تاریخ نو/۲۰
رسیدن به سردار آباد حسینخان سردار با آن همه تعهدات که خدمت خاقان مغفور کرده بود تاب توقف یک روز نیاورده و سردار آباد را از مستحفظین خالی کرده از مقابل ژنرال بسقویچ کناره گرفت و ژنرال بسقویچ به سردار آباد رسیده قلعهٔ سردار آباد را متصرف شد و از همین تصرف که در قلعهٔ سرآباد نمود خاطر اهل مملکت ایروان و خاطر لشکریانی که در قلعه بودند پریشان شده هریک به خیالی و واهمهای افتادند.
ژنرال بسقویچ از سردار آباد حرکت کرده به اوچ کلیسا آمده بقیهٔ لشکر روس را که در آنجا خسته و مجروح مانده بودند با توپهای بزرگ برداشته به عزم تسخیر قلعهٔ ایروان روانه شد و به کنار قلعه رسیده به محاصره اشتغال نموده و قلعهٔ به آن متانت را به سبب یأس قلعگیان از مدد و اختلاف ایشان با وجود بودن فوج خاصهٔ تبریز و فوج مراغه و دو فوج ایروان و دو هزار تفنگچی مازندران و قریب به صد عراده توپ در سه چهار روز از بدن و بروج قلعه با توپهای بزرگ کوبیده و در همین دو سه روز خبر تسخیر شهر تبریز به قلعگیان رسیده یکجا دل از دست داده و دست از قلعهداری کشیده به فکر جان خود افتادند و افواج مراغه و تبریز دستهدسته بنای گریختن گذاشته و ژنرال بسقویچ نیز از حال قلعگیان مستحضر شده قلعگیان را به امان از جان امید داده وارد قلعهٔ ایروان گردید و جمیع رؤسا را گرفته و محبوس کرده مثل حسنخان سردار و قاسمخان سرتیپ فوج خاصه و علیمردانخان تبریزی و سایر سرکردگان عراق را به التماس محبوس نموده و جمیع لشکریان را یراقچین کرده به تفلیس فرستاد و خود با سی هزار لشکر نظام به تعجیل تمام از آب ارس گذشته از راه مرند وارد دارالسلطنهٔ تبریز شد و ژنرال ارسطوف را با وجود چنین خدمتی معاتب نموده او را به جنون و خودسری مقصر دولتی نموده و معزول کرده محبوسا به دارالسلطنهٔ پترزبورگ فرستاد و از لشکرهایی که به جهت محافظت قراباغ و شیروان و گنجه و نخجوان و سایر ولایات گذاشته بود سی هزار نفر دیگر احضار نموده که از آب ارس گذشته به ضبط ممالک این طرف آب ارس پردازند و محقق شد که زیاده از شصت هزار نفر صالدات و صد عراده توپ از آب ارس گذشته مشغول به تسخیر و حفظ آذربایجان شدند و حسینخان سردار به طرف دارالخلافه رفت و در قزوین که موطن اصلی او بود توقف نمود.
ذکر احوال نایبالسلطنه بعد از رسیدن خبر تسخیر تبریز در قریهٔ شندآباد و چگونگی گزارشات ایشان و طلب صلح نمودن از ژنرال بسقویچ
چون کیفیت تسخیر تبریز به نوعی که معلوم شد در اردوی شندآباد به سمع نایبالسلطنه رسید بعضی از لشکریان و غلامان که در تبریز و محال تبریز صاحب علاقه و عیال بودند از خدمت نایبالسلطنه فرار کرده و بعضی دیگر از حقوق و نمک خوراکی نگذشتند و در وفاداری و جاننثاری ثابتقدم ماندند و آن روز روزی بود که مخلص از غیرمخلص متمیز میشد و امیرزاده خسرومیرزا در همان روزها به خدمت نایبالسلطنه رسیده بود بالجمله اردو به هم برآمده و تفرقگی حاصل شد سوای توپچیان نظام و سوارهٔ قاجار و ترکمان قریب نهصد نفر پیادهنظام که از فراریهای صالدات روسیه جمع شده بود کسی در رکاب نماند و از اعیان اردو جز محمدخان امیر نظام و ابراهیمخان قاجار ولد جان محمدخان و یوسفخان توپچی باشی و سهرابخان دیگر کسی در رکاب نبود.
سرکار نایبالسلطنه بعد از شنیدن این مقدمه و دیدن اوضاع توپخانه و نظام و باقی سوار را برداشته از رفتن تبریز فسخ عزیمت فرموده و معین بود که در ولایت خوی نیز اقامت متعسر است به عزم رفتن به مملکت ارومیه به طرف محال سلماس عود فرمودند و به امیرزاده بهراممیرزا نیز حکم فرمودند که به قدر مقدور از توپخانهٔ خوی که در راه وفا ثابتقدمند همراه برداشته در محال سلماس و ارومیه ملحق رکاب میشوند.
امیرزاده بهراممیرزا پانزده عراده توپ از خوی حرکت داده با نظام خلج از خوی بیرون آمده به خدمت نایبالسلطنه رسیدند و نایبالسلطنه از سلماس نیز حرکت کرده وارد شهر ارومیه شدند و عالیجاه بیجنخان را با نوشتهٔ ملایمت و ملاطفت به نزد ژنرال بسقویچ که خبر ورود او به تبریز معلوم شده بود فرستاده طالب صلح و صفا شدند و قرار شد که در شهر ارومیه چندان توقف فرمایند که جواب ژنرال بسقویچ معلوم شود و اهالی ارومیه به قدم اخلاص پیش آمده مشغول به جانسپاری و خدمتگزاری شدند و در این سفر مملکت خوی و مرند و تبریز و قراجه داغ و مشکین و سراب و گرم رود تا میانج و بعضی از محال خلخال و مراغه به هم برآمده از اطاعت دولت علیه ایران خارج شده و ولایت ارومیه و ساوجبلاغ و صائن قلعه و مرحمت آباد من محال مراغه که یک هزار نفر سوارهٔ کرمانی در آنجا ساکن بود و قلعه و مملکت اردبیل با طالش و مغان در تصرف دولت ایران باقی ماند و ژنرال بسقویچ به ولایات متصرفه و محالات حکام و صالدات و توپ فرستاده مالیات از ولایات از روی جمع و دفتر ایران با قبض و برات دادوستد نموده و به جز کاه و علف و بریدن درختهای بیثمر که صالدات و قزاق مأذون به آوردن بودند در سایر امتعه و اموال رعایا دخل و تصرف نمیکردند ولیکن نامعقولان مملکت و قوادان رعیت با اهل نظام روس و بزرگان ایشان مراوده کرده به جهت خوش آمد به قوادی مشغول شدند و حفظ عصمت بسیار مشکل شد، بعضی از ریشسفیدان تبریز در این باب به آقا میر فتاح در جزو گفتگو کرده بودند به زبان ترکی گفته بود که صالدات به جای فرزندان منند چگونه به اذیت عزوبت ایشان راضی شوم، العیاذ باللّه.
ذکر احوال پادشاه مرحوم که در قراجه داغ تشریف داشتند و چگونگی احوال این دعاگوی دولت شاهی که در اردبیل بود
پادشاه مرحوم بعد از شنیدن خبر تسخیر تبریز احوال اهل قراجه داغ و شاهیسونان مشکین را بهطور دیگر دیده به هم برآمدگی در میان آنها واقع شده اهل و عیال را که همراه داشتند از راه اردبیل و خلخال روانهٔ عراق فرمودند و خود چند روز دیگر با نه عراده توپ به سرکردگی قاسم علیخان بهارلو و سیصد نفر غلام از قراجه داغ با میرزا نصرالله و میرزا علی کرایلی از راه مشکین و اردبیل عازم عراق شدند و این دعاگوی دولت شاهی بعد از شنیدن تسخیر تبریز همت بر نگه داشتن قلعهٔ اردبیل گماشته توپچیان نظام و جانبازان نهاوند و تفنگچیان نائین را دلداری داده به قدر دویست نفر از سربازان شقاقی را که از تبریز فرار کرده بودند جمع آورده از محال هروآباد و خلخال نیز که به اردبیل و رشت متصل بود صد نفر تفنگچی آورده از محال اسالم و کرگانرود طالش نیز سیصد نفر تفنگچی آورده و با غلامان عرب و سایر غلام و نوکربابی که داشت دل بر قلعهداری نهاده به انجام تدارکات این مهم مشغول شد. در همین اوقات خبر رسید که