تاریخ مختصر دولت قدیم روم/فصل سوم

--( فصل سوم )--

ترتیبات دولتی و دینی رومیها بعد از نسخ سلطنت

( کنسولی )[۱] در فصل سابق مذکور داشتیم که ابتدا دولت روم سلطنتی بود و بعد از مدتی که وقایع آن بدرستی معلوم نیست و فقط بعضی افسانه‌ها از آن نقل میکنند رومیها سلسلهٔ سلاطینی که داشتند اخراج کردند و سلطنت را منسوخ نمودند و ترتیب جمهوری پیش آوردند (سنهٔ ۵۱۰ قبل از میلاد).

در اوایل این امر تغییری در وضع دولت روم داده نشد جز اینکه سابقاً یکنفر را انتخاب میکردند که مادام‌العمر فرمانروا باشد و او را رکس یا رژیس[۲] یعنی سلطان میخواندند. از آن بعد دو نفر را برای فرمانروائی انتخاب میکردند و مدت تسلط ایشانرا یکسال قرار میدادند و ایشانرا کنسول[۳] مینامیدند و کنسولها بنوبه حکمرانی میکردند و دارای قدرت مطلقه بودند. محاکمه و قضاوت میکردند، سپهسالار لشکر بودند، انجمن‌های ملی را منعقد مینمودند و بر آنها ریاست داشتند، هر کس را میخواستند حکم بدستگیری و حبس او میدادند بلکه حق جریمه کردن و فتوای قتل دادن هم داشتند. محض اینکه از سایر مردم متمایز باشند علائم سلطنتی قدیم و صندلی عاج و لباس ارغوانی را هم اختیار کرده بودند. همراه کنسول دوازده نفر یساول[۴] حرکت میکرد و ایشان بر روی دوش چپ یکدسته چوب[۵] میگذاشتند و یک تبر در میان آنها قرار میدادند و این دلیل بود بر اینکه کنسول حق دارد هرکس را چوب بزند یا سر ببرد.

بنابراین کنسول همان قدرت سلطان را دارا بود لکن رومیها میگفتند کنسول مثل سلطان نمیتواند ظلم کند زیرا که یکسال بیشتر مسلط نیست و در آن مدت شریک و همکار هم دارد که ممکن است مانع بعضی اعمال او شود و رقیب او گردد.

( دیکتاتور )[۶] هروقت برای دولت روم مشکلی پیش می‌آمد مثلا دشمنی صعب روی مینمود یا شورش و انقلابی واقع میشد برای اینکه رفع بلیه بلامانع بشود دو کنسول را بدل به یک رئیس واحد میکردند که مثل سلاطین سابق بی‌منازع فرمانروائی نماید. تعیین چنین شخصی را یکی از کنسولها شبانه میکرد و او را دیکتاتر[۷] میگفتند و بیست و چهار یساول داشت و در حکمرانی هیچکس مدعی و رقیب او نبود و نایب خویش را خود اختیار و انتخاب مینمود ولی بمحض اینکه آن امر صعب میگذشت و رفع احتیاج از دیکتاتر میشد میبایست استعفا دهد و بهرحال زیاده از شش ماه نمیبایست دارای این قدرت باشد.

( انجمن ملی ) در دولت روم حکمرانی با کنسولها بود اما حق وضع قوانین و تصویب جنگ و صلح و انتخاب کنسولها اختصاص بملت داشت و هروقت موارد مذکور پیش می‌آمد میبایست اشخاصی را که جزء ملت محسوب بودند جمع کنند و رومیها این انجمنهای ملی را کمیس[۸] میگفتند و طریق تشکیل آن مختلف بود. در قدیم‌الایام بطریقی که در فصل سابق مذکور داشته‌ایم انجمن منعقد مینمودند[۹] ولی بعدها آن قسم انجمن جز در مورد اعمال مذهبی متروک شد.

طریق متعارف انجمن ملی روم این بود که ملت بهیئت لشکری بطور صده جمع شود[۱۰] و برای وضع قوانین و انعقاد مصالحه و انتخاب حکام همین طریق را پیش میگرفتند و ترتیب آن از اینقرار بود که کنسول بمردم امر میکرد همه در روز معین بهیئت لشکری جمع شوند. شب قبل از روز موعود بعد از نصف شب کنسول بمحل انعقاد انجمن میرفت و از ارباب انواع استمزاج مینمود. اگر آثار و علائم فال خیر ظاهر میشد انجمن منعقد میگردید و الا بروز دیگر محول میکرد. در روز انعقاد انجمن هیئت لشکری روم در خارج شهر در شان‌دومارس تشکیل میافت زیرا که مسلح بودن در داخل شهر نزد ایشان شرعاً ممنوع بود. چون انجمن منعقد میشد ابتدا رسوم مذهبی مقرر را که عبارت از قربانی کردن و دعاخواندن بود بعمل می‌آوردند و از خداوندان خود درخواست میکردند که رأی ملت را بر وفق صواب قرار دهند. آنگاه کنسول بیان میکرد که غرض از انعقاد مجلس چیست. اگر مقصود وضع قانون بود آنرا اظهار مینمود و اگر بنای انتخاب کسی بود اسامی اشخاصی را که صلاحیت انتخاب شدن داشتند ذکر میکرد و انجمن البته میبایست یکی از اشخاص مذکور را انتخاب کند. بعد از بیان مقصود کنسول بمردم میگفت اکنون بشما حکم میکنم که بطور صده مجتمع شوید. توضیح آنکه از زمان سرویوس تولیوس لشکریان روم را بصده منقسم مینمودند و این دسته‌های صدنفری را شش طبقه قرار داده بودند و مأخذ این طبقه‌بندی ثروت و مکنت اشخاص بود یعنی آنها که از همه متمول‌تر بودند در طبقهٔ اول و آنها که تمولشان قدری کمتر بود در طبقهٔ دویم بودند و قص علیهذا. طبقهٔ اول سواران بودند و هیجده دسته یا صده داشتند، طبقهٔ دویم هشتاد صده بودند، طبقهٔ سیم بیست صده، طبقهٔ چهارم بیست صده، طبقهٔ بنجم بیست صده، طبقهٔ ششم سی صده. علاوه بر این دو صده هم کارگران بودند و دو صده اهل طرب و یک صده اشخاصی که ثروتشان باندازه‌ای نبود که جزء هیچیک از طبقات شش‌گانه محسوب شوند و بنابراین مجموع صده‌ها صد و نود و سه میشد.

خلاصه مردم روم هر یک در دسته‌ای که جزء آن بودند میرفتند و صده‌ها تشکیل میافت و در هر صده یکنفر مستفسر رفته آراء مردم را اصغا مینمود. چون اکثریت آراء یک صده معلوم میشد آن رأی را رأی آن صده میگفتند. اکثریت آراء صده‌ها را معتبر میدانستند و بنابراین درانجمنهای رومی میزان اکثریت آراء رأی اجتماعی بود نه افرادی و در وقت رأی گرفتن ابتدا از دسته‌های سواران شروع میکردند بعد از طبقهٔ دویم و سیم الی آخر و همینکه اکثریت آرا معلوم میشد عمل را ختم میکردند و بنابراین طبقات اخیره که ثروتشان کم بود موقع رأی دادن نمی‌یافتند چون عمل تمام میشد. کنسول نتیجهٔ رأی انجمن را اعلان میکرد و حکم میداد متفرق شوند و عمل میبایست قبل از غروب آفتاب ختم شود و اگر در حین انعقاد انجمن واقعه‌ای اتفاق میافتاد که بفال شوم بود از قبیل اینکه رعد و برق بروز کند با کسی مبتلا به غشی شود انجمن را بهم میزدند و روز دیگر برای انعقاد آن معین میکردند.

( مجلس سنا ) مجلس سنا کمافی‌السابق دایر بود و همچنانکه در قدیم سلاطین با آن مجلس مشاوره میکردند بعدها کنسولها از آن استشاره مینمودند و در این باب اجباری هم نداشتند یعنی اگر میخواستند استشاره از سنا نکنند یا موافق رأی آن مجلس عمل ننمایند اختیار داشتند لکن از آنجا که اعضای سنا همه رؤسای خانواده‌ها و معتبرین ملت بودند هر وقت امر مهمی پیش آمد کنسولها با سنا مشاوره میکردند و رأی او را می‌پذیرفتند و باینواسطه سنا کم‌کم صاحب اختیار دولت گردید.

عقاید دینی رومیها

رومیها مانند تمام اقوام قدیمه معتقد بودند که در عالم موجودات غیرمرئیه هست مقتدرتر از انسان که هریک در مکان مخصوصی منزل دارد و بر نوعی از امور مسلط و قاهر است.

بنابراین رومیان موحد نبوده و ارباب انواع عدیده قائل بوده و معتبرین رب‌النوعهای ایشان از اینقرار است:

ژوپیتر رب‌النوع نور و رعد و برق و مقتدرترین خداوندان و حامی و حافظ مردم روم و بزرگترین معابد روم که در کاپیتل واقع بود باین ربالنوع تعلق داشت و هر وقت میخواستند قسم بخورند او را شاهد میگرفتند.

ژوئن[۱۱] ربةالنوع نور حامی و حافظ زنهای رومی و ربةالنوع مزاوجت و بعدها او را زوجهٔ ژوپیتر نیز فرض میکردند.

مارس رب‌النوع جنگ پدر قوم رومی و گرگ را حیوان مقدس خاص او میدانستند و سابنها او را کویرینوس مینامیدند.

وستا[۱۲] ربة‌النوع کانون و زندگانی خانوادگی. ژانوس رب‌النوع ابواب و او را دارای دو صورت فرض میکردند بمعنی اینکه پیش و پس هردو را می‌بیند.

ساتورن[۱۳] خداوند قوم لاتن و رب‌النوع بذرافشانی

مینرو[۱۴] ربة‌النوع عقل و هوش

وولکن[۱۵] رب‌النوع آهنگران

نپتون[۱۶] رب‌النوع بحار

ونوس[۱۷] ربة‌النوع حدائق و تناسل

سرس[۱۸] ربة‌النوع گندم و خرمن

دیان[۱۹] ربة‌النوع جنگل و شکار

لیبر[۲۰] رب‌النوع تاک

مرکور[۲۱] رب‌النوع تجار و مسافرین

ارکوس[۲۲] رب‌النوع زیرزمین و مکانی که منزل ارواح است.

زمین و خورشید و ماه را هم جزء خداوندان محسوب میداشتند. در درختها و چشمه‌ها و کوه‌پاره‌ها هم وجودهای مخفی از قبیل فرشتگان قائل بودند مثلا سیلون[۲۳] و فون[۲۴] به جنگلها و نمف[۲۵] و کامن[۲۶] به چشمه‌ها تعلق داشت. برای هر خانه‌ای هم ملکی تصور میکردند و آنرا لار[۲۷] میخواندند هر آدمی را هم در تحت حراست ملکی میدانستند بلکه برای هر یک از جزئیات امور زندگانی یک ملک فرض میکردند.

صفات و حالات و اسامی واژه ناخوانا را هم شخصیت داده برتبهٔ الوهیت میرسانیدند و پرستش مینمودند مثلا صلح و فتح و ایمان و امید و وفاق و تدین نیز ارباب انواع داشتند و محترم‌ترین این قسم ارباب انواع بخت و طالع بود.

رومیها برای ارباب انواع خویش شکلی تصویر نمیکردند و در اوایل امر مانند یونانیها بت نداشتند و شاید که آنها را شبیه بانسان هم فرض نمیکردند و میان ایشان مناکحت و مزاوجت و اجتماع و معاشرت و وقایع زندگانی نیز قائل نبودند فقط آنها را ظهور و بروز قوهٔ الهی غیرمعلومی میدانستند و بنابراین مثل یونانیها برای خداوندان خود تاریخ و شجرهٔ نسب و اشکال انسانی ذکر نمیکردند لکن از همان عهد قدیم بعضی عقاید و آداب اقوام مجاورهٔ خود یعنی اتروسکها و بخصوص یونانیها را اخذ کردند و به پرستش بعضی از ارباب انواع یونانی از قبیل اپلن[۲۸] و هرکول[۲۹] و کاستر[۳۰] و پلوکس[۳۱] نیز پرداختند و کم‌کم برای خداوندان خود مجسمه‌ها درست کردند و آنها را پرستیدند بعبارة اخری بت‌پرست شدند و متدرجاً هر یک از ارباب انواع خود را با یکی از ارباب انواع یونانی تطبیق نموده آنها را عین یکدیگر فرض کردند و صاحب همان اشکان و وقایع و حوادث دانستند.

رومیها ما بین خالق و مخلوق رابطهٔ مهر و محبت قائل نبودند فقط بر این عقیده بودند که جون خداوندان وجودهای مقتدری هستند که خیر و شر کثیر از ایشان صادر میتواند بشود احتیاط مقتضی است که انسان ایشان را از خود راضی داشته باشد بنابراین عبادت رومیها معامله‌ای بود که با ارباب انواع میکردند هدیه‌ای بایشان میدادند و متوقع بودند که آنها هم عوض بدهند.

از عقاید رومیها این بود که ارباب انواع ببعضی رسوم قدیمه مفید میباشند و اگر کسی خلاف آنها رفتار کند غضبناک میشوند لهذا برای اعمال مذهبی خویش آداب و رسوم مقرره داشتند که تجاوز از آن را جایز نمیدانستند[۳۲] هدیه‌ای که بارباب انواع تقدیم میکردند غالباً از مأکولات و مشروبات بود مشروبات را محض خشنودی ارباب انواع بزمین نثار[۳۳] میکردند و مأکولات را در مکان متبرکی امانت میگذاشتند. حیوانات مخصوصاً گاو و گوسفند را نزد ارباب انواع مرغوب میدانستند و مقید بودند آنها را با تشریفات مخصوص قربانی کنند چنانکه قربانی بزبان ایشان بمعنی نشریفات متبرک است.[۳۴]

شرایط قربانی این بود که حیوان بی‌عیب باشد و آنرا جلو مکان متبرک ببرند و سر او را بند ببندند و گلوله‌ای از خمیر به پیشانی او بگذارند و زیر آسمان او را ذبح کنند بعد جربی و استخوان او را در مکان متبرک که عبارت از تپه‌ای خاکی زیر آسمان بوده آتش بزنند و گوشت او را بمصرف خوراک برسانند و غالباً همراه قربانی دعائی میخواندند و آن نه محض اظهار خلوص و ارادت و برای تزکیه و تهذیب نفس بلکه برای توقع و در خواست مطلبی بود و در این معامله زرنگی بکار بردن و طرف مقابل را مغبون کردن هم جایز بود و البته هر نوع توقعی را باید از رب‌النوع مخصوصی کرد و هر کسی هم مکلف بنوعی از توقع است. افراد ناس بجهت امور شخصی خود قربانی و دعا میکردند. دولت روم برای پیشرفت امور دولت روم قربانی و دعا میکرد و بهیچیک از اعمال مهمهٔ دولتی از قبیل جنگ و صلح و بنای عمارات جرأت اقدام نمیکردند مگر اینکه تشریفات مذهبی را فراهم آورده از خداوندان خود طلب حسن عاقبت آن کار را مینمودند.

یکی دیگر از اعمالی که بجهت خشنودی ارباب انواع بجا میاوردند جشن گرفتن و عید داشتن بود مثلا در بهار عیدی میگرفتند برای رب‌النوع گله و رمه و در آنروز خانه‌ها را پاکیزه میکردند و آتشی از کاه می‌افروختند و سه مرتبه از روی آن برمیجستند و گوسفندها برای رب‌النوع مذکور قربانی میکردند و میخوردند.

دیگر از اعمال مستحسن بناکردن خانه بود بجهت رب‌النوعی و باین ملاحظه در شهر روم معاید زیاد برای ارباب انواع ساخته بودند و اکثر اوقات بنای این معابد بموجب نذر بود و انجام اینکار آداب و تشریفاتی داشت که بر سبیل حتم باید مجری شود و قیدی که رومیها باجرای آداب و رسوم قدیمه داشتند سابقاً مذکور داشته‌ایم و کمال سعی را داشتند که تغییری در آنها داده نشود حتی بعضی ادعیه و سرودها که رسم بود در بعضی مواقع بخوانند مقید بودند که بهمان زبان قدیم خوانده شود با آنکه از کمال قدمت لغت فراموش شده و معنی آن را نمیفهمیدند و نظر بهمین قیدی که بحفظ رسوم و آثار قدیمه داشتند اوراقی مقدس حاوی بعضی اشعار یونانی که از قدیم بایشان رسیده بود با کمال جد و جهد محافظت مینمودند و در مواقعی که برای شهر روم خطری پیش می‌آمد از کهنهٔ مستحفظین آن اوراق استشاره مینمودند و ایشان با آن تفأل میزدند و نتیجه‌ای میگرفتند چنانکه وقتی قبائل کلوا[۳۵] بجانب شهر روم حمله بردند از آن اوراق استشاره شده و این نتیجه بدست آمد که قبائل مذکور خاک روم را متصرف خواهند شد. متحفظین اوراق برای اینکه پیش‌بینی واقع شود و شهر روم هم بدست قبائل کلوا نیفتد گفتند تکلیف رومیها اینست که یک مرد و یک زن از آن قبائل بدست آورده در شهر روم زنده زیر خاک کند و همین کار را هم کردند. اوراق مزبور را کتب سیبیلن[۳۶] میگفتند و حکایت میکردند که سیبیل[۳۷] شهر کوم یعنی کاهنهٔ ایلن رب‌النوع آنرا نزد تارکن قدیم برد و اصلا نه کتاب بود و به آن بادشاه تکلیف کرد که بقیمت معین خریداری نماید تارکن قبول ننمود. سیبیل سه کتاب از آن کتب را سوزانده مابقی را باز به آن سلطان تکلیف کرد که بقیمتی مضاعف قیمت اول بخرد. سلطان گفت مرا استهزا میکنی کاهنه سه کتاب دیگر را هم سوزانیده قیمت مابقی را باز مضاعف نمود ایندفعه سلطان واهمه کرده کتب باقی‌مانده را خرید. عقایدی را که طوائف اتروسک در باب تطیر و تفأل داشتند رومیها نیز اخذ و قبول کرده بودند و قبل از اقدام بهر امر مهمی بطرق مختلفه تفأل مینمودند و در شهر روم جماعتی از جانب دولت مخصوصاً مأموریت داشتند که علائم و ظهورات غیبی را نعبیر و تأویل کنند و این اشخاص را اگور[۳۸] میگفتند و لفظ ارگه در میان ما متداول است از همان مأخذ باید باشد.

( کاهنین رومی ) در روم حمایتی از جانب دولت مأمور بودند که بعضی آداب و رسوم را مجری دارند و این کهنه[۳۹] چندین صنف بوده و هریک شغلی مخصوص داشتند از این قبیل:

( فلامینها )[۴۰] که پانزده نفر بودند و میبایست آتش مذبح را روشن کند و قربانی را ذبح نمایند.

( سالینها )[۴۱] دوازده نفر بودند و سپر مخصوص مارس رب‌النوع را محافظت میکردند و معروف بود که سپر مذکور روزی از آسمان افتاده و برای اینکه کسی آنرا سرقت نکند یازده سپر دیگر بهمان شکل ساخته بودند و سالی یکمرتبه کاهنین مستحفظ آن سپرها عیدی گرفته هریک یکی از آنها را بدست گرفته سرود میخواندند و میرقصیدند.

( برادران اروال )[۴۲] جماعتی بوده که سالی بکمرتبه در بیشهٔ متبرک واقع در دو فرسخی شهر روم جمع شده میرقصیدند و سرودی برای یکی از ارباب انواع مبخواندند و دعا میکردند که غله خوب شود.

( لوپرکها )[۴۳] هر سال عیدی میگرفتند معروف به لوپرکال[۴۴] و پوست بز میپوشیدند و تسمهٔ چرم بز بدست گرفته میدویدند و بهر زنی میرسیدند او را میزدند.

جماعتی از کاهنین موسوم به فسیو[۴۵] در روابط رومیها با ملل خارجه مأموریت داشتند باین معنی که هروقت دولت روم با قومی جنگ داشت یکی از این کهنه باید بسرحد خاک دشمن برود و بعنوان اعلان جنگ زوبینی به آن خاک بیندازد و هنگام مصالحه رئیس کهنه مزبور باید از تپهٔ کاپیتل علف چیده با یک عصا و سنگ مقدس معبد ژوپیتر رفته آن سنگ را ضامن داده از جانب ملت روم قسم بخورد که معاهده مجری و مرعی خواهد بود و بعد از آن بک خوک ذبح نماید.

معتبرترین اصناف کاهنین صنف پنتیف[۴۶] بود که میبایست آداب مذهبی ارباب انواع قدیم روم را مجری بدارند و در واقع متولیان امور دینی رومیها بودند و اول سال و ماه و روزهای عید و ایام سعد و نحس و ترتیب آداب و اعیاد و امثال این امور را تبیین مینمودند. رئیس ایشان که پنتیف کبیر بود از رجال معتبر روم محسوب میشد و مراقب حال مردم بود که آداب مذهبی را مرعی دارند زیرا که معتقد بودند بر اینکه مصلحت دولت روم در اینست که هر کس وظایف خویش را نسبت باراب انواع بجا آورد والا بر کلیهٔ اهل آن شهر غضب خواهند نمود و ایشان را بمصائب مبتلا خواهند ساخت.

پنتیفها مباشر امور دینی بودند ولی علمای دین محسوب میشدند. با آنکه بسیار احترام و منزلت داشتند طبقهٔ مخصوصی از مردم نبودند و مثل سایر صاحبان مشاغل و مناسب در مواقع معین انتخاب میشدند و در ضمن اشتغال بامور مذهبی متقلد مشاغل دیگر هم بودند. ( ارباب انواع خانگی ) در وسط هر خانه‌ای از خانه‌های رومی کانونی بود که آنرا متبرک میدانستند و میپرستیدند و قبل از شروع بخوراک برای آن دعائی میکردند و شرابی نثار مینمودند و معتقد بودند که فرشتهٔ حافظ خانه[۴۷] نزدیک آن کانون قرار دارد و وستا که سابق ذکر کرده‌ایم ربة‌النوع این کانون بود و پهلوی کانون بعضی بتهای کوچک خانواده‌ای نگاه میداشتند و آنها را پنات[۴۸] میگفتند.

شهر روم هم یک کانون متبرک داشت که در معبد وستا واقع بود و بت خاص آن شهر هم که پالادیوم[۴۹] نام داشت همانجا بود. در آن معبد دخترهای بکر جوان که همه از خانواده‌های محترم رومی بودند بعنوان کهانت منزل داشتند و مکلف بودند که آتش کانون متبرک را حفظ کنند و نگذارند خاموش شود. این دخترها را وستال[۵۰] میگفتند و خیلی محترم بودند لکن هرگاه در وظائف خود مسامحه میکردند سخت سیاست میشدند و اگر شوهر اختیار میکردند چون نقض عهد کرده و باعتقاد رومیها ملت را دوچار مخاطره نموده بودند ایشان را زنده مدفون میساختند.

( احترام اموات ) رومیها ارواح اموات را بسیار مقتدر میدانستند و آنها را مان[۵۱] میگفتند و گمان میکردند که ارواح توقع مراقبت از جانب احیا دارند وقتیکه کسی می‌میرد میبایست او را آداب معینه بخاک سپارند یا نعش او را سوزانیده خاکستر او را در ظرفی ریخته محفوظ دارند و اعتقاد ایشان این بود که اگر میت را بترتیب صحیح دفن نکنند یا نسوزانند روح او نمیتواند داخل عالم ارواح شود باز بدنیا میاید و مزاحم مردم میگردد.


  1. Consulat
  2. Rex, regis
  3. Consul
  4. Lieuteurs
  5. Faisceant
  6. Dictatore
  7. Dictateur
  8. Comices
  9. Comices par curies
  10. Comices par canturies
  11. Junon
  12. Vesta
  13. Saturne
  14. Minerve
  15. Vulcain
  16. Neptune
  17. Vénus
  18. Cérès
  19. Diane
  20. Liber
  21. Mercure
  22. Orcus
  23. Slivains
  24. Fannes
  25. Nymphes
  26. Camene
  27. Lars
  28. Apollon
  29. Hercule
  30. Castor
  31. Pollux
  32. Rites
  33. Libation
  34. Sacrifice
  35. Ganlois
  36. Livres Sibylline
  37. Sibylle
  38. Augures
  39. Sacerdotes
  40. Flamines
  41. Saliens
  42. Frères Arvales
  43. Luperques
  44. Lupercales
  45. Féciaux
  46. Pontifes
  47. Lar
  48. l'énates
  49. Palladium
  50. Vestales
  51. Manes