| | | | | | |
|
الصبوح ای دل که ما بزم قلندر ساختیم |
|
چون مغان از قلهی می قبلهای برساختیم |
|
|
شاهدان آتشین لب آب دندان آمدند |
|
کاب کار و کار آبی را بهم درساختیم |
|
|
خواجهی جان گو مسلسل باش چون راهب که ما |
|
میرداد مجلس از زنار و ساغر ساختیم |
|
|
کشتی می داشت ساقی ما به جان لنگر زدیم |
|
گفتی از دریای هستی برگ معبر ساختیم |
|
|
کشتی ما در گذشتن خواست از گیتی و لیک |
|
هفتهای هم سوزن عیسیش لنگر ساختیم |
|
|
آن زمان کز آتشین کوثر شدیم آلوده لب |
|
عنبرین دستارچه از زلف دلبر ساختیم |
|
|
بر پریروی سلیمانی برافشاندیم پاک |
|
سبحهها کز اشک داودی مزور ساختیم |
|
|
غصهی عالم نمیشاید فرو بردن به دل |
|
زان به می با عالم پاکش برابر ساختیم |
|
|
خاک مجلس بود خاقانی به بوی جرعهای |
|
هم به بوی جرعهای خاکش معطر ساختیم |
|