تاریخ نو/۳۲
دارالسلطنهٔ تبریز پرداختند، سرکار نایبالسلطنه کدخدایان تبریز را در دفترخانهٔ مبارکهٔ تبریز محبوس نموده سفرا را به این نحو اعمال و طرفگیری به حال رضا و داد آورده از این گفتگوها بازداشتند.
ذکر رفتن پادشاه مرحوم از قلعهٔ اردبیل به قراجه داغ و احضار ایشان به دارالسلطنهٔ تبریز
بعد از رفتن گراف سوختلن از قلعهٔ اردبیل این دعاگوی دولت شاهی که در سن جوانی بود و قریب ششماه در خدمتگزاری پادشاه مرحوم جانفشانی و سعی و تلاش مینمود و پادشاه مرحوم نیز کمال التفات و اطمینان را از خدمتگزاری این دعاگوی دولت حاصل فرموده بودند حاسدان و مفسدان که همیشه در فکر بدگویی میباشند و از این راهها قوام زندگانیهای خود را تصور مینمایند به این لباس در خدمت پادشاه مرحوم افساد مینمودند که قلعهٔ اردبیل قلعهایست محکم و مشحون به توپخانهٔ بسیار و قورخانهٔ بیشمار است و چنانکه مشهود شد در چنین ایام در مقابل دولت روس ایستاد و به کار آمد، چه میشود که پادشاه مرحوم حکومت این ولایت را از نایبالسلطنه خواهش نموده ضمیمهٔ حکومت قراجه داغ و مشکین فرمایند و اگر این تمنی به عمل نیاید از حکومت مشکین و قراجه داغ گذشته حکومت این ولایت را بر حکومت آنها راجح شمارند.
این دعاگو اصلاً اطلاع از این گفتگوها که در خدمت شاه مرحوم مینمودند نداشت و به صداقت مشغول خدمتگزاری بود، ارباب فساد این مطلب را به عرض سرکار نایبالسلطنه رسانده چنان نموده بودند که کمال خواهش پادشاه مرحوم در این است و نایبالسلطنه از آنجا که اطلاع از اخلاص و خدمتگزاری این دعاگوی دولت نسبت به پادشاه مرحوم داشتند و نمیخواستند که هرگز سر مویی پادشاه مرحوم نسبت به زیردستان و متعلقان خود در مقام بیالتفاتی باشند به این ملاحظه نظر علیخان افشار را ظاهراً مأمور فرمودند که به اردبیل آمده اهالی اردبیل را که به خدمتگزاری دولت اقدام نموده بودند امیدوار به التفات دولت ساخته اظهار مراتب مرحمت نایبالسلطنه را به ایشان نماید و دستخطی به پادشاه مرحوم فرستاده بودند که چون باید طالش به دولت روس واگذار شود باید که آن فرزند به محالات طالش رفته میرحسنخان را احضار و او را از قرارداد دولتین مستحضر ساخته امیدوار به دولت علیهٔ ایران نموده قدغن نماید که محالاتی را که از ولایت طالش باید از دولت ایران به دولت روس منتقل شود خالی نموده لشکر روس را که خواهند آمد در آن محالات بلامنازعه متصرف سازند و از آنجا به قراجه داغ و مشکین رفته بعد از انتظام امر آنجا روانهٔ دارالسلطنهٔ تبریز شوند و ضمنا پیغام داده بودند که جهانگیرمیرزا را در مقام نوکری تو صادق دیدهام به حرف صاحب غرضان که در باب اردبیل میگویند اعتنا نکرده او را باید به مرحمت خود امیدوار نمایی و دستخطی نیز به سرافرازی این دعاگوی دولت صادر شده بود که بعد از انضباط امر اردبیل و شاهیسون به دارالسلطنهٔ تبریز رفته به پایبوس مشرف شود.
نظر به این مقدمات پادشاه مرحوم التفات و مرحمت بینهایت به این دعاگو فرموده متوجه انجام خدمات مرجوعه شدند. چون به محال آدینه بازار طالش رسیدند میرحسنخان از رسیدن خدمت تقاعد کرده میرهاشمخان را که از کسان عمدهٔ او بود به خدمت فرستاده متعذر به عذر ناخوشی شد. پادشاه مرحوم از آنجا به قراجه داغ و مشکین تشریف برده بعد از انجام مهام آن ولایت عازم دارالسلطنهٔ تبریز گردیده به شرف آستانبوسی مشرف شد.
ذکر رفتن سرکار نایبالسلطنه به دارالخلافهٔ تهران و سایر احوالات ایشان تا ورود به دارالسلطنهٔ تبریز
چون پادشاه مرحوم وارد دارالسلطنهٔ تبریز شدند و به خدمت نایبالسلطنه مشرف گردیدند نایبالسلطنه امورات مملکت آذربایجان را به ایشان محول فرموده و در باب جابهجا کردن تنخواهی که برای کرور هشتم معین شده بود اهتمام تمام نموده امیرزاده بهراممیرزا را به حکومت مملکت خوی منصوب و مقرر داشتند که بعد از خالی شدن مملکت خوی از لشکر روسیه روانهٔ آنجا شوند و به ولایات دیگر آذربایجان نیز حکام جزو تعیین فرموده این دعاگوی دولت را نیز که به تبریز آمده بود به انجام امورات اردبیل