| | | | | | |
|
آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود |
|
زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود |
|
|
بودند بسی سوختگان گرد در او |
|
لیکن به سرا پردهی او بار مرا بود |
|
|
من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان |
|
بر صورت من راست چو خورشید سما بود |
|
|
بر چشم من آن ماه جهانسوز رقم بود |
|
بر عشق وی این آه جهانسوز گوا بود |
|
|
از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود |
|
از من سخن عذر و ازو عین رضا بود |
|
|
بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش |
|
چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود |
|
|
هر نعت که در وصف مثالش بشنودم |
|
با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود |
|
|
من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش |
|
کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود |
|
|
من بودم و او و صفت حال من و او |
|
صاحب خبران صبحدم و باد صبا بود |
|
|
تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش |
|
پروانهای اندر حرم شمع صفا بود |
|
|
آواز ز عشاق برآمد که فلان شب |
|
معراج دگر نوبت خاقانی ما بود |
|