خاقانی (غزلیات)/ای آتش سودای تو خون کرده جگرها
ای آتش سودای تو خون کرده جگرها | بر باد شده در سر سودای تو سرها | |||||
در گلشن امید به شاخ شجر من | گلها نشکفند و برآمد نه ثمرها | |||||
ای در سر عشاق ز شور تو شغبها | وی در دل زهاد ز سوز تو اثرها | |||||
آلوده به خونابهی هجر تو روانها | پالوده ز اندیشهی وصل تو جگرها | |||||
وی مهرهی امید مرا زخم زمانه | در ششدر عشق تو فرو بسته گذرها | |||||
کردم خطر و بر سر کوی تو گذشتم | بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها | |||||
خاقانی از آنگه که خبر یافت ز عشقت | از بیخبری او به جهان رفت خبرها |