تاریخ نو/۲۹
نموده بود مستحفظین دروازه جواب داده بودند که شاهزادگان در خوابند و او معاودت کرده بعد از ساعتی آمده باز همین جواب را شنیده بار سیم آمده باز همین عذر مسموع شده معاودت کرده بود این دعاگوی دولت شاهی در باستیونی که مقابل گنبد شیخ صفی است ایستاده و تماشا مینمود که به یک دفعه از سنگر روسیه هفت هشت توپ و فشنگ بزرگ روی به قلعه خالی شده و یکی از فشنگها به دیوار قورخانه که زیاده از صد خروار باروت داشت رسیده قریب بر وزنی که برای بادکش گذاشته بودند خورده نزدیک بود که چشمزخمی بزرگ برسد. توپچیان این ظرف خواستند که به مقام مدافعه برآیند که ترجمان مذکور با علم سفید به تاخت نزدیک دروازه آمده از دروازهبانان پرسید که گراف سوختلن عرض مینماید که شاهزاده بیدارند یا در خوابند از عمل گراف سوختلن پادشاه مرحوم شگفته شده ترجمان مزبور را احضار نمودند به توپچیان و مستحفظان قلعه حکم فرمودند که به مجادله و مقاتله اقدام ننمایند تا قراری فیمابین داده شود و در همین روز یحییخان تبریزی از خدمت نایبالسلطنه رسیده خبر رسیدن منوچهرخان معتمدالدوله را با پنج شش کرور تنخواه و قرار انعقاد مجلس صلح را در قریهٔ ترکمانچای رسانید و از این خبر استبشار حاصل شده ترجمان مزبور را با این خبر روانه نزد گراف سوختلن نموده و دروب قلعه را مفتوح فرموده به انداختن توپهای شادمانی امر فرمودند و فردای آن روز نیز خبر صلح از طرف ژنرال بسقویچ به ژنرال گراف سوختلن رسیده او نیز به لوازم جشن و شادمانی مشغولی نموده صاحبمنصبان و صالداتان با اسلحه و بیاسلحه به قلعه تردد مینمودند و همچنین از این طرف رفتوآمد میشد.
ذکر رفتن نایبالسلطنه از دهخوارقان تا ولایت گروس و رسیدن چاپار خاقان مغفور و رساندن معتمدالدوله تنخواه مذکور را در گردنهٔ قاپلان کوه به قراولان لشکر روس و قرار انعقاد مصالحه در قریهٔ ترکمانچای
چون نایبالسلطنه از دهخوارقان روانه شده به مرحمت آباد رسید ضعف و نقاهت کلی در مزاج ایشان به هم رسید و به آن ناتوانی اردو را حرکت داده در حقیقت سرگردان کار خود بودند و امری در نظر سوای رسیدن خبر دارالخلافه نداشتند و با این بیسامانی تا به ولایت گروس رفتند و در آنجا چاپار از دارالخلافه رسیده معلوم شد که خاقان مغفور بعد از استماع برهم خوردگی مجلس دهخوارقان و محقق شدن حرکت ژنرال بسقویچ از تبریز به عزم عراق خوشآمدگویان مجلس همایون را به بیاعتنایی ادب فرموده و شش کرور تنخواه همراه معتمدالدوله منوچهرخان روانه داشتهاند و فرامین التفات آئین برای نایبالسلطنه فرستادهاند.
نایبالسلطنه را بعد از رسیدن این اخبار رفع حزن و ملال شده روی به طرف قاپلان کوه و محال گرمرود گذاشتند و چاپار نزد ژنرال بسقویچ فرستاده حقیقت را اعلام داشتند و ژنرال بسقویچ بعد از ورود به تبریز چند روزی توقف نموده با لشکر سنگین در آن زمستان سخت از تبریز بیرون آمده به عزم عراق روانه شده بود که در منزل اوجان و صومعه خبر رسیدن تنخواه رسیده از آنجا به قریهٔ ترکمانچای آمده و به نایبالسلطنه مراسله نوشته استدعای وصول ایشان را به قریهٔ ترکمانچای نموده و در همهٔ مکان لشکرهای خود را از حرکت به سمت عراق بازداشته منتظر وصول نایبالسلطنه گردید و نایبالسلطنه نیز با وجود زحمت ناخوشی به هر نوعی که بود به ترکمانچای نزول فرمود و امیرزاده بهراممیرزا را با اردو حکم به توقف در محال گروس کرده و امیرزاده خسرومیرزا را از ملتزمین رکاب گردانید، منوچهرخان معتمدالدوله نیز با تنخواه رسید و آصفالدوله نیز از تبریز احضار شده مجلس گفتگو منعقد گردید و شروط و ارکانی که در دهخوارقان تحریر شده بود بیرون نویس شده و مهمانی عظیم منعقد شده و سفرای دولت انگلیس چنانکه در دهخوارقان حاضر بودند در آنجا نیز حاضر شده صورتهای مصالحهنامه از طرف دولت ایران به مهر نایبالسلطنه مزین شده و از طرف دولت روس به مهر ژنرال بسقویچ رسیده در مجلس مهمانی به اعزاز و احترام تمام تبدیل صورت مصالحهنامه از طرف دولت ایران به مهر نایبالسلطنه مزین شده و از طرف دولت روس به مهر ژنرال بسقویچ رسیده در مجلس مهمانی به اعزاز و احترام تمام تبدیل صورت مصالحهنامه را نمودند به این معنی که ژنرال بسقویچ صورت صلحنامهٔ ممهور به مهر نایبالسلطنه از وکلای دولت ایران گرفته و نایبالسلطنه نیز صورت صلحنامه ممهور به مهر ژنرال بسقویچ را از وکلای آن دولت بازیافت نموده زبان به مبارک باد گشودند و سه روز و سه شب به انداختن توپ و آتشبازی عیش و شادمانی نمودند.
از اتفاقات آنکه در آن قریه در همان روزها گوسفندی برهای زائید که دو سر و دو گردن و یک بدن داشت و مردهٔ این بره را برای تماشا به حضور نایبالسلطنه و ژنرال بسقویچ آوردند. ژنرال بسقویچ گفته بود که مطابقت دارد احوال این بره به احوال این قریه که دو سر را در یکجا جمع کرده است و پس از اتمام امر مصالحه در مجلس وداع سخنی ژنرال بسقویچ به نایبالسلطنه گفته که تحریر آن مناسب است. گفته بود که ای نایبالسلطنه واضح و یقین است که رنج بسیار و کدورت بیشمار چه در جنگ سابق چه در این جنگ از دولت ما به شما رسیده و چون شما نایبالسلطنهٔ ایران هستید اگر به قاعدهای که در روزگار مقرر است شما بر تخت سلطنت قرار گرفتید همیشه به این فکر خواهید بود که به تلافی این غصهها و کدورتها اقدام نمایید ولیکن من در عالم خیرخواهی و محبت به شما میگویم که همیشه صلح امپراطور را برای دولت خود نافعتر از همه کار دانید و جنگ او را با ضررتر از همهچیز شمارید و توقع دارم که در قلب خود مصلحت دید این محب را جای دهید و بیست روز از نایبالسلطنه در توقّف تبریز مهلت گرفته و لشکرهای خود را که به قاپلان کوه توقف داشتند احضار نموده روانهٔ دارالسلطنهٔ تبریز شدند و چون گراف سوختلن از پادشاه مرحوم چهار عراده توپ که در قلعهٔ اردبیل از توپهای دولت روس به نشان پادشاه روس موجود بود خواهش کرده بود که واگذار شود و در عوض آن هشت عراده توپ از توپهای دولت ایران در تبریز واگذار نمایند و این خواهش از طرف پادشاه مقرون به قبول شده بود لهذا ژنرال بسقویچ به این جهت هشت عراده توپ در تبریز گذاشته و سایر توپخانه و قورخانه را کلا برداشته از دارالسلطنهٔ تبریز بیرون رفت و گراف سوختلن نیز در واقعهٔ اردبیل با پادشاه مرحوم وداع کرده با لشکرهای خود از راه مشکین به قراباغ رفت و ولایت اسلام دوباره از کفر خالی شد و ولایت ایران را از نو قوامی حاصل آمد و ارومیه و خوی در رهن ماند.
ذکر احوالاتی که در دارالخلافهٔ تهران در این اوقات روی نمود
چون خبر مصالحهٔ مذکوره را نایبالسلطنه به دارالخلافه فرستاد خاقان مغفور حسنعلیمیرزا را از قزوین احضار فرمودند و چون از خوانین سرکش خراسان عریضهها