تاریخ ایران باستان/قسمت دوم - مشرق قدیم/سالشماری در مشرق قدیم
اِبْنِ بَطوطه
شرفالدین ابوعبداللّه بن عبداللّه بن محمد بن ابراهیم بن یوسف اللواتی ثم الطنجی المعروف بابن بطوطه. در طنجه تولد یافت و در سنهٔ ۷۲۵ به سیاحت در عراق، مصر، شام، یمن، هند، تاتارستان و چین پرداخت.
بعد به اواسط افریقا، سودان و اندلس رفت، سپس بمغرب درآمد و نزد سلطان ابی عنان از ملوک بنی مدین مقرّب شد. نتیجهٔ مسافرتهای او کتابی است موسوم به «تحفة النظائر فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار»، که اطلاعات گرانبهائی راجع به جغرافیای آن زمان میدهد و برای متتبّع در جغرافیای ایران از دورهٔ ساسانی نیز مفید است.
سالشماری در مشرق قدیم
قبل از ختم قسمت دوّم مدخل لازم است شمهای از سالشماری مشرق قدیم گفته شود، چه در تاریخ قدیم ایران همواره به سالهائی قبل از میلاد مسیح اشاره میشود و برای خواننده بالطبع این سؤال پیش میآید، که تاریخ وقایع را چگونه ضبط میکردند، مبدأ تاریخشان چه بوده و از کجا که این تاریخها صحیح باشد.
اوّلا باید دانست، که در مشرق قدیم سالشماری علمی، چنانکه اکنون معمول است، نبود و مبدأ ثابتی هم برای تاریخ نداشتند. برای احتیاجات معیشتی در مصر، بابل و فلسطین، در ابتداء، سنین را از واقعهٔ مهمی حساب میکردند. در بابل مثلاً میگفتند:
«سالی که دونگی بتخت نشست» و، چون عدهٔ این نوع سنوات زیاد بود، صورتی دولت بابل ترتیب داده بطور متحد المآل بولایات میفرستاد، تا بدان عمل کنند.
وقتی که میخواستند سالی را معیّن کنند، که واقعهٔ مهمی در آن روی نداده بود، مینوشتند: «فلان قدر سال بعد از سالی، که فلان واقعهٔ مهم روی داده» ولی، چون متحدالمآلهای مزبور ممکن بود بمحلی فرستاده نشده یا دیر رسیده باشد، بعض شهرها مبادی کوچکی برای حساب سالها، داشتند. در فلسطین نیز، چنانکه از فصل ۱۴، ۲۸ و غیره کتاب اشعیا دیده میشود، ترتیب چنین بود. در مصر هم، چنانکه از سنگ (پالرم) و آثار دیگر مشاهده شده، حساب سالها را بدین منوال داشتند. بعد، در زمان سلسلهٔ دوّم فراعنه، مقرر شد، که سالها را از ابتداء سلطنت هر فرعون حساب کنند: در ابتداء هر دو سال را یک دوره قرار داده آن را «حساب» مینامیدند، مثلاً میگفتند: «یک سال بعد از حساب هفتم» (یعنی سال پانزدهم سلطنت فلان فرعون). بعدها قرار شد مبدأ را از جلوس فراعنه بتخت سلطنت حساب کنند، مثلاً بگویند «سال فلان از جلوس فلان فرعون» (گویا این تغییر از سلسلهٔ ۱۸ شروع شد). در مدت قرون زیاد این ترتیب معمول بود، تا در سلسلهٔ ۲۶ فراعنه مجبور شدند آن را تغییر دهند. توضیح آنکه، چون با این ترتیب مبدأ تاریخ با سلطنت هر فرعون تغییر میکرد و باعث اختلال غریبی در حساب زمان میشد، قرار دادند، که مبدأ را اوّل سال نو بدانند و، اگر فرعونی چند ماه باوّل سال نو مانده بتخت نشسته، این چند ماه را هم جزو سلطنت او حساب کنند.
در بابل هم این ترتیب از زمان سلسلهٔ کاسّیها شروع شد و بعد به آسور سرایت کرد، ولی بابلیها و آسوریها اوّل سلطنت هر پادشاه را از اوّل سال نو آینده حساب میکردند و ماههای سال قبل را ابتداء سلطنت میگفتند. این ترتیب را باید بخاطر سپرد، زیرا در جای خود (صفحات ۵۵۳-۵۵۴) بکار خواهد آمد. ترتیب مصر و بابل برای زندگانی روزانه خیلی بد بود، ولی برای مورّخین و متتبّعین از این حیث خوب است، که سنین سلطنت پادشاهان گاهی معلوم میشود (یعنی اگر واقعهٔ مهمی در آخر سلطنت پادشاهی روی داده باشد). روشن است، که این مزیّت در صورتی برای مورّخ نتیجه دارد، که سلسلهها، سلاطین سلسلهها و سنین سلطنتها تماماً معلوم باشد، و حال آنکه چنین نیست، زیرا ازمنهای بوده، که تاریخ وقایع را ضبط نکردهاند و نیز ازمنهای هست، که اسنادی از آن بدست نیامده.
این بود، که قبل از کشف اسناد و مدارک جدید، تاریخ مصر را بطور کلّی مینوشتند، بیاینکه بتوانند سنین سلطنت سلسلهها را معین کنند و معلوم است، که تاریخ سلطنتها بطریق اولی مجهول بود، ولی از وقتی که آثار زیاد بدست آمد، بسیاری از مجهولات معلوم گردید. مثلاً موافق اسناد تلالعامرنه مدت سلطنت سلسلهٔ ۱۸ را معین کردند. با وجود این در باب عهد قدیم مصر باز اختلاف بین علماء هست، چنانکه شام پولیون ابتداء دولت مصر را در حدود ۵۸۶۹ ق. م میدانست. بک در ۵۷۰۰، بونزن در ۳۶۲۰، لپسیوس در ۳۸۹۴. جهت این اختلاف نه فقط از معایبی بود که ذکر شد، بلکه نیز از اینجا که سال مصریها دارای دوازده ماه بود، که هریک سی روز داشت، و بعد از ماه دوازدهم پنج روز علاوه میکردند، تا ۳۶۵ روز بشود. بنابراین در هر چهار سال، سال عرفی یک روز از سال طبیعی پیش میافتاد (زیرا سال طبیعی تقریباً ۳۶۵ روز و یک ربع است) و، چون سال را کبیسه نمیکردند، این تفاوت بمرور زمان اختلاف زیاد بین سال عرفی و طبیعی پدید میآورد، ماهها با فصول مطابقت نمیکرد و حساب اعیاد درهم و برهم میشد. معلوم نیست که مصریها برای رفع هرجومرج تاریخشان چه میکردند. بعضی عقیده دارند که باین اختلال عادت کرده بودند، ولی مدارکی هم نشان میدهد که چون تفاوت از ۱۵ روز تجاوز میکرد، مصریها یک ماه را عقب میبردند. در زمان بطلمیوس سوّم قرار دادند بر سال چهارم چیزی بیفزایند، ولی این ترتیب جاری نشد و، تقویم (اسکندرائی - یولیانی)، که از اوت ۲۵ میلادی جاری شد و موافق آن اوّل سال را از ۲۹ اوت حساب میکردند، فقط در نوشتههای دموتیکی[۱] دیده میشود و مصریها بهمان سالهای عرفی و سیار خود باقی ماندند، ولی نباید تصوّر کرد که مصریها اوّل سال طبیعی خود را نمیدانستند، زیرا بنا بر مشاهدات نجومی معین کرده بودند، که اوّل سال طبیعی وقتی است، که مجموعه الکواکب شعرای یمانی هنگام سحر برای بار نخستین پدیدار شود و طلوع آن با اوّل تابستان مصادف باشد، ولی، چون در هر چهار سال عرفی یک روز طلوع شعرای یمانی عقب میرفت، این مسئله هم باعث اختلال حساب در نزد مورّخین گردید و بالاخره لازم شد در هیئت مصری و فهرستهایی که از مصر قدیم بدست آمده مطالعات عمیق بشود. برای این کار کمک علمای ریاضیات و هیئتدانها لازم بود. مالر[۲] این کار را انجام و در تصنیفات خود مسئله را روشن کرد. بعد ادوارمییر براساس این کارها و اسناد دیگر مصر، تواریخ این مملکت را معین کرد. به عقیدهٔ عالم مذکور ابتدای تقویم مصر زمانی بوده، که طلوع شعرای یمانی با اوّل تابستان و آغاز طغیان نیل مصادف شده، و این تصادف در ۱۹ ژولیه یولیانی در سال ۴۲۴۱ ق. م بعرض جغرافیائی منفیس و ایلیوپل روی داده. عالم مذکور بنا بر حسابی که کرد، ابتدای سلسلهٔ اوّل مصری را بین ۳۴۰۰ و ۳۲۰۰ ق. م قرار داد، ولی همه با عقیدهٔ او موافق نیستند و بعضی ابتدای سلسلهٔ اوّل را تقریباً پنج یا شش هزار سال قبل از میلاد میدانند.
این بود سالشماری مصریها. امّا راجع به بابل و آسور باید گفت که این سالشماری از ۹۱۱ ق. م صحیح است، زیرا «فهرستهای پادشاهی» و صورت اشخاصی، که سالها باسم آنها خوانده میشد، حساب را سهل کرده. در میان فهرستهای پادشاهی مهمتر از همه «قانون بطلمیوس»[۳] پادشاهان بابل است، که در المجست ضبط شده. این قانون از هیئتدانهای اسکندریه است، که حساب نجومی بابلی را راجع به هیئت از زمان نبونصر پادشاه آسور (۷۴۷-۷۳۴ ق. م) مرتب کردهاند و فهرستهای پادشاهی از این زمان شروع میشود. فهرستهای اشخاصی که سالها باسم آنها خوانده میشود، تا ۹۱۱ ق. م بالا میرود و حساب کردن سهل است، زیرا از کسوفی، که در ۱۵ ژولیه ۷۶۳ ق. م روی داده، ذکری شده و بابلیها فهرستی از سلسلههای سلطنتی ترتیب داده سنوات را ذکر کردهاند. مخصوصا چیزی، که برای حساب صحیح گرانبها میباشد، این است که در این فهرستها اشاره به وقایعی شده، که با واقعهٔ مهمی در یکزمان یا در زمان معینی قبل از آن روی داده، مثلاً ذکر شده که سن ناخریب پادشاه آسور در فلان سال بابل را گرفته غارت کرد و دو بت را که بابلیها ۴۱۸ سال قبل از آسور برده بودند بدست آورد. چون تسخیر بابل بدست سن ناخریب موافق مدارک ۶۸۹ ق. م بوده، پس بردن دو بت از آسور، در ۱۱۰۷ ق. م اتفاق افتاده. اما برای تاریخ قدیم بابل یا تاریخ سومر چیزهائی در نظر میگیرند، که به نتیجهٔ قطعی میرسند، مانند طبقات تمدّن در موقع حفریات، اسامی پادشاهان، خطوط، طرز انشاء و غیره بالاخره باید گفت: نبونید آخرین پادشاه بابل، معاصر کوروش بزرگ، علاقهمندی زیاد به آثار عتیقه و حفریات داشت و اشارات او به اینگونه مطالب گاهی برای مورّخین مشرق قدیم مفید است، مثلاً در باب سندی که از نرم سین پادشاه سیپپار بدست آمده نبونید گوید «سندی که هیچیک از پادشاهان در مدّت ۳۲۰۰ سال ندیده» از اینجا چنین مستفاد میشود که نرمسین در قرن ۳۸ قبل از میلاد میزیسته. اگرچه علماء کنونی تاریخ سلطنت این پادشاه را منتها در قرن ۲۸ ق. م میدانند و موافق مدارک قدیم بابلی زمان سلطنت او از قرن ۳۵ ق. م بالاتر نمیرود، با وجود این در بعض موارد اشارات نبونید مفید است. بالاخره باید گفت که کسوف (گرفتن آفتاب) در بعض موارد برای تعیین تاریخ صحیح واقعهای کمکی است بزرگ، زیرا موافق موازین علمی زمان کسوف را میتوان صحیحا معین کرد و از اینجا تاریخ واقعه یا وقایعی منجزا بدست میآید، مثلاً تاریخ صلح شاه ماد با پادشاه لیدیّه، چنانکه پائینتر بیاید.
راجع به سالشماری ایران قدیم در جای خود ذکری خواهد شد. عجالة لازم است گفته شود که راجع به دورهٔ مادی مدارکی در دست نیست، که بدانیم ترتیب آنها چه بوده، امّا راجع به دورهٔ هخامنشی، آنچه از کتیبههای داریوش دیده میشود این است، که شاه به ذکر روز و ماه اکتفا کرده و بنابراین سال نامعلوم است، ولی از مقایسه وقایع ایران قدیم با وقایعی که قبل و بعد روی داده و تاریخ آنها موافق مدارک آسوری، بابلی، مصری، یونانی و غیره معلوم است، میتوان تاریخ وقایع ایران را هم معین کرد. در بعض موارد کشفیاتی که در یکی از امکنهٔ تاریخی مشرق قدیم، و لو خارج از ایران، روی میدهد روشنائی بتاریخ واقعهای، که مربوط بتاریخ ایران است، میافکند (مثلاً زمان محاصره بابل و تسخیر آن بدست داریوش اوّل، چنانکه شرح آن در جای خود بیاید).
چون قسمت بیشتر تاریخ قدیم ایران عجالة مبتنی بر نوشتههای مورّخین است و اغلب انها، چنانکه ذکر شد، یونانی بودهاند، لازم است بمناسبت این مبحث کلمهای چند نیز راجع به سالشماری یونانیها گفته شود. یونانیهای قدیم برای سالشماری حسابی داشتند که معروف به المپیاد بود[۴]، توضیح آنکه هر چهار سال یکدفعه در محلی موسوم به المپی[۵]، که در پیساتیوا، در ۱۸ کیلومطری دریا، واقع بود[۶] و یکی از امکنهٔ مقدّسهٔ یونانیها و مخزن نفایس صنعت یونان بشمار میرفت، جمع شده مسابقههائی در همه گونه ورزشها ترتیب میدادند و شخصی، که مسابقه را میبرد، جایزه گرفته در یونان معروف میگشت. بنابراین برای تعیین زمان واقعهای میگفتند سال فلان المپیاد فلان (مثلاً سال دوّم المپیاد دهم).
در این حساب مبدأ تاریخ، (المپیاد) اوّل بود، و سال اوّل آن، چنانکه حساب کردهاند، با سنهٔ ۷۷۶ ق. م مصادف گشته. اوّل کسی، که سنوات وقایع را با این تاریخ معین کرد، تیمهئوس سیسیلی نام داشت (تقریبا ۲۴۶ ق. م.) بعد از او مورّخین دیگر، مانند پولیبیوس، دیودور سیسیلی، دنیسهالی کارناسی و غیره همین ترتیب را متابعت کردند. بنا بر آنچه گفته شد معلوم است، که مورّخین یونانی قبل از ۲۴۶ ق. م سنوات وقایع را ذکر نکردهاند، ولی، چون بعض مورّخین یونانی بعد از سال مزبور همان وقایع را ذکر و سنوات آن را بوسیلهٔ المپیادها معین کردهاند، تاریخ وقایع مضبوط است. المپیاد آخری را بین ۳۹۲-۳۹۶ میلادی میدانند. زیادی است گفته شود، که ضبط سنوات وقایع یونان برای تاریخ وقایع ایران قدیم تا چه اندازه مفید و گرانبها است، بخصوص که مورّخین یونانی از ۲۶۴ ق. م ببعد سنهٔ وقایع خارج یونان را هم بحساب مذکور ضبط کردهاند.