تاریخ نو/۳
ذکر قلعهٔ شوشی و وقایعاتی که در کنار قلعه برای اردوی همایون روی نمود و اخباراتی که در ایام توقف از لشکرهای مأمورین به گرجستان و شیروان و لنکران میرسید.
قلعهٔ شوشی مکانی است که به نوع گاو دنبال واقع شده و سربالا رفته و از آن طرف که منتهای ارتفاع قلعه است منتهی به سنگ شده چنانکه صعود از آن طرف بر بالای این سنگ محال و ممتنع است و این سنگ یک طرف قلعه را بهطور دیوار احاطه کرده و از طرف دیگر همین سنگ منتهی شده به درهای که موسوم است به خزینه درهسی و این دره به غایت عمیق است لیکن از این طرف دره پیاده میتواند پایین رفته و از آن طرف بالا رفته به قلعه داخل شود اما در کمال صعوبت و اشکال و رودخانهای ازین دره جاری است و چند آسیاب در این دره ساخته شده است که امور اهل قلعه از این آسیابها میگذرد ولیکن درهٔ مزبور چندان عرضی ندارد و گلولهٔ توپ و تفنگ از این طرف دره به آن طرف دره خوب میرسد و این زمین گاو دنبال از طرف دیگر منتهی است به بلندیهایی از زمین که از آن طرف زمینی که مقابل این زمین گاو دنبال باشد نیست مگر یک تپه که آن هم موسوم است به داوطلب تپهسی و از طرف دیگر این زمین گاو دنبال بسیار تند سرازیر رفته و باریک و کمعرض شده و قدیما این زمین جنگلستان و بایر بوده و قریهای در ربع فرسخی این زمین موسوم به قریهٔ شوشی واقع بوده است.
پناهخان قراباغی پدر ابراهیم خلیلخان قراباغی[۱] بعد از قتل نادر شاه از اردوی نادری به قراباغ آمده بود، این زمین گاو دنبال را زمین قابل و محکم دیده رعایای قریهٔ شوشی را کوچانیده به این زمین آورده و جنگل این زمین را تراشیده به صورت آبادی انداخته بود و به مرور دو طرف این زمین را دیوار کشیده و برج ساخته و پسرش ابراهیم خلیلخان در استحکام آن کوشیده قلعهای متین و مضبوط ساخته آمده است و در این مرور بزرگان قراباغ و اهل سوق و تجار به آن بلد جمع آمده معمور و آبادان شده و این سینهٔ کوه که به این نوع گاو دنبال آمده وسعتی دارد که به قدر چهار پنج جفت زراعت در میان قلعه میشود و در این مدت مدید سکنهٔ آنجا اکثر بلکه همه متمول شده آن و به جهت متانت مکان اثر متمولین خارج اموال مرغوبهٔ خود را آورده در آن قلعه به امنا میسپارند و از این تحریر معلوم میشود که دو طرف این قلعه دیوار و برج دارد و دو طرف دیگر احتیاج به ساختن برج و دیوار ندارد، یک طرف منتهای این سینهکش است که به سنگ چسبیده به دیوار محتاج نیست و یک طرف دیگر طرف خزینه درهسی که آن دره مانند خندق برای این سینهکشی شده است.
نایبالسلطنهٔ مرحوم در نیمفرسنگی این قلعه زمینی مسطح پسند فرموده اردوی همایون را نزول دادند و خود با جمعی از خواص به کنار قلعه رفته اطراف قلعه را به نظر احتیاط ملاحظه فرمودند و معین شد در میان قلعه زیاده از دو هزار نفر لشکر روس نیست و به قدر دو هزار نفر هم از تفنگچی ارامنه و غیره جمع شدهاند.
چون هنوز امیرخان سردار با لشکرهایی که باید به اردوی همایون برسند نرسیده بود بالکلیه محاصرهٔ قلعه از همه طرف مقدور نبود و قراباغیان که در این وقت به خدمت نایبالسلطنه رسیده بودند به خصوص حاجی آقا لر بیک فتح قلعه را بسیار سهل و آسان به نظر جلوه میدادند و خیال میکردند که اهالی قراباغیان که در قلعه هستند به اشارهٔ اینها لشکر روس را از قلعه گرفته و قلعه بدون زحمت جنگ و جدال به تصرّف خواهد آمد و چندان مال به دست امنای دولت خواهد آمد که از وهم و قیاس بیرون خواهد بود و در ایّام محاصره هر وقت که مصلحت در یورش و گرفتن قلعه به قهر و غلبه مقتضی میشد فی الجمله قراباغیان به این خیال مانع میآمدند و وعدهٔ انجام تسخیر قلعه را به امروز و فردا میانداختند و در این وقت امیرخان سردار با لشکرهای ابواب جمعی خود به اردوی همایون ملحق شد و چون اثری از این مواعید قراباغیان و حاجی آقا لر بیک به ظهور نرسید و هر روز در خلف وعده به تعلیلات موهومه متمسک میشدند رأی مبارک به محاصرهٔ قلعه شوشی و ضبط مملکت قراباغ قرار گرفت.
چون مهدیخان قراباغی به جهاتی که مذکور شد از دخل حاجی آقا لر بیک در امر قراباغ دلتنگ شده بود ترک و سایر طوایف قراباغ که به مهدیخان ارادت تمام داشتند و از دلتنگی او مأیوس میشدند لهذا نایبالسلطنهٔ مرحوم ضبط و ربط امور قراباغ را بالکلیه به او مفوض فرموده او را امیدوار و مستمال ساختند و قرار شد که حاجی آقا لر بیک از سخن و صلاح مهدیخان بیرون نباشد و مهدیخان را با اهل قراباغ مقرر داشتند که به آن طرف از قلعه که سنگ احاطه کرده رفته راههایی که بلد میباشند و احتمال تردد مضبوط و محفوظ نمایند و سیف الملوکمیرزا و منصورخان فراهانی و نظام قراجه داغ و احسانخان کنگرلو را با فوج کنگرلو و جمعی از لشکریان دیگر و دوازده عراده توپ به داوطلب تپهسی فرستاده تپهٔ مزبور را گرفته سنگرها بسته نشستند و از این طرف فوج خاصه را با چند فوج دیگر و قاسمخان سرتیپ و یوسفخان گرجی توپچی باشی آذربایجان با چهار عراده توپ به طرف خزینه درهسی فرستاده سنگرها بسته نشستند و از طرف پایین که اردوی مبارک افتاده و یک راه به قلعه بیش نداشت جمعی را در سر راه قلعه گذاشته از چهار طرف به محاصرهٔ قلعه اشتغال نمودند و از آن طرف محمد حسینخان با عریضه و فتحنامه در چمن شام اسبی که در یک فرسنگی شهر اردبیل است به اردوی خاقان مغفور رسیده کیفیت واقعه را به عرض مبارک رسانید و خاطر خاقان مغفور مسرور شده به نواختن نقاره و کرنا با شادیانه امر فرمودند و سرهای مقتولین را در بالای تپهای که در کنار پلی که بر رودخانهٔ شام اسبی بستهاند واقع است عبرة للناظرین مناری ترتیب دادند و امرای صالدات را مأمور به توقف دارالسلطنهٔ اصفهان فرمودند.
چون خاقان مغفور میخواستند که قلعهٔ قراباغ زودتر از همهٔ قلاع مفتوح شده و با اردوی نایبالسلطنه بعد از فتح روانهٔ گرجستان شده اردوی خاقان مغفور از آب ارس گذشته در مملکت قراباغ این زمستان قشلامیشی نمایند و چنان در خاطر همایون مرکوز شده بود که مفتوح شدن قلعهٔ قراباغ بسیار سهل و متوقع اینقدر توقف و تأخیر نبودند بنابراینالله یارخان ولدمیرزا محمدخان قاجار را که خال پادشاه مرحوم و در این اوقات که عبد اللّه خای امینالدوله معزول شده بود او را به لقب آصف الدولگی سرافراز فرموده بودند با غلامحسینخان سپهدار عراق که به شرف مصاهرت خاقان مغفور سرافراز بود با لشکر نظام عراق که در آن وقت موسوم به جانباز بودند به قدر پانزده هزار لشکر ابو ابجمع اللّهیارخان آصفالدوله فرموده و حبیباللّهخان توپچی باشی افشار را با دوازده عراده توپ در خدمت آصفالدوله به مدد اردوی نایبالسلطنه روان فرمودند و صد هزار تومان اشرفی یک مثقالی برای مدد خرج نایبالسلطنهٔ مرحوم به محمد حسینخان ایشیک آقاسی باشی تحویل شد و خلعت و نوازشنامه برای شاه مرحوم مرحمت فرمودند و محمد حسینخان اخبارات مذکوره را به توسط چاپار به عرض نایبالسلطنهٔ مرحوم رسانید و در همین ایام خبر رسید که قلعهٔ لنکران را که سهرابخان و سلیمخان و میر حسنخان طالش که مأمور به تسخیر آن شده بودند لشکر روس که در آن قلعه متوقف بودند بعد از رسیدن لشکر ایران به کشتیها نشسته از راه دریا به قلعهٔ بادکوبه رفتند و مأمورین قلعهٔ لنکران و ولایت طالش را به میر حسینخان سپرده به حکم و مأموریت سابقه در کنار رودخانه که ملحق به اردوی شیخ الملوک شدند و قصبهٔ سالیان را متصرف شده و اسباب جسربندی معبری که مشهور است به معبر جواد حاضر کرده و جسری محکم بسته و مستحفظین برای جسر تعیین کرده لشکر را به آن طرف رودخانهٔ کر گذرانیدهاند و باز خبر رسید که لشکرهای روس که در شکی و شیروانات بودهاند ولایات را خالی کرده به طرف ولایت قبه رفتهاند و حسینخان و حاجیخان در ولایت شکی استقلال تمام یافتهاند و نیز خبر رسید که حسین قلیخان بادکوبهای نیز جمیع محال بادکوبه را متصرف شده باغات لشکریان که به حکم شیخ الملوک به همراهی او رفته بودند و به اعانت اهل بادکوبه به محاصرهٔ بادکوبه که در لب دریای خزر واقع بلکه یک طرف آن قلعهای در میان دریاست اشتغال دارند و باز خبر رسید که سلطان احمدخان قبهای جمیع محال قبه را متصرف شده و بر سر قصبهٔ قودیال رفته به مقابله و قابلهٔ لشکر روس که در آن قصبهای با ژنرال بزرگ متوقفند اشتغال دارند و ایضا خبر رسید که خوانین داغستان به داغستانات رسیده و آن ولایت به هم برآمده اکثر آن محالات را متصرف شدهاند ولکزیه بسیار برسد ایشان جمع شده مشغول امورات آن طرف میباشند و چون برای قلع مادهٔ روسیه قضیهٔ قودیال سلطان احمدخان مدد خواسته بود همچنین حسین قلیخان بادکوبهای برای گرفتن بادکوبه خواهش مدد کرده بود و در آن صفحات از لشکر روس سوای این دو مکان اثری باقی نبود حکم همایون صادر شد که شیخ الملوک حرکت به سمت قودیال قبه نموده به مدد سلطان احمدخان مشغول شود و دو هزار نفر از ابواب جمعی خود به مدد حسین قلیخان به بادکوبه روانه فرماید.
از اتفاقات حسنه دو فروند کشتی از تجار حاجی ترخان که قریب پنجاه هزار تومان از اقمشهٔ فرنگ داشت باد مخالف ورزیده عنان اختیار از دست سکان کشتی رفته به کنار بادکوبه رسانید و به دست غازیان اسلام افتاد سرکار شیخ الملوک بعد از استماع مهر علیخان قاجار را که در آن وقت به منصب وزارت ملایر و تویسرکان منصوب بود وخان مختارش مینامیدند به ضبط آن اموال روانه فرمود و خود به آهستگی اردو را کوچ داده روانهٔ ولایت قبه شدند وخان مختار به بادکوبه رسیده به انواع مختلف آن اموال را از دست کسان حسین قلیخان گرفته به اردوی شیخ الملوک رسانید و در این وقت مسموع نایبالسلطنهٔ مرحوم گردید که روسیه گنجه قلعهٔ گنجه را خالی کرده روانهٔ تفلیس شدهاند و جمیع اعیان گنجه به اردوی مبارک آمده شرف دستبوسی حاصل کردند و باز خبر رسید که حسینخان سردار حاکم ایروان که با آلکسندرمیرزای والی گرجستان به سمت گرجستان حرکت نموده بودند و در قراکلیسا با ژنرال روس مقاتله کرده و ژنرال مزبور از او گریزان شده و به قلعهٔ لری رفته در آن مکان نشسته و سردار مزبور نیز با لشکریان ابواب جمع خود در مقابل آن نشسته به تاخت و تاز محالات گرجستان اشتغال دارد و ولایت گرجستان نیز به این سبب به هم برآمده و اغتشاش کلی روی نموده است.
پس از ورود این اخبار رأی نایبالسلطنهٔ مرحوم بر آن قرار گرفت که شاه مرحوم را با سرداری امیرخان قاجار با هشت هزار لشکر نظام و غیر نظام روانهٔ محال گنجه فرمایند و نظر علیخان مرندی را که هم سرتیپ فوج مرند و هم حاکم آنجا بود مأمور فرمودند که با دو هزار نفر ابوابجمعی خود به قلعهٔ گنجه رفته نه عراده توپ را که از لشکر روس در قلعهٔ گنجه مانده تعمیر نموده مستقلا مستحفظ قلعهٔ گنجه بوده خود را در امر کوتوالی قلعه محکوم حکم احدی نداند و از قلعهٔ گنجه مأذون نیست به هیچوجه قدم بیرون گذارد و اقرلوخان را نیز حاکم مملکت گنجه فرموده با اهالی گنجه در اردوی شاه مرحوم روان فرمودند و شاه مرحوم با امیرخان سردار و لشکر ابوابجمعی خود از اردوی نایبالسلطنه بیرون آمده با ده عراده توپ روانهٔ گنجه شدند و نظر علیخان نیز با فوج مرند روانه شده داخل گنجه گردید.
اقرلوخان ولد جوادخان نیز در ولایت مستقل شده و اردوی پادشاه مرحوم با امیرخان سردار از بلدهٔ گنجه گذشته در رودخانهٔ زگم خیام اقامت را نصب فرموده متوجه امور آن سامان شدند و نایبالسلطنهٔ مرحوم از مکانی که سابق اردو انداخته بودند یک فرسخ کوچیده روی به طرف گنجه در صحرایی وسیعتر از صحرای اول فرود آمدند و برای این که جا و مکان تنگی ننماید و به جهت لشکریان عراق که با آصفالدوله میآمدند در جنب اردوی همایون محلی مناسب تعیین فرمودند و در همین چند روز آصفالدوله با لشکر مأمور رسیدند و در محل معین رحل اقامت انداختند و چون ماه محرّم هزار و دویست و چهل و دو داخل شد برای تعزیهٔ جناب سید الشهداء علیه السلام تکایا بسته علمای اعلام و مجتهدین ذوی الاحترام مثل جناب آخوند حاجی ملا احمد نراقی و جناب آخوند ملا محمد مامقانی بعد از ذکر مصیبت حضرت سید الشهداء لشکریان منصور را به جهاد ترغیب فرموده شوری در میان لشکر منصور میانداختند و دستهدسته و فوجفوج لشکریان اسلام از مجلس وعظ برخاسته به خدمت نایبالسلطنه آمده اظهار شوق و تعهد یورش و بیباکی را از کشته شدن و کشتن میکردند و چون هنوز سنگرهای لشکر منصور از طرف داوطلب تپهسی چندان نزدیک نرفته بود که وقت یورش رسیده باشد و هنوز از توپهای قلعهکوب فتور چندان در دیوار و بروج قلعه حاصل نیامده بود غازیان را به صبر و سکون اشارت میفرمودند، ناله و نفیر از غازیان به اوج آسمان میرسید و چندان میگریستند که از این شوق و ذوق در راه دینداری تعجبها حاصل میشد و لشکریان روس نیز با ارامنه که در قلعه بودند دست از جان شسته همه روزه و همه شب مشغول حفظ و خودداری و انداختن توپ و تفنگ بودند.
از غرایب اتفاق اینکه روزی فوج کنگرلو در سنگر خود مشغول پیش بردن سنگر بودند و از جانب قلعگیان نیز توپ و تفنگ انداخته میشد گلولهٔ توپی میان پر به میان سنگر انداختند و هفده نفر از سربازان را که به نظام ایستاده بودند شربت شهادت چشانیدند و روزبهروز به سعی و تلاش لشکر اسلام سیبهها و لشکرها پیش رفته و رخنهها از صدمات گلولهٔ توپ در دیوار بست قلعه پدید آمده و یک دو روز مانده بود امر یورش به نحو دلخواه انجام پذیرد تا آن مقام که برای یورش بروج و دیوار بست قلعه و رخنه و راههایی که از طرف خزینه درهسی غازیان اسلام بلد شده بودند همه را در اردوی معلی نایبالسلطنه جابهجا دسته به دسته فوج به فوج به لشکریان تقسیم فرموده و بامیرزاده بهراممیرزا و به این دعاگوی دولت شاهی از دیوار بست قلعه قسمتی معین و مرحمت شده بود و میفرمودند که در راه دین و دولت اول اولاد خود را مأمور به یورش خواهم کرد و علامات اعلام یورش در میان غازیان معین شده و نردبانها ترتیب یافته بود.
این دعاگوی دولت شاهی و امیرزاده بهراممیرزا رخت نظام پوشیده و طبل احضار سرباز را زده عازم انجام خدمت مأموره بودیم که از طرف محمدخان امیر نظام آجودانهای افواج حکم توقف بلکه موقوفی یورش را رساندند.
این دعاگوی دولت شاهی سرباز را به وکلا سپرده خود به منزل آمده روانهٔ چادر نایبالسلطنهٔ مرحوم شده که از چگونگی مخبر آید. چون وارد خیمهٔ مبارکه شد اللّه یارخان آصفالدوله را دید که سبب موقوف شدن عزم یورش را در حضور نایبالسلطنه از میرزا محمد علی مستوفی الممالک که در آن وقت خود را وزیر مجادله و وکیل معامله مینامید میپرسید و او در گفتن جواب تهاون و تکاهل مینمود و منتظر اذن نایبالسلطنهٔ مرحوم بود.
آصفالدوله به زبان آورد که چند نفر بنه پای اردوی ما که برای آذوقه بیرون رفته بودند در دماغهٔ عسکران که در دو فرسخی اردوی همایون است جمعی از سوارهای مأمورین اردوی گنجه را پریشان دیدهاند مگر حادثهای برای اردوی شاه مرحوم و امیرخان سردار که در گنجهاند حادث شده است؟ چون سخن آصفالدوله به اینجا رسید نایبالسلطنه به میرزا محمد علی فرمودند که نوشتجات شاه مرحوم را به آصفالدوله بده تا بخواند.
میرزا محمد علی نوشتجات شاه مرحوم را به آصفالدوله داد و این دعاگوی دولت شاهی ملاحظه مینمود که آصفالدوله از خواندن این نوشتجات مختلف اللون و متغیرالاحوال میشد.
بعد از تمام شدن نوشتجات معروض نایبالسلطنهٔ مرحوم نمود که نبایست یورش قلعهٔ شوشی موقوف شود و نبایست لشکرهایی که سنگرها را به آن نوع نزدیک بردهاند به اردو احضار شوند تا آنکه مجلس مصلحت منعقد شده از ماندن و کوچیدن هریک که مصلحت شود بر وفق آن معمول آید.
نایبالسلطنهٔ مرحوم فرمودند که ما مشاوره کرده و مصلحت در کوچ کردن دیدهایم و بیان مصلحتی را که شده بود با آصفالدوله در میان گذاشته تقریر فرمودند و این دعاگوی دولت شاهی استماع مینمود. حاصل مصلحت این است که تحریر میشود و چون این دعاگوی دولت شاهی را غرض از اغراض تحریر این تاریخ بیان اموراتی است که خوانندگان از استماع آنها تجربه بردارند لهذا عنان قلم را از بعضی کیفیات جزئیه بازنمیکشد.
فرمودند که چون قلعهٔ متین گنجه در تصرّف گماشتگان ما میباشد و در قلعهٔ قراباغ از لشکر روس چندان لشکری نیست که اینقدر از لشکر را که در رکاب همایون است مشغول به امر اینها نماییم و واضح است که اگر اردوی همایون از کنار قلعهٔ قراباغ رو به گنجه حرکت ننماید و متوجه دفع لشکر روس نشود لشکر روس قلعهٔ گنجه را محاصره نموده و اهالی ممالک قراباغ و گنجه و شیروانات که تازه ایل و رعیت این دولت شدهاند از اقامت ما در کنار قراباغ و عدم استخلاص محصورین گنجه و تلافی شکست اردوی گنجه و قتل سردار استنباط سستی و تهاون نموده ضعف لشکر ما ظاهر میشود و به این سبب به فکر مآلبینی افتاده احتمال کلی میرود که از این صداقتی که در خدمتگزاری دولت ایران ظاهر کردهاند پشیمان شده و به اموراتی که منافی صداقت است اقدام نمایند و کار لشکریان ما که در میان این جنگل و بیشهٔ قراباغ افتادهاند از جهت خلاف اهل قراباغ مختل شده آذوقه و سیورسات که از صحرا و قرای نزدیک و دور تحصیل میشود کمیاب شده در هر گوشه به رجاله و ضعفای اردو که بیرون میروند دستدرازی نمایند و اهل ولایت بلند مملکت خود میباشند واضح است که کار بلد و نابلد در میان این جنگل و بیشه چگونه خواهد بود و ظاهر است که اگر ده روز به اردوی به این عظمت به این نوع بگذرد پریشانی و فقر کلی حاصل خواهد آمد و زبدهٔ لشکر ایران همین لشکر است که در خدمت ما میباشد و در اردوی خاقان مغفور چندان اجتماعی نیست که اگر کسری به این لشکر راه یابد جبر آن را توانند فرمود پس اقرب به صلاح دولت آن است که راضی نشویم که شکستخوردگان گنجه به اردوی همایون وارد شده لشکریان اردوی همایون را ضعف قلب و بددلی حاصل شود و واضح است که در این تمادی ایام که خبر به امنای دولت روس رسیده است مدد برای لشکریان خود خواهند فرستاد و تا حال احتمال کلی دارد که مدد ایشان رسیده باشد پس مصلحت چنان مینماید که اگر به عون اللّه چشمزخم دیگر به لشکریان روس که به همراهی ژنرال مدهدوف است رسانیم هم تلاقی قتل سردار و شکست اردوی گنجه شده و هم مستحفظین قلعهٔ شوشی مأیوس از امداد دولت خود میشوند و قلعهٔ شوشی به آسانی به تصرف خواهد آمد و اگر العیاذ باللّه امر لشکر روس که در سر گنجه میباشند بهطور دلخواه نگذشت امر قلعهٔ گنجه و شهر را مضبوط نموده تدارک زمستان و قشلامیشی این لشکر را در ولایت گنجه که قریب به ایروان و نخجوان است حاضر کرده و لشکر حسینخان سردار را نیز به اردوی همایون ملحق مینماییم و اردوی خاقان مغفور را نیز از اردبیل حرکت داده به جهت قشلامیشی در قشلاقات قراباغ ساکن مینماییم و واضح است که با اتفاق رعایای اسلام که ساکن این ولایت میباشند و کثرت لشکر نامعدود ایران لشکر روس در هر جا که هستند یا باید عود به تفلیس نمایند یا باید که از بیآذوقگی و بیآرامی متفرق شده بالمره دستگیر و نابود شوند.
در این بین خبر رسید که خاقان مغفور از اردبیل حرکت کرده در قراجهداغ در چمنی که موسوم به طویله شامی است نزول اجلال فرموده و قریب به رود ارس رسیدهاند.
اللّهیارخان آصفالدوله از استماع این فرمایشات دانست که رأی نایبالسلطنهٔ مرحوم به مقابله و مقاتله قرار گرفته حرکت خواهند فرمود حکم به رفع و حمل خیام اردوی همایون نموده مقرر شد که به دماغهٔ عسکران که دو فرسخی اردوی همایون بود پیشخانهٔ اردوی همایون کشیده شود و دو فوج از لشکر نظام با هزار نفر سوار و چهار عراده توپ به چند اولی لشکر همایون مقرر شد که اینقدر توقف نمایند که جمیع ضعفای لشکر از میان این بیشه و جنگل بیرون آمد به صحرای عسکران رسند و مهدیخان قراباغی را مقرر شد که با اهالی قراباغ و با یک هزار نفر از سواران خاصهٔ رکابی در پیش مهدیخان مانده به قدر امکان در تضییق قلعگیان شوشی و ضبط مملکت قراباغ خودداری ننموده اشتغال نمایند و موکب نایبالسلطنه نیز با لشکرهای نظام و لشکرهای عراق حرکت نموده روانهٔ گنجه شدند و در این کوچ جمعی از ارامنهٔ قراباغ از قلعهٔ شوشی پایین آمده خواستند که دستبردی به بازماندگان اردو نموده باشند لشکر چنداول به ایشان برخورده جمعی از ایشان را به قتل رسانیده و بعضی را اسیر نموده به خدمت نایبالسلطنه آوردند و در روز سیم از کوچ که برای اردوی همایون واقع میشد خبر رسید که نظر علیخان سلامتی خود را در خالی نمودن قلعهٔ گنجه دانسته و حکم و فرمان ولینعمت خود را کأن لم یکن انگاشته در زمرهٔ متفرقات اردوی گنجهٔ به اردوی شاه مرحوم ملحق شده است و رعایای شهر و محال گنجه را از این احوالات تاب اقامت نمانده بالکلیه زن و مرد کوچیده با اقرلوخان حاکم خود رو به اردوی همایون میآیند.
از شنیدن این اخبار نایرهٔ غضب نایبالسلطنه در حرکت آمده حکم به احضار نظر علیخان فرموده عبرةللناظرین او را به الاغ وارونه سوار نموده به دست شاه گلدی نام لوطی که از الواط قصبهٔ مرند و در فوج نظام سرباز بود سپردند و به هیئتهای مختلف او را در اردو بازار گردانیده محبوسا به قصبهٔ مرند فرستاد و مصلحتی که در کوچ کردن از قلعهٔ قراباغ به تصوراتی که بر آن مصلحت چیده شده بود و مبنای آن بنا بر تصرف قلعه و شهر گنجه بود بسیار سست آمده به طرح مصلحت دیگر و انعقاد مجلس مشاوره با اهل شور پرداختند و در این کنکاش آصفالدوله و غلامحسینخان سپهدار با سرکردگان عراقی و سرتیپان و سرهنگان آذربایجان و محمدخان امیر نظام و ابوالفتحخان ولد ابراهیم خلیلخان قراباغی حاضر آمده و امیرزاده بهراممیرزا و این دعاگوی دولت شاهی را نیز به آن مجلس احضار فرمودند و بنای مصلحت را بر یکی از این سه امر قرار گذاشتند که هر یک راجح و اقرب به صلاح دولت باشد معمول شود:
اولاً، اگر صلاح باشد توقف در مکانی مناسب کرده و حقیقت واقعه را به خاقان مغفور عرض نموده هرچه مصلحت دانند معمول دارند.
ثانیاً، اگر عود به محاصرهٔ قراباغ و یورش کردن و گرفتن قلعه مصلحت باشد در همین ایام اقدام شود.
ثالثاً، با وجود بودن قلعهٔ گنجه و شهر در تصرّف روسیه پیش رفته اگر لشکر روس به عزم مقابله بیرون آمدند جنگ روبهرو کرده آنچه از مشیة اللّه در پردهٔ تقدیر است به ظهور آید و اگر روسیه پای در دامن قلعهداری کشیدند آنها را محاصره نموده از اردوی خاقان مغفور و از اردوی ایروان جمعیت و امداد آورده کار را به روسیهٔ گنجه تنگ نموده امر ایشان را به اتمام رسانند و ظاهر و هویدا بود که کار هریک از این دو لشکر روس و ایران که در گنجه جمع شدهاند اختلال پذیرد اغراض دولتی که به جهت آن اغراض این جنگ و شورش واقع شده از پیش نخواهد رفت به این معنی که اگر در لشکر روس اختلال حاصل آید ولایتی که از اسلام گرفتهاند بالمره بیمنازعه به تصرف لشکر ایران قرار خواهد گرفت و راههایی را که در سنوات سابقهٔ مصالحه از کوه البرز برای تردد از دشت قبچاق به گرجستان تراشیده و صاف نمودهاند لکزیهٔ داغستانات به اجتماعی که حال دارند مسدود کرده بالمرّه این ولایات از تصرّف دولت روس بیرون خواهد آمد و اگر شکست بر لشکر ایران افتد چون زمستان نزدیک است و برای قشلاق لشکر یورتی مشخص نشده و آذوقه جمعآوری ننمودهاند بالمرّه باید ولایاتی را که به تصرف آمده گذاشته از آب ارس عبور کرده به ولایت آذربایجان عود نمایند ولیکن اهالی آن بلاد و خبرگیران این طرف جمعیت لشکر روس را زیاده از ده هزار نفر سوار و پیاده و توپچی به همه جهت نمیگفتند و آصفالدوله فی الجمله پیش رفت امور نایبالسلطنهٔ مرحوم را به این سیاق که در این دو ماه حاصل شده بود طالب نبود و مصلحتی که در آن وقت صالح بود همان بود که از اردوی خاقان مغفور لشکری به محاصرهٔ قراباغ مأمور شده لشکر نایبالسلطنهٔ مرحوم در محل مناسبی که برای آب و علف و آذوقه تنگی حاصل نشود در مقابل سردار روس نشسته در چنین وقتی که غلبه فی الجمله از لشکر ایران محسوس سردار روس بود اغراض دولتی را به میان آورده به گفتگوی صلح و جنگ پرداخته از کم و کیف لشکر روس اطلاع کامل حاصل آید و بعد از استحضار از کم و کیف اوضاع روسیه از روی بصیرت بر جنگ و صلح هریک که مصلحت باشد اقدام شود ولی چون اکثر اوقات تقدیرات یزدانی موافق تدبیرات انسانی نیست آصفالدوله اظهار دلیری نموده به غیر از حرف جنگ به حرف دیگر نمیپرداخت و به مصلحتی دیگر رضا نمیداد و نایبالسلطنه مرحوم نیز به سبب فتح گرسی قدری به جنگ آن طایفه جری شده بودند و از اتهام در تهاون جنگ روس در خدمت خاقان مغفور خوف کلی داشتند لهذا تصدیق این مصلحت را نموده راضی به جنگ و رفتن به گنجه شدند.
هرچند سرتیپان و سرهنگان و محمدخان امیر نظام لشکر آذربایجان عرض کردن که مصلحت توقف نمودن در محل مناسب و حرکت کردن از روی استبصار است از نیش طعنهٔ سرکردگان عراق خستهخاطر شده اعتنایی به حرف ایشان نشد آخرالامر ایشان را نیز به این مقدمات متفق بر حرکت گنجه و جنگ با روس نمودند.
پس از حصول این نوع اتفاق لشکرها را تقسیم فرموده آصفالدوله را با سپهدار و لشکرهای عراق در میمنه مقرر داشتند و سیف الملوکمیرزا را با افواج قراجه داغی و مرند و گروس و قدری از لشکریان مازندران به ریشسفیدیمیرزا علی کرایلی و طهماسب قلیخان لاریجانی ولدمیرزا محمدخان که از معتقدین این دولت بوده در میسره با دوازده عراده توپ تعیین فرمودند و خود نایبالسلطنهٔ مرحوم با پادشاه مرحوم لشکر قلب را به وجود مبارک مزین داشتند و ابراهیمخان بادکوبهای سرتیپ را با دو هزار سوار به قراولی روانه فرمودند و فوج خاصه را که از لشکر قلب بود به امیرزاده بهراممیرزا سپردند و فوج افشار را با صاحبمنصبان آن طایفه به محمد حسینمیرزا ولد ظلالسلطان که به مصاهرت نایبالسلطنهٔ مرحوم سرافراز است سپردند و فوج مراغه را که به سرتیپی جعفر قلیخان ولد احمدخان مقدم و سرهنگی حسین پاشای برادرش مقرر بود به این دعاگوی دولت سپرده در قلب قرار دادن و چنان مقرر شد که پشتبند و محافظ این دعاگوی دولت شاهی و افواج مراغهٔ افشاریه و محمد حسینمیرزا باشد و محافظت افواج افشاریه به فوج خاصه و امیرزاده بهراممیرزا مقرر شد و نایبالسلطنهٔ مرحوم و محمدشاه و فوج تبریز و همدان و غلامان تفنگچی و غلامان خاصه و پیشخدمتان و سواران زبدهٔ عراق و آذربایجان در عقب این لشکر بوده به امر و نهی تمام لشکر پردازند و محمدخان امیر نظام با بیست و چهار عراده توپ به توپچیباشیگری یوسفخان گرجی در قلب ایستاده مشغول خصمافکنی باشند.
بعد از ترتیب لشکر و صدور احکام از این منزل کوچ کرده بنه و آغروق را بهمیرزا محمدخان قاجار ولد حسین قلیخان قاجار برادرزادهٔ خاقان مغفور سپرده رستمخان قراگوزلو را با سوارهٔ قراگوزلو به ریشسفیدی او مقرر فرمودند و از این منزل بنهٔ بسیار سبکی با قورخانه به قدر احتیاج برداشته روانهٔ سمت گنجه شدند و قریب به یک فرسخ و نیم گنجه رسیده منزل گزیدند و روز ورود به منزل مذکور لشکریان را مأمور به توقف آن مکان فرموده خود نایبالسلطنه با دویست و سیصد سوار خاصه پیش رفته به ابراهیمخان بادکوبهای که با دو هزار سوار به قراولی مأمور و قریب به سه ربع فرسخ به گنجه مانده توقف داشت رسیده به تماشای لشکر روس و استحضار از کم و کیف ایشان پرداختند.
کسانی که در پیش ابراهیمخان بودند معروض داشتند که سواران قراول لشکر روس الان قریب به گنبدی که شیخ نظامی در آن مدفون است و بیش از ربع فرسخ از این مکان دور نیست ایستادهاند و چنان مینماید که لشکر روس در همین روز از اردوی خود که در پهلوی گنجه است فوجفوج بیرون آمده تا نزدیک گنبد شیخ رسیده و دو سه ساعت توقف کردهاند اندک زمانی است که عود به اردوی خود کردهاند.
ابراهیمخان بادکوبهای سرتیپ منکر این عرایض شده عرض مینمود که هرگز لشکر روس را قدرت مقاتله و مقابلهٔ روبهرو نیست و میگفت که همهٔ خوف من این است که لشکر روس پای به میدان مقاتله نگذاشته خود را در کوچه باغات محفوظ نموده به آن جهت کار بر ما دشوار گردد و یک دو نفر از سواران قراول که با این دعاگوی دولت آشنایی داشتند و از مردمان کار دیده بودند به این دعاگوی دولت در خفیه گفتند که امروز لشکر روس از قراری که ملاحظه کردیم قریب به بیست هزار نفر سواره و پیاده میباشند و قریب به سی عراده توپ دارند و بیاحتیاط تا قرب گنبد شیخ آمده جا و مکان برای جنگ تعیین نموده فیالجمله پناهی هم برای صالدات خود ساخته قدری صالدات و سوار و توپ در آنجا گذاشته عود کردند.
در همین بین به نایبالسلطنهٔ مرحوم عرض شد که جمعی از صالدات سه روز قبل از این به کمک ژنرال مدهدوف از تفلیس رسیدهاند و چنان مذکور است که ژنرال یرملوف از سرداری معزول و ژنرال بسقویچ به جای او منصوب شده به تفلیس آمده است و احتمال دارد که سردار جدید با همین صالدات که سه روز قبل آمدهاند به این اردو وارد شده باشد در این بین قراولان لشکر نایبالسلطنه به گنبد شیخ نظامی بسیار نزدیک شده به قراولان روس چنان قریب شدند که احتمال کلی به دستبرد و نزاع داده میشد. این خبر به اردوی روس رسیده فیالفور اثر گرد و غبار حرکت لشکر در اردوی روس پیدا شد، چون زیاده از یک ساعت به غروب آفتاب نمانده بود نایبالسلطنهٔ مرحوم مقرر داشتند که قراولان جلو کشیده مراجعت و کار جنگ را به فردا اندازند.
از مشاهدهٔ این اوضاع فیالجمله احتیاط در امر جنگ برای نایبالسلطنه مرحوم حاصل شد و این دعاگوی دولت شاهی نیز مقدماتی را که شنیده بود معروض خدمت نایبالسلطنه مرحوم کرد، نایبالسلطنهٔ مرحوم حکم به توقف و تیقظ سواران قراول و ابراهیمخان در همان مکان کرده مراجعت به اردوی همایون فرمود و در همین شب که شب سیزدهم ماه صفر بود به جهت احتیاطی که داشتند لشکر همایون را که جریده و سبای تا به این مکان آمده بودند و بنهٔ بسیار کمی همراه بود مقرر شد که به طرف سینهکشی که در پهلوی لشکر همایون واقع بود لشکریان فوجفوج به آنجا رفته تغییری در مکان لشکر حاصل آید تا لوازم احتیاط مرعی شده باشد و مادهٔ احتیاط آنکه در جنگهای سابق که با دولت روس داشتند سرکردگان روس به ملاحظهٔ بینظامی لشکر ایران بعضی اوقات با فوجی از لشکر نظام خود شب بر سر اردوی ایرانی رانده به انداختن توپ و تفنگ دست گشوده لشکر ایران خودبهخود به هم برمیآمدند چنانکه در مقدمهٔ شبیخون اصلاًندوز و سایر اوقات که در کتاب مآثر سلطانی به تفصیل مرقوم شده است واقع شده بود، در این وقت نیز به سبب بودن لشکر عراق در میان لشکر آذربایجان و بینظامی عراقیان سرکردگان آذربایجان و غیره راه احتیاط را پیش گرفته به تغییر دادن مکان لشکر مصلحت دیدند و از منزلگاه لشکر تا به سینهکش کوهی که معین شده بود قریب به نیمفرسنگ راه بود و اکثر این راه زراعت شلتوک و نهر آب و رودخانه و گل و لای بود و لشکریان که روز راه آمده بودن و در شب در چنین جایی که به سبب ملاحظهٔ این احتیاط مأمور به این حرکت شدند در میان لشکر و نظام عراق بعد از حرکت قیامتی برپا شدههای و هویی در میان لشکر افتاده و ابر هم در هوا پیدا شده بنای بارش گذاشت در آن شب تاریک و زمین گل و هوای باران سه دفعه توپخانهٔ به آن عظمت از نظر مستحفظین سربازان نظام غایب شده محشری در میان لشکر برپا شد و تا دمیدن صبح در میان آن گل و لای و بارش بوده و احدی را مجال یک لحظه خواب نبود و با چنین احوال رزم چنان خصمی فردای آن روز در نظر بود خلاصه آن شب در آن صحرا تا طلیعهٔ صبح با این احوال بودیم و غایت آمال لشکریان آن بود که صبح دمیده شود و از این تاریکی و باران ظلمت خلاصی حاصل آید تا اینکه سفیدهٔ صبح دمیده و لشکر متوجه امور حرب و جدال شدند.
ذکر رسیدن لشکر روس از دارالسلطنهٔ پترزبورگ به دار الملک تفلیس و عزل ژنرال یرملوف و نصب بسقویچ که به منصب ژنرال فلدت مارشالی سرافراز بود و حرکت او از مملکت تفلیس و از عقب اردوی ژنرال مدهدوف رفتن
چون فتنه و دوهوایی لشکر پترزبورگ به تمکین و تصدیق قسطنطین پاولیچ چنانکه سابقاً مذکور شد فرونشست و لشکریانی که به هواخواهی قسطنطین حرکت کرده بودند مقصر دولتی بودند رأی امنای دولت چنان قرار گرفت که این لشکریان را برای تنبیه و تعزیر به سرحدات دول خارجه فرستند که مدتی در سرحدات مانده خدمتی نمایند که باعث رفع روسیاهی شود از جملهٔ تقسیم سرحدات که کرده بودند هشت هزار نفر قسمت سرحد ایران شده بود و این لشکر در راه بودند که اخبار برگردانیدن پرنس منچیکوف سفیر دولت روس و گذشتن لشکر ایران از سرحدات به مسامع امنای دولت روس رسید، سردار یرملوف را که امپراطور جدید چندان وثوق به او نداشت عزل فرمود و ژنرال بسقویچ را که از معتمدان خاص بود به مناصب بزرگ سرافرازی داشت، لشکرهای حاجی ترخان و ولایت غازان و ممالک قرم و قزلر و لشکرهای این طرف کوه قفقاز را که به عبارت ایرانی البرز کوه است به او سپرده و اختیار جمیع لشکری و کشوری
- ↑ در حاشیهٔ نسخهها در این مورد چنین نوشته شده: «پناهخان از جملهٔ جارچیان پادشاه قهار نادر شاه افشار بود، در فترت دولت ایران به قراباغ و اران مستولی شد، چون در آن آشوب در ایران دار الضرب معینی نبود در قلعهٔ پناه آباد سکهای از نقرهٔ تمام عیار اختراع نمود که اکنون پناه آباد گویند و او از طایفهٔ مشهور به جوانشیر است نادر».