ترجمه قرآن (قمشهای)/شعرا
به نام خداوند بخشنده مهربان
طسم (اسراری است بین خدا و رسول) (۱)
این قرآن آیات کتاب روشن خداست. (۲)
(ای رسول ما) تو چنان در اندیشهی هدایت خلقی که خواهی جان عزیزت را از غم اینکه ایمان نمیآورند هلاک سازی! (۳)
ما اگر بخواهیم از آسمان آیت قهری نازل گردانیم که همه به جبر گردن زیر بار (ایمان به) آن فرود آرند. (۴)
و (وای بر اینان که) هیچ آیت و ذکر تازهای از خدای رحمان بر آنها نیاید جز آنکه از آن اعراض میکنند. (۵)
همانا این کافران آیات خدا را تکذیب کردند و به زودی خبر آنچه بدان استهزاء میکنند به آنان خواهد رسید. (۶)
آیا در زمین به دیدهی عبرت نظر نکردند که ما چه انواع گوناگون از نباتات پُرسود از آن برویانیدیم؟ (۷)
همانا در این کار آیتی (از لطف و رحمت و علم و قدرت خدا بر هوشمندان) آشکار است و باز اکثر اینان ایمان نمیآورند. (۸)
و همانا پروردگار تو بسیار مقتدر و مهربان است. (۹)
و (یاد آر) هنگامی که خدایت به موسی ندا کرد که اینک به سوی قوم ستمکار روی آور. (۱۰)
به سوی قوم ستمکار فرعون که آیا باز هم نمیخواهند خدا ترس و پرهیزگار شوند؟ (۱۱)
موسی عرض کرد: ای پروردگار، از آن میترسم که فرعونیان سخت مرا تکذیب کنند. (۱۲)
و (از کفر آنها) دلتنگ شوم و عقدهی زبانم (به هدایت آنان) باز نگردد، پس به سوی هارون (برادرم) فرست (تا با من به رسالت روانه شود). (۱۳)
و بر من از این قوم (قبطی) گناهی است که میترسم به قتلم رسانند. (۱۴)
خدا به موسی فرمود: هرگز (مترس که شما را نمیکشند)، پس با برادرت هارون بدین معجزات و آیات ما به سوی آنان بروید که ما همه جا با شما هستیم و گفتار شما را میشنویم. (۱۵)
هر دو به اتفاق به جانب فرعون روید و بگویید که ما رسول پروردگار جهانیم. (۱۶)
با این پیام که طایفهی بنیاسراییل را با ما (از مصر به فلسطین) بفرست. (۱۷)
فرعون گفت: تو نه آن کودکی که ما پروردیم و سالها عمرت در نزد ما گذشت؟ (۱۸)
و آن فعل زشت (قتل نفس) از تو سر زد و (به خدایی ما) کافر بودی؟ (۱۹)
موسی گفت: آری من چنین فعلی را مرتکب شدم (ولی نه بر عمد بلکه) در آن هنگام من (برای نجات سبطیان از ظلم قبطیان) به وادی حیرت سرگردان و از گمشدگان (دیار شما) بودم (و کاری به قصد نجات مظلومی کردم به قتل خطایی منتهی شد). (۲۰)
و آنگاه از ترس شما گریختم تا آنکه خدای من مرا علم و حکمت عطا فرمود و از پیغمبران خود قرار داد. (۲۱)
و (بازگو) این که طایفهی بنیاسراییل را بندهی خود کردهای این هم نعمتی است که منّت آن بر من مینهی؟ (۲۲)
باز فرعون به موسی گفت: ربّ العالمین چیست؟ (۲۳)
موسی جواب داد: خدای آسمانها و زمین است و آنچه مابین آنهاست، اگر به یقین باور دارید. (۲۴)
فرعون روی به درباریانش کرد و گفت: آیا نمیشنوید (که این مرد چه دعوی بیدلیل میکند)؟ (۲۵)
موسی گفت: همان خدایی است که شما و پدران پیشین شما را بیافرید. (۲۶)
باز فرعون گفت: این رسولی که به سوی شما به رسالت فرستاده شده سخت دیوانه است. (۲۷)
باز موسی گفت: همان آفرینندهی مشرق و مغرب (و روز و شب) است و هر چه بین اینها موجود است، اگر شما (در قدرت حق) تعقل کنید. (۲۸)
باز فرعون گفت: اگر غیر من خدایی را بپرستی البته تو را به زندان خواهم کشید. (۲۹)
موسی باز پاسخ داد: اگر هم حجت و معجزی (بر صدق دعوی خود) بر تو آورده باشم (بازم به زندان کشی)؟ (۳۰)
فرعون گفت: آن معجزه را بیار اگر راست میگویی؟ (۳۱)
در آن موقع موسی عصای خود بیفکند که ناگاه اژدهایی عظیم پدیدار گشت. (۳۲)
و نیز دست خود (از گریبان) بیرون آورد که ناگاه سپید و رخشان به چشم بینندگان آشکار گردید. (۳۳)
فرعون رو به درباریانش کرد و گفت: این مرد ساحری بسیار ماهر و داناست. (۳۴)
که میخواهد بدین سحر و شعبدهها شما (مردم مصر) را از کشور خود آواره کند، حال شما چه میفرمایید؟ (۳۵)
آنها به فرعون گفتند: او و برادرش را زمانی باز دار و افرادی را برای جمع کردن مردم در شهرها بفرست. (۳۶)
تا ساحران ماهر زبر دست را (برای دفاع او) نزدت حاضر آورند. (۳۷)
آن گاه ساحران را بر حسب وعده به روز معین حاضر ساختند. (۳۸)
و مردم شهر را گفتند: چه بهتر که همه در آن روز جمع باشید (تا واقعه را مشاهده کنید). (۳۹)
باشد که ما هم اگر ساحران غالب شدند از آنان پیروی کنیم. (۴۰)
و چون ساحران حضور فرعون آمدند با وی گفتند: آیا اگر (بر موسی) غالب آییم اجری خواهیم داشت؟ (۴۱)
فرعون گفت: آری البته علاوه بر اجر خدمت از مقربان (درگاهم) نیز خواهید شد. (۴۲)
(چون ساحران به معارضه حاضر شدند) موسی به آنها گفت: اینک شما بساط سحر خود هر چه میخواهید به کار اندازید. (۴۳)
ساحران هم رسن و طنابها و چوبهای سحر خود را بیفکندند و به عزت فرعون قسم یاد کردند که (بر موسی) البته غالب خواهیم شد. (۴۴)
در آن حال موسی عصای خود را بیفکند که ناگاه (اژدهایی عظیم شد و) همه وسایل سحر انگیزی ساحران را به کام فرو میبرد. (۴۵)
ساحران که این معجزه بدیدند (و قطعاً دانستند سحر نیست، پیش موسی) به سجده افتادند. (۴۶)
گفتند: ما به خدای عالمیان ایمان آوردیم. (۴۷)
پروردگار موسی و هارون. (۴۸)
فرعون به ساحران گفت: چرا بیاجازهی من ایمان به موسی آوردید؟ همانا معلوم است که این استاد بزرگ شماست که شما را ساحری آموخته! پس به زودی کیفر خود را خواهید دید، دست و پای شما را به اختلاف (دو طرف چپ و راست) قطع میکنم آنگاه همه را به دار میکشم. (۴۹)
ساحران گفتند: (از این دار و قتل به ما) هیچ زیانی نخواهد رسید چون (بعد از مرگ) به سوی خدای خود باز میگردیم. (۵۰)
ما از خدا امید آن داریم که به لطف خویش از گناهان ما درگذرد چون اول ما به او ایمان آوردیم. (۵۱)
و ما به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه (از شهر مصر) بیرون بر که شما را (فرعونیان) تعقیب خواهند کرد. (۵۲)
آن گاه فرعون رسول برای جمعآوری لشکر به شهرها فرستاد. (۵۳)
(و برای تبلیغات به آنها میگفتند که) همانا طایفهی بنیاسراییل عدهی قلیلی هستند. (۵۴)
که ما را به خشم آوردهاند. (۵۵)
و ما لشکری همه نیرومند و مسلح به اسلحه کاملیم. (۵۶)
پس (با وجود این همه دعویها) ما آنها را از باغهای مصفّا با نهرهای آب روان بیرون کردیم. (۵۷)
و نیز از گنجها و ثروتها و مقامات عالیهی ریاست بیرون آوردیم (و به دریای هلاک افکندیم). (۵۸)
آری این چنین کردیم و (قوم ضعیف) بنیاسراییل را وارث آن شهر و دیارها و ثروت و مقامها گردانیدیم. (۵۹)
پس صبحگاه فرعونیان موسی و بنیاسراییل را تعقیب کردند. (۶۰)
چون دو لشکر روبرو شدند اصحاب موسی گفتند: اینک به دست فرعونیان خواهیم افتاد. (۶۱)
موسی گفت: هرگز چنین نیست، که خدا با من است و مرا به یقین راهنمایی خواهد کرد. (۶۲)
پس ما به موسی وحی کردیم که عصای خود را به دریا (ی نیل) زن، چون زد دریا شکافت و آب هر قطعهی دریا مانند کوهی بزرگ بر روی هم قرار گرفت. (۶۳)
و دیگران (یعنی فرعونیان) را (از پی بنیاسراییل) به نزدیک دریا آوردیم. (۶۴)
و موسی و کلیه همراهانش را به ساحل سلامت رسانیدیم. (۶۵)
آن گاه قوم دیگر همه را به دریا غرق کردیم. (۶۶)
همانا در این هلاک فرعونیان آیت بزرگی (برای عبرت و موعظه مردم) بود لیکن اکثر خلق ایمان نیاوردند. (۶۷)
و همانا خدای تو خدای بسیار مقتدر و مهربان است. (۶۸)
و (ای رسول) حکایت ابراهیم را بر امت بیان کن. (۶۹)
هنگامی که با پدر (یعنی عمو، زیرا پدران پیغمبران همه موحّدند) و با قومش گفت: شما چه معبودی را میپرستید؟ (۷۰)
جواب دادند که ما بتهایی را میپرستیم و ثابت بر پرستش آنها بوده و هستیم. (۷۱)
ابراهیم گفت: آیا هر گاه این بتهای جماد را بخوانید سخن شما را میشنوند؟ (۷۲)
یا به حال شما هیچ سود و زیانی توانند داشت؟ (۷۳)
گفتند: (نه) بلکه ما پدران خود را بر پرستش این بتان یافتهایم (و هر چند جماد بیاثری باشند میپرستیم). (۷۴)
ابراهیم باز به آنها گفت: آیا میدانید که این بتهایی که شما مردم اینک میپرستید، (۷۵)
و پدران شما از قدیم میپرستیدند، (۷۶)
آنها مرا دشمناند جز خدای یکتای عالمیان؟ (۷۷)
همان خدایی که مرا بیافرید و به راه راستم هدایت میفرماید. (۷۸)
و همان خدایی که مرا غذا میدهد و سیراب میگرداند. (۷۹)
و چون بیمار شوم مرا شفا میدهد. (۸۰)
و همان خدایی که مرا (از حیات چند روزه دنیا) میمیراند و سپس (به حیات ابدی آخرت) زنده میگرداند. (۸۱)
و همان خدایی که چشم امید دارم که روز جزا گناهم را بیامرزد. (۸۲)
بارالها، مرا حکمی ببخش (بر این مشرکان فرمانروایی ده) و به (رسل و) بندگان صالح خود ملحق ساز. (۸۳)
و نامم بر زبان اقوام آتیه نیکو، و سخنم دلپذیر گردان. (۸۴)
و مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده. (۸۵)
و از پدرم (یعنی عمویم) درگذر، که وی سخت از گمراهان است. (۸۶)
و روزی که خلق را از قبرها برانگیزند در آن روز مرا رسوا (و هلاک) مگردان. (۸۷)
آن روزی که مال و فرزندان (هیچ به حال انسان) سود نبخشند. (۸۸)
و تنها آن کس سود برد که با دل با اخلاص پاک (از شرک و ریب و ریا) به درگاه خدا آید. (۸۹)
و بهشت را به اهل تقوا نزدیک سازند. (۹۰)
و دوزخ را بر گمراهان پدیدار گردانند. (۹۱)
و به کافران گفته شود: بتهایی که پرستش میکردید به کجا شدند؟ (۹۲)
آن بتهایی که به جای خدا پرستش میکردید آیا میتوانند به شما اینک یاری کرده یا از جانب خود دفاع کنند؟ (۹۳)
در آن حال کافران و معبودان باطلشان هم به رو در آتش دوزخ افتند. (۹۴)
و نیز تمام سپاه شیطان (به جهنم در آیند). (۹۵)
و در دوزخ به مجادله و خصومت با یکدیگر گویند: (۹۶)
به خدا قسم که ما در گمراهی بسیار آشکاری بودیم. (۹۷)
که شما (بتها) را مانند خدای عالمیان پرستش میکردیم. (۹۸)
و ما را گمراه نکردند جز قوم تبهکار. (۹۹)
پس (در این روز سخت) نه شفیعی داریم، (۱۰۰)
و نه یک دوست صمیمی (که از ما حمایتی کند). (۱۰۱)
ای کاش که بار دیگر (به دنیا) باز میگشتیم تا (به خدای یگانه) ایمان میآوردیم. (۱۰۲)
همانا در این (ندامت گمراهان) آیت عبرتی (برای دیگران) بود و لیک اکثر مردم باز ایمان نیاوردند. (۱۰۳)
و همانا خدای تو خدای بسیار مقتدر و مهربان است. (۱۰۴)
قوم نوح هم پیغمبران خدا را تکذیب کردند. (۱۰۵)
هنگامی که مهربان برادرشان نوح آنها را گفت: آیا خداترس و متّقی نمیشوید؟ (۱۰۶)
من برای شما بسیار رسولی امین (و خیر خواهی مشفق) هستم. (۱۰۷)
پس از خدا بترسید و راه طاعت من پیش گیرید. (۱۰۸)
و من اجری از شما برای رسالت نمیخواهم و چشم پاداش جز به خدای عالم ندارم. (۱۰۹)
پس از خدا بترسید و راه طاعت من پیش گیرید. (۱۱۰)
قوم نوح (از کبر و خودپرستی) پاسخ دادند که ما چگونه به تو ایمان آوریم در صورتی که پیروانت معدودی مردم خوار و فرومایهاند؟ (۱۱۱)
نوح گفت: مرا چه کار که افعال و احوال پیروانم را بدانم (که از طبقه عالی یا دانیاند)؟ (۱۱۲)
اگر شعور و معرفتی دارید بدانید که حساب کار آنها بر کسی جز خدای من نخواهد بود. (۱۱۳)
و من هرگز مؤمنان به حق را (هر چند فقیر باشند) از خود نرانم. (۱۱۴)
من جز آنکه مردم را اندرز کنم و از خدا بترسانم وظیفهای ندارم. (۱۱۵)
باز قوم نوح گفتند: ای نوح، اگر ترک این سخنان نگویی سخت سنگسار میشوی. (۱۱۶)
نوح گفت: پروردگارا، قوم من سخت مرا تکذیب کردند. (۱۱۷)
پس بین من و آنها حکم فرما و به ما گشایشی عطا کن، و من و مؤمنانی که با من همراهند از شر قوم نجات ده. (۱۱۸)
ما هم او را با همهی آنان که در آن کشتی انبوه در آمدند به ساحل سلامت رساندیم. (۱۱۹)
آنگاه باقی آن قوم سرکش را پس از نجات نوح و مؤمنان به دریا غرق کردیم. (۱۲۰)
همانا در این (نجات مؤمنان و هلاک کافران قوم نوح) آیت عبرتی است، و اکثرشان ایمان نیاوردند. (۱۲۱)
و همانا خدای تو خدای بسیار مقتدر و مهربان است. (۱۲۲)
قوم عاد نیز رسولان خدا را تکذیب کردند. (۱۲۳)
هنگامی که مهربان برادرشان هود به آنها گفت: آیا متقی و خدا ترس نمیشوید؟ (۱۲۴)
من برای شما پیغمبری بسیار (خیر خواه و) امینم. (۱۲۵)
پس از خدا بترسید و راه اطاعت من پیش گیرید. (۱۲۶)
و من از شما اجری برای رسالت نمیخواهم و چشم پاداش جز به خدای عالم ندارم. (۱۲۷)
آیا بنا میکنید به هر سرزمین مرتفع عمارت و کاخ برای آنکه به بازی عالم سرگرم شوید (و از یاد خدا غافل مانید)؟ (۱۲۸)
و عمارتهای محکم بنا میکنید به امید آنکه در آن عمارات عمر ابد کنید؟ (۱۲۹)
و چون (به ظلم و بیداد خلق) دست گشایید کمال قساوت و خشم کار بندید؟ (۱۳۰)
پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید. (۱۳۱)
و بترسید از آن خدایی که شما را به آنچه خود میدانید مدد و قوت بخشید. (۱۳۲)
مدد بخشید شما را به خلق چهارپایان و فرزندان. (۱۳۳)
و نیز مدد بخشید شما را به ایجاد باغها و چشمههای آب. (۱۳۴)
همانا من از عذاب روز بزرگ قیامت بر شما میترسم. (۱۳۵)
گفتند: تو این همه وعظ و نصیحت کنی یا هیچ نکنی به حال ما یکسان است. (۱۳۶)
این (مسأله حیات و موت کار طبیعت و خوی جهان و) سرنوشت همهی پیشینیان است. (۱۳۷)
و ما هرگز (پس از مرگ دیگر زنده نمیشویم و هرگز قیامت و ثواب و) عقابی نخواهیم داشت. (۱۳۸)
الغرض، رسول حق را تکذیب کردند و ما هم آنان را هلاک گردانیدیم، همانا در این (هلاک قوم عاد) آیت عبرتی است، و بیشتر آنها ایمان نیاوردند. (۱۳۹)
و همانا خدای تو بسیار مقتدر و مهربان است. (۱۴۰)
قوم ثمود نیز رسولان خدا را تکذیب کردند. (۱۴۱)
هنگامی که مهربان برادرشان صالح به آنها گفت: آیا متّقی و خدا ترس نمیشوید؟ (۱۴۲)
من برای شما پیغمبری بسیار امین (و خیر خواه) هستم. (۱۴۳)
پس از خدا بترسید و راه طاعت من پیش گیرید. (۱۴۴)
و من اجری از شما برای رسالت نمیخواهم و چشم پاداش جز به خدای عالم ندارم. (۱۴۵)
آیا (تصور میکنید که تا ابد) ایمن از مرگ در این ناز و نعمت دنیا خواهید ماند؟ (۱۴۶)
(گمان دارید) در این باغهای باصفا و چشمههای آب گوارا، (۱۴۷)
و مزارع و کشتزار و نخل و آن شکوفههای لطیف و زیبایش (همیشه زندهاید)؟ (۱۴۸)
و خیال میکنید دائم در این عماراتی که در کوهستان (و ییلاقات) با کمال دقت بنا کردهاید به آسایش تعیش میکنید؟ (۱۴۹)
پس از خدا بترسید و راه اطاعت من پیش گیرید. (۱۵۰)
و از رفتار رؤسای مسرف و ستمگر پیروی نکنید. (۱۵۱)
که آن مردم در زمین همه گونه فساد میکنند و هیچگونه به اصلاح (حال خلق) نمیپردازند. (۱۵۲)
قوم صالح گفتند: به یقین تو را سحر کردهاند (که دعوی نبوت میکنی). (۱۵۳)
(و گرنه) تو هم مثل ما بشری بیش نیستی، اگر راست میگویی معجزی بیاور. (۱۵۴)
صالح گفت: این ناقه (معجزه من) است، آب نهر را روزی ناقه بنوشد و روزی شما بنوشید. (۱۵۵)
و هرگز سوء قصدی بر ناقه مکنید که به عذاب روزی بزرگ و سخت گرفتار خواهید شد. (۱۵۶)
قوم صالح ناقه را پی کردند، سپس از کار خود پشیمان شدند. (۱۵۷)
آنگاه عذاب موعود آنان را درگرفت (و هلاک گردیدند). همانا در هلاک این قوم آیت عبرتی (برای دیگران) بود، و اکثر آنها ایمان نیاوردند. (۱۵۸)
و همانا خدای تو بسیار مقتدر و مهربان است. (۱۵۹)
قوم لوط نیز پیغمبران خدا را تکذیب کردند. (۱۶۰)
هنگامی که مهربان برادر آنها لوط به آنان گفت: آیا خداترس و پرهیزکار نمیشوید؟ (۱۶۱)
من برای شما پیغمبری بسیار امین (و خیر خواه) هستم. (۱۶۲)
از خدا بترسید و راه طاعت من پیش گیرید. (۱۶۳)
و من از شما اجری برای رسالت خود نمیخواهم و چشم پاداش جز به خدای عالم ندارم. (۱۶۴)
آیا از میان خلایق عمل زشت منکر را با مردان انجام میدهید؟ (۱۶۵)
و زنان را که خدا همسر شما آفریده رها میکنید؟ آری شما بسیار مردم متعدی نابکاری هستید. (۱۶۶)
قوم در جواب گفتند: ای لوط، اگر از این پس دست از این نهی و منع بر نداری از شهر رانده خواهی شد. (۱۶۷)
لوط باز گفت: من خود دشمن این کار زشت شما هستم. (۱۶۸)
بار الها، من و اهل بیتم را از (عقاب) این عمل زشت قوم نجات بخش. (۱۶۹)
ما هم او را با همه اهل بیتش نجات دادیم. (۱۷۰)
جز پیرزنی که (زن لوط بود و) در اهل عذاب باقی ماند. (۱۷۱)
آنگاه (جز اهل بیت لوط) دیگران را به خاک هلاک نشانیدیم. (۱۷۲)
و آنها را به سنگباران عذاب که باران بسیار سختی بر سر بیمدادهشدگان (بدکار) است هلاک ساختیم. (۱۷۳)
همانا در این هلاک قوم لوط نیز آیت عبرتی (برای دیگران) بود، و اکثر آنها ایمان نیاوردند. (۱۷۴)
و همانا خدای تو بسیار مقتدر و مهربان است. (۱۷۵)
اصحاب ایکه (یعنی امت شعیب علیهالسلام) هم پیغمبران خدا را تکذیب کردند. (۱۷۶)
هنگامی که (رسولشان) شعیب به آنها گفت: آیا خداترس و پرهیزکار نمیشوید؟ (۱۷۷)
من برای شما رسولی بسیار امین (و خیر خواه) هستم. (۱۷۸)
از خدا بترسید و راه طاعت من پیش گیرید. (۱۷۹)
و من از شما هرگز اجر رسالت نمیخواهم و جز به خدای عالم به کسی چشم پاداش ندارم. (۱۸۰)
پیمانه را تمام بدهید و از کمفروشان مباشید. (۱۸۱)
و (اجناس را) با ترازوی درست بسنجید. (۱۸۲)
و آنچه به مردم میفروشید (تمام بدهید و) از وزن و پیمان کم نگذارید، و در زمین به ظلم و فسادکاری برنخیزید. (۱۸۳)
و از خدایی که شما و کفرپیشگان پیشین را آفریده بترسید (و خلاف امر او مکنید). (۱۸۴)
قوم شعیب در پاسخ او گفتند: تو را بیشک به سحر و شعبده مفتون کردهاند. (۱۸۵)
و تو جز آنکه بشری هستی مانند ما هیچ گونه مزیتی بر دیگران نداری. و ما تو را (در دعوت نبوت) دروغگو میپنداریم. (۱۸۶)
اگر راست میگویی (که پیغمبر خدایی) قطعهای از آسمان را بر سر ما فرود آور (تا تصدیق تو کنیم). (۱۸۷)
شعیب گفت: خدای من بهتر بر (صدق دعوی من و کذب قول و زشتی) افعال شما آگاه است. (۱۸۸)
باز او را تکذیب کردند و به عذاب سخت روز سایهبان (یعنی روزی که مردم از شدت گرما به سایهبانی پناه میبردند و باز از گرمی هلاک میشدند) گرفتار شدند که عذاب آن روز بسیار بزرگ و سخت بود. (۱۸۹)
همانا در این هلاک قوم شعیب نیز آیت عبرتی (برای دیگران) بود، و اکثر آنها ایمان نیاوردند. (۱۹۰)
و همانا خدای تو بسیار مقتدر و مهربان است. (۱۹۱)
و این قرآن به حقیقت از جانب خدای عالمیان نازل شده. (۱۹۲)
(جبرئیل) روحالامین (فرشته بزرگ خدا) آن را نازل گردانیده. (۱۹۳)
و آن را بر قلب تو فرود آورده تا از عقاب خدا بترسانی. (۱۹۴)
به زبان عربی فصیح. (۱۹۵)
و (ذکر عظمت) این قرآن در کتب انبیای پیشین مسطور است. (۱۹۶)
آیا این خود آیت و برهان روشنی (بر کافران) نیست که علمای بنیاسراییل (از کتب انبیای سلف) بر این قرآن آگاهند؟ (۱۹۷)
و اگر ما این کتاب (عربی) را بر بعض مردم عجم نازل میگردانیدیم. (۱۹۸)
و آن رسول آن را (به زبان تازی) بر عجمها قرائت میکرد آنان ایمان نمیآوردند (به این عذر که قرآن چون به زبان ما نیست ما فهم آن نکرده و اعجاز آن را درک نمیکنیم، اما شما قوم عرب با چه عذر ایمان نمیآورید؟) (۱۹۹)
ما این قرآن را این چنین در دل تبهکاران گذراندیم (و بر آنها به این کتاب اتمام حجت کردیم). (۲۰۰)
اما به این قرآن ایمان نمیآورند تا عذاب دردناک را مشاهده کنند. (۲۰۱)
که به ناگاه آن عذاب که سخت از آن غافلند به آنها فرا رسد. (۲۰۲)
و آن کافران گویند: آیا بر ما مهلتی منظور میشود (تا زمانی از عذاب بیاساییم؟ (۲۰۳)
آیا (اکنون که هنگام عذابشان نیست از تمسخر) عذاب و انتقام ما را به تعجیل میطلبند؟ (۲۰۴)
چه خواهی دید اگر ما چند سالی آنها را در دنیا متنعّم سازیم. (۲۰۵)
سپس به عذابی که بر آنان وعده شده یکسر هلاک شوند. (۲۰۶)
آیا بهرهای که از مال دنیا داشتند هیچ آنها را از عذاب خواهد رهانید؟ (۲۰۷)
و ما اهل هیچ دیاری را تا رسولانی به هدایت و اتمام حجت بر آنها نفرستادیم هلاک نکردیم. (۲۰۸)
این (هلاک بدان) پند و موعظه است (برای خوبان) و ما هرگز به کسی ستم نکردیم. (۲۰۹)
و این قرآن را شیاطین فرود نیاوردند (بلکه جبرئیل امین، فرشته خدا نازل ساخته). (۲۱۰)
نه هرگز این گونه سخنان از شیاطین شایسته است و نه قدرت (بر نزول آن) دارند. (۲۱۱)
که البته آنها از استماع وحی الهی معزولند. (۲۱۲)
پس با خدای یکتا احدی را معبود مخوان و گرنه از اهل عذاب خواهی شد. (۲۱۳)
و (نخست) خویشان نزدیکت را (از خدا) بترسان. (۲۱۴)
و پر و بال مرحمت بر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران. (۲۱۵)
و هر گاه قوم فرمانت را مخالفت کردند به آنها بگو: من خود از کردار (بد) شما بیزارم. (۲۱۶)
و توکل بر آن خدای مقتدر مهربان کن. (۲۱۷)
آن خدایی که چون (از شوقش به نماز) برخیزی تو را مینگرد. (۲۱۸)
و به انتقال تو در اهل سجود (و به دوران تحوّلت از اصلاب شامخه به ارحام مطهره) آگاه است. (۲۱۹)
که او خدای شنوا و دانا (به گفتار و کردار خلق) است. (۲۲۰)
(بگو به کافران که) آیا میخواهید من شما را آگاه سازم که شیاطین بر چه کسان نازل میشوند؟ (۲۲۱)
شیاطین بر هر شخص بسیار دروغگوی بدکار نازل میشوند. (۲۲۲)
گوش فرا میدهند (تا حرف مؤمنان و قوای قدسی را ربوده و به اتباع خود برسانند) و اکثرشان دروغ میگویند (و اندک راست آنها هم برای شبهه کاری و فساد و فتنه انگیزی است). (۲۲۳)
و شاعران (یاوهسرای کفار مانند عالمان بیعمل و مدعیان باطل) را مردم جاهل گمراه پیروی کنند. (۲۲۴)
آیا ننگری که آنها خود به هر وادی حیرت سرگشتهاند؟ (۲۲۵)
و آنها بسیار سخنان میگویند که یکی را عمل نمیکنند. (۲۲۶)
مگر آن شاعران که اهل ایمان و نیکوکار بوده و یاد خدا بسیار کردند و برای انتقام از (هجو و) ستمی که در حق آنها (و سایر مؤمنان) شده (به نظم سخن و طبع شعر) به انتقام و دفاع برخاستند (و به شمشیر زبان با دشمنان دین جهاد کردند، آنان را مؤمنان پیروی خواهند کرد) و آنان که ظلم و ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی و دوزخ انتقامی بازگشت میکنند. (۲۲۷)