| | | | | | |
|
ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است |
|
در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است |
|
|
درد کهنت بود برآورد روزگار |
|
این درد تازه روی نگوئی چه نوبر است |
|
|
شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن |
|
اینجا چه جای غمزدگان قلندر است |
|
|
گفتم مورز عشق بتان گرچه جور عشق |
|
انصاف میدهم که ز انصاف خوشتر است |
|
|
اینجا و در دمشق ترازوی عاشقی است |
|
لاف از دمشق بس که ترازوت بیزر است |
|
|
اکنون که دیدی آن سر زنجیر مشک پاش |
|
زنجیر میگسل که خرد حلقه بر در است |
|
|
جوجو شدی برابر آن مشک و طرفه نیست |
|
هرجا که مشک بینی جوجو برابر است |
|
|
از کس دیت مخواه که خونریز تو تویی |
|
نقب از برون مجوی که دزد اندرون در است |
|
|
خاقانی است و چند هزار آرزوی دل |
|
دل را چه جای عشق و چه پروای دلبر است |
|
|
بیچاره زاغ را که سیاه است جمله تن |
|
از جمله تن سپیدی چشمش چه درخور است |
|