تاریخ نو/۲۱
بعضی از محال خلخال و مراغه به هم برآمده از اطاعت دولت علیه ایران خارج شده و ولایت ارومیه و ساوجبلاغ و صائن قلعه و مرحمت آباد من محال مراغه که یک هزار نفر سوارهٔ کرمانی در آنجا ساکن بود و قلعه و مملکت اردبیل با طالش و مغان در تصرف دولت ایران باقی ماند و ژنرال بسقویچ به ولایات متصرفه و محالات حکام و صالدات و توپ فرستاده مالیات از ولایات از روی جمع و دفتر ایران با قبض و برات دادوستد نموده و به جز کاه و علف و بریدن درختهای بیثمر که صالدات و قزاق مأذون به آوردن بودند در سایر امتعه و اموال رعایا دخل و تصرف نمیکردند ولیکن نامعقولان مملکت و قوادان رعیت با اهل نظام روس و بزرگان ایشان مراوده کرده به جهت خوش آمد به قوادی مشغول شدند و حفظ عصمت بسیار مشکل شد، بعضی از ریشسفیدان تبریز در این باب به آقا میر فتاح در جزو گفتگو کرده بودند به زبان ترکی گفته بود که صالدات به جای فرزندان منند چگونه به اذیت عزوبت ایشان راضی شوم، العیاذ باللّه.
ذکر احوال پادشاه مرحوم که در قراجه داغ تشریف داشتند و چگونگی احوال این دعاگوی دولت شاهی که در اردبیل بود
پادشاه مرحوم بعد از شنیدن خبر تسخیر تبریز احوال اهل قراجه داغ و شاهیسونان مشکین را بهطور دیگر دیده به هم برآمدگی در میان آنها واقع شده اهل و عیال را که همراه داشتند از راه اردبیل و خلخال روانهٔ عراق فرمودند و خود چند روز دیگر با نه عراده توپ به سرکردگی قاسم علیخان بهارلو و سیصد نفر غلام از قراجه داغ با میرزا نصرالله و میرزا علی کرایلی از راه مشکین و اردبیل عازم عراق شدند و این دعاگوی دولت شاهی بعد از شنیدن تسخیر تبریز همت بر نگه داشتن قلعهٔ اردبیل گماشته توپچیان نظام و جانبازان نهاوند و تفنگچیان نائین را دلداری داده به قدر دویست نفر از سربازان شقاقی را که از تبریز فرار کرده بودند جمع آورده از محال هروآباد و خلخال نیز که به اردبیل و رشت متصل بود صد نفر تفنگچی آورده از محال اسالم و کرگانرود طالش نیز سیصد نفر تفنگچی آورده و با غلامان عرب و سایر غلام و نوکربابی که داشت دل بر قلعهداری نهاده به انجام تدارکات این مهم مشغول شد. در همین اوقات خبر رسید که پادشاه مرحوم به یک فرسنگی اردبیل رسیده دعاگوی دولت پادشاهی به استقبال شتافته به لوازم جانسپاری و خدمتگزاری اشتغال نمود و سؤال از ارادهٔ پادشاه مرحوم نمود، فرمایش فرمودند که چون از نایبالسلطنه خبری نیست و مملکت آذربایجان هم به هم برآمده و تبریز از دست رفته ظاهراً مصلحت آن است که تا خمسه رفته در آنجا توقف کنیم و آنچه از خاقان مغفور حکم شود معمول داریم تا از نایبالسلطنه نیز خبری ظاهر شود این دعاگوی دولت شاهی معروض داشت که چون قلعهٔ اردبیل در کمال متانت است و چهل عراده توپ با توپچی و قورخانه بسیار در قلعه موجود به قدر هزار و پانصد نفر عراقی و آذربایجانی در قلعه هستند و مملکت اردبیل به مملکت طالش و رشت متصل است مصلحت باشد پادشاه مرحوم به قلعه تشریففرما شده این دعاگوی دولت شاهی جان خود را نثار خاک پای مبارک خواهد کرد و در این زمستان به عراق رفتن و شماتت اعمام را کشیدن چه ضرور است. پادشاه مرحوم نیز قبول عرایض این دعاگوی دولت را فرمود و میرزا نصراللّه نیز تصدیق عرایض این دعاگو را کرده رأی پادشاه مرحوم به این قرار گرفته با توپخانه و غلام که همراه او بود وارد قلعهٔ اردبیل شدند و در قلعهٔ اردبیل قریب به پنجاه عراده توپ و دو هزار نفر سواره و پیاده حاضر شده همه همت بر حفظ و حراست آن قلعه گماشتند و میر حسنخان طالش نیز پنج شش هزار نفر سواره و پیادهٔ طالش مستعد نموده گوش به فرمان نشست و پادشاه مرحوم کیفیت امر ولایت اردبیل و طالش را به خدمت خاقان مغفور عرضه نموده متعهد حفظ این مملکت شدند.
اما احوال میرزامحمدخان لاریحانی و اولاد و عیال نایبالسلطنهٔ مرحوم بعد از خروج از تبریز به تعجیل تمام روانهٔ عراق شدند و بار و بنه و اسباب این دعاگوی دولت که یک روز پیش از خروج میرزامحمدخان به عزم آمدن به اردبیل از تبریز بیرون آمده بود از گدوک شبلی به راه اردبیل روانه شده بودند سواران مرند و سوارهٔ قزاق تا گدوک شبلی تعاقب میرزامحمدخان را نموده و خبردار میشوند که در پیش میرزامحمدخان زیاده از سه چهار هزار نفر سواره و تفنگچی میباشد و میدانند که از دنبال رفتن او بیفایده است و خبردار میشوند که مال و اسباب این دعاگوی دولت به طرف اردبیل رفته است خوانین مرند و سوارهٔ قزاق به راه اردبیل افتاده در قریهٔ ارشتیناب به بنهٔ این دعاگو رسیده مال و اموال این دعاگو را تاراج کرده عود مینمایند و عیال و اولاد نایبالسلطنه به سلامت وارد خمسه شده به حکم خاقان مغفور به بلدهٔ همدان رفته در آنجا رحل اقامت انداختند.
ذکر گزارشاتی که در دارالخلافهٔ تهران بعد از شنیدن تسخیر تبریز واقع شد
خاقان مغفور بعد از شنیدن تسخیر تبریز به احضار لشکرهای مازندران و عراق و خراسان فرمان داد و شیخ علیمیرزا را با لشکر ملایر و تویسرکان به خمسه فرستاد. اهل خمسه از سوء سلوک عبد اللّهمیرزا اظهار شکایت کرده خاقان مغفور به عزل او فرمان داده به دارالخلافه احضار شد و حسینخان سردار نیز با سوارهٔ ایلیات قزوین مأمور به خمسه شده با دو هزار سوار به خمسه رسید و در خدمت خاقان مغفور بدگویان نایبالسلطنه زبان به بدگویی گشاده به سخنهای زشت و عرضهای زشت و عرضهای نالایق خاطر خاقان مغفور را فیالجمله از نایبالسلطنه آزرده ساختند و میخواستند که خاطر خاقان مغفور را مایل به تربیت حسنعلیمیرزا نمایند و همه روزه منتظر آمدن حسنعلیمیرزا از مشهد مقدس بودند و هواخواهان نایبالسلطنه در کمال دلتنگی و پریشانی روزگار میگذرانیدند و روزبهروز به دارالخلافه از اطراف ولایات جمعیت آمده و چون در جمیع ممالک سوای اولاد خاقان مغفور حاکم و متصرفی نبود به این سبب در جمیع ولایات عراق و فارس و دار المرز حرکتی برخلاف قانون دولتی از هیچجا روی ننمود و حکایتی که در یزد و کرمان واقع شد به سبب غیبت شاهزاده محمد ولیمیرزا از یزد به جهت اختیارداری عبد الرضاخان یزدی در آن ملک واقع شده که به تفصیل به رشتهٔ تحریر کشیده خواهد شد.
ذکر مراجعت بیجنخان از نزد ژنرال بسقویچ و قبول کردن ژنرال بسقویچ مصالحه را به شروطی که مذکور میشود
چون بیجنخان با نوشتجات نایبالسلطنه به نزد ژنرال بسقویچ آمد و ژنرال بسقویچ از کیفیت نوشتجات آگاهی به هم رساند بعد از تغییرات بسیار و گلهمندیهای بیشمار