بر مضاف مقدّم میداشتند.
- ↑ Burnouf.
- ↑ Rawlinson.
- ↑ Layard.
- ↑ P.Botta.
- ↑ Oppert.
- ↑ Royal Asiatic Society.
- ↑ Guyard.
- ↑ Sayee.
- ↑ Trantscription.
- ↑ Oxford.
- ↑ Ramsay.
- ↑ Swinton.
- ↑ Barthelemy.
- ↑ Glaser.
- ↑ Thebe