| | | | | | |
|
ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من |
|
گر نگه کردی به سوی من نبودی سوی من |
|
|
من بخایم پشت دست از غم که او از روی شرم |
|
پشت پای خویش بیند تا نبیند روی من |
|
|
رسم ترکان است خون خوردن ز روی دوستی |
|
خون من خورد و ندید از دوستی در روی من |
|
|
بس که از زاری زبانم موی و مویم شد زبان |
|
کو مرا کشت و نیازرد از برون یک موی من |
|
|
ترک بلغاری است قاقم عارض و قندز مژه |
|
من که باشم تا کمان او کشد بازوی من |
|
|
تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست |
|
شد کبود از شانهی دست آینهی زانوی من |
|
|
بوی وصلش آرزو میکردم او دریافت گفت |
|
از سگان کیست خاقانی که یابد بوی من |
|