تاریخ ایران باستان/قسمت دوم - مشرق قدیم/نژاد ملل مشرق قدیم
نژاد ملل مشرق قدیم
بنی سام و بنی حام راجع باین مسئله بدواً باید گفت که توریة یگانه سند تاریخی است که همسایگان ملت یهود را از نظر نژادشناسی تقسیم کرده. اگرچه معلوم نیست که مبنای تقسیم چه بوده، به هرحال در توریة تمام مللی که معروف بنی اسرائیل بودند چنین تقسیم شدهاند.[۱] نوح ع سه پسر داشت: سام، حام و یافث. بابلیها را توریة از اعقاب حام دانسته، کنعانیان را، که از حیث زبان به یهود خیلی نزدیک بودهاند، فینیقیها و آسوریها را نیز از این نژاد محسوب داشته، ولی عیلامیها را، که زبانشان ابداً شباهتی بزبان یهود نداشته، جزو فهرست پسران سام قلمداد کرده. از اینجا معلوم است که در تشخیص نژادها نظر توریة به قرابت زبانها نسبت به یکدیگر نبوده، بل نظر سیاسی را در این امر دخالت داده، ولی اکنون علم نژادشناسی از مسئلهٔ سیاست و غیره صرفنظر کرده به مبنائی دیگر برای تفکیک نژادها از یکدیگر و تقسیم آنها قائل شده.
باید دید که این مبنا چیست، در این مسئله شکی نیست که زبان اهمیت زیاد دارد ولی، چنانکه تجربه و تحقیق نشان میدهد، این مبنا را هم در این مورد نمیتوان کاملاً صحیح و بیعیب دانست، مثلاً قبطیها بزبان عربی تکلم میکنند، و حال آنکه بنی سام نیستند، و نیز در ممالک مختلفه مردمانی هستند که بزبان بومی حرف میزنند، ولی اصلاً از نژادهای دیگراند. اندازههائی که از جمجمهها میگیرند و زاویههائی که خطوط آن تشکیل میدهد نیز برای کلیه موارد مناط نیست. عادات و اخلاق مردمی را هم نمیتوان مبنای بیغلط قرار داد، چه بسا دیده میشود که طوائف و قبائل یک ملت اخلاق و عادات گوناگون دارند. این مطلب هم مسلم است که وضع جغرافیائی و نیز گذشتهها، یعنی وحدت تاریخ، مردمانی را که از نژادهای مختلفاند، دارای یک نوع عادات و اخلاق میسازد. بنا بر آنچه گفته شد پایهٔ محکم و مقیاس صحیحی، که برای هر مورد معتبر باشد، عجالةً در نژادشناسی وجود ندارد ولی، اگر تمام مبانی فرضی را در نظر گیریم، میبینیم باز مبنائی که بر زبان باشد نسبتاً صحیحتر و مخصوصا برای عهد قدیم این پایه بیعیبترین پایهها است. بنا بر کشفیات جدید علماء زبانشناسی تأویل و تفسیرهائی در گفتههای توریة راجع به نژادها کرده و پس از اصلاحاتی این عقیده را پذیرفتهاند:
تمام مللی، که ریشهٔ لغات زبانشان ریشهٔ لغات عبری است، از شاخهٔ بنی سام سفیدپوستها میباشند، اینها عبارتاند از بابلیها، آسوریها، فینیقیها، کنعانیان، آرامیها، کلدانیان، یهود بمعنی اعم (یعنی با بنی اسرائیل و غیره) و اعراب با آن قسمتی که بحبشه رفته. راجع به بنی حام هنوز موافقت کامل بین علماء زبانشناسی نیست ولی عجالةً این مردمان را اکثراً از بنی حام میدانند: مصریهای قدیم و مردمانی که در افریقا سکنی دارند و به سفیدپوستها نزدیکتراند، مانند بربرها، قبیلها، اهالی لیبیا و غیره. قرابت زبانهای این مردمان به یکدیگر در اینجا هم محسوس است ولی نه به آن اندازه که در زبانهای ملل سامینژاد مشاهده میشود. شاید جهت از اینجا باشد که ملل بنی حام، به استثنای قبطیها، زبان ادبی نداشتهاند و باید قرابت زبانهای این شعبه را از روی لغاتی که اکنون استعمال میکنند معین کرد. این مردمان، که قسمت بزرگ قارّهٔ افریقا را اشغال کردهاند، در درجهٔ پست تمدناند. زبانهای حامی، از حیث نحو و صرف و قاموس، در چند نقطه پیوستگی به زبانهای سامی دارد و از اینجا حدس میزنند که بنی سام و بنی حام دارای یک وطن اصلی بودهاند.
چنین عقیدهای هم بعض علماء نسبت بتمام زبانها دارند و تصوّر میکنند که تمام زبانها از یک زبان اصلی آمده، ولی عجالةً این عقیده در باب زبانهای سامی و حامی بیشتر قوّت دارد. اما اینکه وطن اصلی دو گروه مزبور کجا بوده، محققاً معلوم نیست، ولی، از آنجا که تاریخ یاد ندارد، جز بنی سام، در عربستان ملت دیگری هم سکنی داشته و در جائی غیر از عربستان (سامیت)[۲] باین اندازه پاک مانده باشد، تصوّر میکنند که مسقط الرأس بنی سام و بنی سام و بنی حام عربستان است.
از تاریخ معلوم است که، سکنهٔ عربستان وقتی که زیاد میشدند، اهالی این شبه جزیره به ممالک حاصلخیز توجّه میکردند و از این راه عنصر سامی در ممالک هم جوار عربستان از طرف شمال و مغرب داخل میگشت. (وینکلر)[۳] عقیده دارد که مهاجرت مردم عربستان باطراف چهار دفعه در تاریخ وقوع یافته:
اوّل - نهضت بابل و آسوری که در ابتدای عهود تاریخی، یعنی تقریباً در سه هزار و پانصد سال قبل از میلاد، روی داد. دوّم - نهضت کنعانیان به سوریّه و سائر ممالک که تقریباً در دو هزار و پانصد سال قبل از میلاد حادث شد، فینیقیها از این مردم بودند. سوّم - مهاجرت آرامیها و کلدانیان که هزار سال بعد اتفاق افتاد. چهارم - نهضت بزرگ عرب بطرف کلده، سوریّه و غیره که در تحت لوای اسلام خاتمه یافته قیافهٔ مشرق قدیم را بکلی تغییر داد. بنابراین مهاجرتها، عالم سامی بدو قسمت تقسیم شد: ۱ - شمالی که عبارت است از بابلیها، آسوریها، کنعانیان یا فینیقیها، یهودیها بمعنی اعم، یعنی با بنی اسرائیل و غیره، آرامیها و کلدانیها. ۲ - جنوبی که شامل اعراب است با اقوام جنوب عربستان مانند اهالی سبأ و مینا و حبشه.
در اینجا مسئلهای طرح میشود: آیا بنی سام اوّل مردمی بودند که بابل و سوریه را گرفتند یا اوّل مردمی بودند که در آسیای غربی تمدّنی ایجاد کردند؟ این مسئله یکی از مسائلی است که علماء را به خود مشغول و آنها را بدو دسته تقسیم کرده. (هینکس)، (اپّر) و (راولینسن) باین عقیده بودند که خطوط میخی از خطوط مصری اقتباس شده و این خط را در ابتداء برای زبانهای سامی ترتیب نداده بودند، زیرا صداها و نحو و صرفی که باعث ایجاد این خط شده با قواعد زبانهای سامی به هیچوجه ارتباطی ندارد. در این باب بین علماء مباحثه بود تا اینکه سندی بدست آمد که در آن در مقابل ایدئوگرام (مفهومنویسی) میخی قرائتهای هجائی غیر سامی و سامی در دو ستون متوازی نوشته شده، نیز کتیبهها و الواح زیادی یافتند که به متن غیر سامی ترجمهٔ سامی را افزودهاند و چیزی که مخصوصا جالب توجه میباشد این است:
تا روزهای آخر تمدّن بابلی زبان غیر سامی بطور مصنوعی حفظ شده بود و آن را برای اظهار مطالب مذهبی بکار میبردند (چنانکه در قرون وسطی زبان لاتین را که بکلی مرده بود برای نوشتن کتیبهها، کتب مذهبی و علمی استعمال میکردند) بنابراین عقیده دارند که خطوط میخی و بعض عناصر دیگر تمدّن بابلی از منشأ سامی نبوده. اما اینکه از چه منشأ بوده، هنوز نمیتوان در این باب از روی یقین چیزی گفت، ولی باید این نکته را در نظر داشت که پادشاهان بابل و آسور خود را پادشاه سومر و اکد میخواندند، نیز معلوم گشته که این لقب را پادشاهان (اور)، یعنی سومر، استعمال میکردند و بعد از آنها حمورابی، که تمام قسمتهای مملکت را در تحت سلطنت خود جمع کرد، در دفعهٔ اولی این لقب را ذکر کرده. اکد قسمت شمالی مملکت بابل و سومر قسمت جنوبی آن بوده. از آثار بابلی دیده میشود که خود سامیها زبان سومری را زبانی دیگر، زبان قدیم مذهبی، میدانستند و نیز در فرمانی، که یکی از پادشاهان سلسلهٔ اوّل سامی صادر کرده، دیده میشود که زبان اکّدی را ترجمهٔ سامی متن سومری دانستهاند. اما این را هم از روی یقین نمیتوان گفت که خط میخی را سومریها اختراع کردهاند و نیز محققاً معلوم نیست که سومریها از چه نژاد بودهاند. از تحقیق در زبان سومری چنین بنظر میاید که این یک زبان ملتصق است و بنابراین بعض علماء زبانشناس میخواستند این زبان را از زبانهای اورال و آلتائی بدانند، ولی این عقیده پذیرفته نشد. در حفریاتی، که در نزدیکی عشقآباد بتوسط (پومپلی) امریکائی بعمل آمد، در گورکانآنو، بعضی اشیاء یافتند که شباهت به اشیاء سومری و عیلامی داشت، بنابراین حدس میزنند که شاید سومریها و عیلامیها در کوهستانهای شمال ایران بودهاند و بعد بواسطهٔ مهاجرت مردمانی به ایران یا از جهت دیگر، از اینجاها بطرف مغرب و کنار فرات مهاجرت کردهاند. یکی از علل حدس مزبور این است که مرکز سومریها شهر نیپپور بود و این شهر در جائی واقع شده، که از فلات ایران داخل جلگههای حاصلخیز مملکت بابل میشوند، ولی مرکز سامیها را شهر سیپپار و اگده میدانند. کدامیک از دو مردم سومری و سامی زودتر به اینجاها آمدهاند، محققاً معلوم نیست، ولی بیشتر این عقیده قوّت دارد که، قبل از آمدن سامیها بدینجا، سومریها گذشتههای مفصلی داشتهاند. از آثاری که بدست آمده معلوم است که سکنهٔ این صفحات دو نوع قیافه داشتهاند، از یکی هویدا است که سامی است، دیگری کممو است، دماغ نازک کشیده دارد و از این علائم و علائم دیگر دیده میشود که سامی نیست. راجع باین مسئله باید در نظر داشت که مباحثات زیاد در اروپا بعمل آمد و پس از تحقیقات (ادوارمییر)[۴] عالم معروف تاریخ مشرق قدیم و امثال او عقیدهای که ذکر شد قوّت یافت، اگرچه (هالهوی)[۵] آسورشناس معروف سخت بر ضد عقیدهٔ مزبور قیام کرد و اصرار داشت ثابت کند که دوتیرگی در میان سکنهٔ بابل نبوده، یعنی همه سامی بودهاند و خطوط میخی اختراع سامیها است. از این عقیده حالا هم مدافعه میشود، ولی طرفداران آن در اقلیتاند، و اکثریت با (ادوارمییر) و علماء دستهایست که معتقدند در بابل دو نوع سکنهٔ سومری و سامی بوده. در خاتمه زائد نیست علاوه کنیم که بعضی عقیده دارند سومر همان صفحهایست که توریة آن را شنعار نامیده.
مهاجرت بنی سام به مصر
چنانکه از تحقیقات محققین معلوم گشته، در اعصار قبل از تاریخ، قبل از مهاجرت بنی سام به بابل، شاخهای از این اقوام از عربستان از راه دریا بمصر رفته. قرابت زبانهای سامی با زبان مصری نه فقط از ریشههای لغات هویدا است، بل از حیث صور نحوی و صرفی، سه حرفی بودن ریشهها و برتری اهمیت حروف ساکن بر اهمیت حرکات این مطلب روشن است. محققین از دیرگاه باین نکته برخورده بودند که بین مصریها و بنی سام یک ارتباط نژادی موجود است. اخیراً این نظر از تحقیقات در تمدن مصری نیز تأیید شده، زیرا شباهتهائی در صنایع، طرز زندگانی و مذهب مصر قدیم و بابل یافتهاند. این مسئله که بنی سام از آسیا بمصر رفتهاند از اینجا نیز تأیید میشود که بین حیوانات و نباتات مصر و آسیا ارتباطهائی هست، مثلاً (سیکمر)[۶] که درخت مقدس مصریهای قدیم است، از عربستان بدانجا رفته و نیز انگور، گندم، جو، ذرّت، گاو نر، میش و بز، که در مصر از عهود خیلی قدیم بود، از آسیا است.
شکی نیست که سکنهٔ قدیم مصر از اختلاط نژادها بعمل آمده بود، زیرا اندازههائی، که از جمجمههای مصریهای قدیم گرفتهاند، و نیز نقاشیهای مصر قدیم نشان داده که در مصر شش نوع مردم بودهاند، در ازمنهٔ بعد تمام این مردمان مخلوط شده ملت واحدی بوجود آوردهاند و در این ملت عنصر حامی و سامی غلبه داشته.
این اختلاط و بوجود آمدن ملت واحدی در اعصار قبل از تاریخ وقوع یافته و بقدری قدیم است که نمیتوان گفت چند هزار سال قبل از میلاد این امتزاج روی داده.
بنابراین دو حدس راجع به سکنهٔ اصلی مصر زده میشود: یکی اینکه مصریها از حامیهای لیبیا بودهاند و از مغرب بمصر رفته در آنجا با سامیها مخلوط شدهاند.
حدس دیگر این است که مصریها از حامیهای آسیائی بودهاند، از آسیا بمصر رفتهاند و بنابراین حامیها و سامیها از یک نژاد میباشند. این نظر را شباهت زبانهای حامی و سامی به یکدیگر تأیید میکند. مهاجرت سامیها بمصر از چه راهی بوده محققاً معلوم نیست، ولی معلوم است که از طرف شمال نبوده، زیرا علم معرفت الارض معلوم کرده که مصب نیل بالنسبه بسائر جاهای مصر مستحدث است. بنابراین حدس میزنند که مهاجرت از طرف دریای احمر، (سومالیلند) یا (پونت) قدیم، صورت گرفته. آثاری هم این حدس را تأیید میکند. مهاجرت مردمان آسیائی بمصر یکدفعه با ازدحام مردم زیاد، که طوفانی ایجاد میکند، نبوده، بلکه مهاجرین خردخرد از آسیا بمصر گذشتهاند، زیرا راه دریائی اجازه نمیداده انبوهی از مردم حرکت کنند، یا میبایست از معبر تنگی بگذرند و جمعیت زیاد برای چنین مهاجرتی مناسبت نداشته. بهعبارتدیگر این مهاجرت، که در اعصار قبل از تاریخ وقوع یافته، مانند مهاجرتی بوده که تقریباً در پانصد سال قبل از میلاد وقوع یافت و مردمی زیاد از عربستان به حبشه رفتند.
مهاجرت بنی سام به عیلام
حفریات در شوش نشان داد که عنصر سامی در عیلام زیاد بوده، خود اسم عیلام هم سامی است، زیرا بومیهای عیلام مملکت خود را در کتیبهها (خاتامتی) یا (خاپیرتی) مینامند.
شاهزادگان قدیم عیلام کتیبههائی نویساندهاند که بخطّ بابلی (یعنی میخی) و بزبان سامی است، ولی اسنادی هم بدست آمده که بزبان بومی نوشته شده و دارای نقوشی است. این خطّ را مترادفا با خطّ میخی کندهاند. بعد از کتیبههای پادشاه عیلام، که موسوم به (باش این شوش ناک) بود، (تقریبا از ۲۴۰۰ سال قبل از میلاد) به کتیبههای خطّ میخی خطّ مذکور را علاوه کردهاند و این خطّ را هجائی میدانند. تقریباً از پانصد سال قبل از میلاد زبان کتیبهها فقط زبان عیلامی است.
در زبان عیلامی علمائی مانند شیل، ویسباخ، هوزنیگ و برگ کار میکردند.
علماء مذکور عقیدهشان این بود که زبان عیلامی چند لهجه داشته و این زبان نزدیک به گروه زبانهای قفقازی است. (مارّ) زبان عیلامی را از خانوادهٔ زبانهای گرجی و بومیهای سابق ارمنستان میدانست.[۷] این زبانها اصلاً به زبانهای سامی تا اندازهای نزدیک میشود، تمدّن عیلامی تمدّن بابلی و سامی است و تصوّر میرود که نسبت سامیهای عیلام به بومیهای اوّلی آن مانند نسبت سامیهای بابل به سومریها است.[۸]
مردمان شمالی مشرق قدیم
مقصود از مردمان شمالی مشرق قدیم در درجهٔ اوّل مللی هستند که در آسیای صغیر سکنی داشتند. موافق توریة و آثار مصری نمایندهٔ این مردمان را باید مردم هیت دانست. بعضی تمام این مردمان را نژاد (آلارد)[۹] مینامند، زیرا هرودوت اینها را چنین نامیده و (آرارات) را (آلارد) نوشته، ولی باید در نظر داشت که هیتها یگانه نمایندهٔ این نژاد نبودند، چه نوشتههای میخی میرساند که مردمانی دیگر نیز از این نژاد بودهاند، مانند مردم (ارثاو) در آسیای صغیر، (میتانی) در بین النهرین و (خالدها) در مملکت وان (صفحهای که بعدها ارمنستان نامیده شد). بعض علماء اهالی کیلیکیه، سکنهٔ دریائی لیکیه، لیدیها، اتروسکها[۱۰] و طوائف دیگر را مانند (توبال)، (موسکو) و (کوّموخ)، که، در هفتصد و هشتصد سال قبل از میلاد، در تاریخ مشرق قدیم اسمی از آنها در اینجاها ذکر میشود، نیز از این نژاد میدانند. بعضی دورتر رفته بومیهای یونان، یعنی سکنهٔ یونان را قبل از رفتن یونانیها بدانجا، مردم جزائر آن و کلیهٔ مردمانی را که تمدّن بحر الجزائر و ترووا[۱۱] داشتند، نیز از این نژاد محسوب میدارند. قدمت اینها چنانکه حفریات نشان میدهد با زمان سلسلههای اوّل فراعنهٔ مصر مطابقت میکند (تقریبا سه هزار سال ق. م).
از هیتها، مردم (ارثاو)، میتانی و مملکت وان آثاری بخطوط میخی بدست آمده، در میان این آثار کتیبههای (خالد) های وان بخط آسوری نوشته شده. از هیتها باز آثاری در (تل العامرنه) مصر و بوغاز (گیی) پایتخت قدیم هیتها، که در کاپادوکیه (در مشرق آسیای صغیر) واقع بود، کشف شده. آثار آخری از دفاتر راکد هیتها است. از کلیهٔ آثار میخی علماء سعی کردهاند عقیدهای راجع بزبان هیتها حاصل کنند، ولی عجالة چیزی که قبول اکثریت را دارا باشد نگفتهاند.
بعضی مانند (هممل) تصوّر میکند که آثاری از زبان هیتها در زبان گرجی مانده.
(مارّ) عقیده دارد که اثراتی از این زبان در زبان ارمنی هم مشاهده میشود. آثاری هم از هیتها در سوریه و جاهای دیگر آسیای صغیر بدست آمده. این نوشتهها نقوشی است و تصوّر میکنند که هیتها قبل از اقتباس خط میخی باین خط مینوشتهاند.
علمائی بسیار مانند (کندر) و (پایزو) موطن اصلی هیتها را آسیای صغیر و مخصوصا کاپادوکیه میدانند، در (ایوک) و بوغاز (گیی) معابد و آثار بزرگی از آنها یافتهاند و در همینجا هم دفتر راکدهیتها بدست آمده. این دفتر حاوی هزاران سند است و مانند قسمتی از اسناد (تل العامرنه) مصری میباشد. از تحقیقات چنین بنظر میآید که موطن هیتها همان آسیای صغیر بوده، بعد اقوامی از اینها بطرف جنوب و مشرق منتشر شدهاند و میتانیها قبل از دیگران شروع به مهاجرت کرده در بین النهرین و صفحات دیگر جنوبی برقرار شدهاند. پس از آنها هیتها (بمعنی اخصّ) حرکت کردهاند (قرن ۱۵ ق. م)، بعد در قرن یازدهم میلادی نهضت مردمان دیگر آسیای صغیر شروع گردیده و در میان آنها بعض طوائف آریانی بمعنی اعم یا هند و اروپائی بودهاند. این مهاجرتها طوفانی پدید آورد که دامنهٔ آن تا مصر کشید، مملکت بزرگ هیتها را جاروب و بجای مملکت مذکور دولتهای کوچکی تشکیل کرد. احوال چنین بود تا اینکه دولت کیلیکیه و بعد لیدیه در قرن نهم قبل از میلاد تاسیس شدند. در خاتمه باید گفت که، تقریباً هزار سال قبل از میلاد، در حدود جنوبی آسیای صغیر دولتهای هیتی و آرامی بودند، در مشرق، دولت وان وجود داشت و، وقتی که دولت مذکوره در سر جهانداری با آسور در منازعه بود، این دولت و دول هیتی و آرامی را نهضت مردمان هند و اروپائی (آریانی بمعنی اعمّ) منقرض کرد.
مردمان آریانی آریانها شعبهٔ اوّل از شاخهٔ بزرگ مردمان هند و اروپائیاند و، چون جداگانه ذکری از اینها و مردمان هند و اروپائی خواهد شد، در اینجا به چند کلمه اکتفا میکنیم. موطن اصلی آریانها محققاً معلوم نیست کجا بوده و نیز صحیحا نمیدانیم از چه راههائی مهاجرت کرده به هند و آسیای غربی وارد شدهاند. این ملل در تاریخ مشرق قدیم دارای اهمیتاند، زیرا، چنانکه در جای خود بیاید، اینها اثراتی بزرگ از خود در تاریخ مشرق قدیم گذاردند و دولت هخامنشی تمام مشرق قدیم را جمع کرده دولت واحد مشکّلی از آن تأسیس کرد. راجع به تمدّن آریانهائی که به آسیای غربی آمدهاند از جهت فقدان آثار و اسناد نمیتوان اطلاعات زیاد داد، ولی این مطلب مسلم است که مادیها و پارسیها در تحت نفوذ تمدّن بابل و آسوری و عیلامی درآمده چیزهای زیاد از آنها اقتباس کردند. اما اینکه کی آریانها از تاریکی اعصار قبل از تاریخ بیرون آمده پا به صحنهٔ تاریخ گذاشتند، عقاید مختلف است، چه حل این مسئله ملازم است با تعیین زمانی، که آریانها در آسیای غربی برقرار شدند، و خود این مطلب روشن نیست.
بعضی آمدن آریانها را به آسیای غربی بقرن ۱۴ ق - م، و برخی به دو هزار سال قبل از میلاد مربوط میدارند. آثار و قرائن میرساند که آریانها یکدفعه به آسیای غربی نریختهاند، بلکه اقوام آریانی جدا جدا در مدّت قرون عدیده از راههای مختلف بمشرق قدیم گذشتهاند، زیرا از آثار چنین استنباط میشود که در قرن ۱۷ قبل از میلاد عناصر آریانی در آسیای صغیر و سوریه بوده. (هممل)[۱۲] و (ادوار مییر)[۱۳] عقیده دارند که اسامی بعض امراء قسمت جنوبی فلسطین، چنانکه در اسناد (تلّ العامرنه) دیده میشود، صورت آریانی دارد، بعضی تصوّر میکردند در میان کاسّیها هم، که بابل را تسخیر و تقریباً ششصد سال در آنجا سلطنت کردند (۱۷۶۰-۱۱۸۵ ق. م) عناصر آریانی بوده ولی این نظر حالا تقریباً از بین رفته. وینکلر که در سال ۱۹۰۶ م.
حفریّاتی در بوغازگیی پایتخت قدیم هیتها کرد اسنادی در دفتر راکد هیتها یافت که راجع بقوم (میتانی) میباشد (این قوم چنانکه ذکر شد در قسمت شمالی بین النهرین میزیست). از این اسناد معلوم شد که رؤساء میتانیها به خدایان آریانهای هندی (ایندر، وارون، ناساتیی، میثر) قسم یاد کردهاند، از اینجا (ادوار مییر) استنباط کرد که نجباء یا رؤسای میتانی آریانی بودهاند و ظهور آریانها در تاریخ از همین زمان است (بین قرن ۱۴ و ۲۰ ق. م). بعدها (در سال ۱۹۱۹ م.) باین عقیده شدند که در کتیبه بوغازگیی جمعاً هشت زبان پیدا شده و نه عشر کتیبهها به زبانی است که هرچند هند و اروپائی میباشد، ولی با زبانهای دیگر مخلوط شده.[۱۴] به هرحال امروز در این مسئله که آریانها کی و از چه راه بهند و ایران آمدهاند عقاید مختلف است. هممل حرکت طوائف سکائی را در شمال دریای خزر و نیز اروپای شرقی از نهضت آریانی بشمار آورده[۱۵] اهمیت بآن میدهد، چه به عقیدهٔ عالم مزبور حرکت طوائف سکائی در حرکت کیمریها[۱۶] و طوائف دریائی بطرف آسیای غربی بینفوذ نبوده و، چنانکه معلوم است، این تاختوتازها تغییری در سکنهٔ آسیای صغیر و صفحات مجاور آن داده. شاید همین پدید آمدن عنصر آریانی در میان هیتها باعث شده که یونانیها چیزهائی راجع به سکاها گفتهاند، مانند جنگ (سزستریس) فرعون مصر با آنها، یعنی طرف مصریها هیتها بودهاند، ولی یونانیها بواسطهٔ بودن عناصر سکائی در میان آنها سکاها را طرف دانستهاند.
نتیجه از آنچه در باب نژادهای مشرق قدیم گفته شد، این نتیجه حاصل میشود: علمائی، که در تاریخ مشرق قدیم تتبّع کردهاند، بنا بر آثار و اسنادی که بدست آمده، سکنهٔ مشرق قدیم را از شش نژاد دانستهاند: سومریها، سامیها، حامیها، عیلامیها، هیتها، آریانها، سامیها و حامیها از جنوب حرکت کرده سوریه و بین النهرین و افریقای شمالی را اشغال کردند، از طرف مقابل، یعنی از شمال، هیتها به حرکت آمده در سر سوریه با آنها در کشمکش و منازعه شدند. این مردمان در مشرق به سومریها و عیلامیها برخوردند.
عیلامیها، که شاید از مشرق دور آمده بودند، تمدّن بابلی را اخذ کرده در صفحات شرقی مشرق قدیم منتشر کردند. آریانها از طرف شمال جداجدا بمشرق آمده در تحت نفوذ تمدّن بابلی درآمدند و، وقتی که عنصر آریانی در آسیای غربی قوّت گرفت، تمام مشرق قدیم به پیشقدمی مادیها و بوسیلهٔ پارسیها در تحت دولت واحد مشکّلی درآمد. بنابراین دولت هخامنشی آخرین کلمهٔ مشرق قدیم بود. بعض نمایندههای نژاد سیاهپوست نیز جزئی سهمی در این تمدّن داشتند، مانند دولت (ناپاتا) در نوبی[۱۷] و دولت (مرا) در مملکتی که حالا معروف بحبشه است.
- ↑ سفر پیدایش باب دهم.
- ↑ Semitisme.
- ↑ Winekler.
- ↑ Ed.Meyer.
- ↑ Halevy.
- ↑ درختی است از نوع (افرا) که آن را بدل چنار نیز گویند.
- ↑ یعنی مردمانی که قبل از آمدن ارامنه به ارمنستان در آنجا میزیستند.
- ↑ تورایف - تاریخ مشرق قدیم ج ۱ صفحهٔ ۷۲.
- ↑ Alarode
- ↑ اینها بعد به ایطالیا رفتند.
- ↑ Troie.
- ↑ Hommel.
- ↑ Ednard Meyer.
- ↑ تورایف - تاریخ مشرق قدیم.
- ↑ سکاها را یونانیها (سکیث) مینامیدند و (سیت) فرانسوی شده (سکیث) است، ولی چون ایرانیهای قدیم، چنانکه از کتیبههای داریوش دیده میشود، اینها را سک و سکا مینامیدند و بعض جغرافیون قدیم سکاهائی را که در حدود ایران شمال شرقی میزیستهاند ساک ( Sakes-Saees ) نامیدهاند، ما هم این اسم را اختیار کردهایم، سکا بهتر از سک است زیرا وجه اشتباه با سگ ندارد.
- ↑ Cimmeriens کیمّریها آریانی بودند، پائینتر ذکری از آنها خواهد شد.
- ↑ Nubie در جنوب مصر واقع بود.