خاقانی (غزلیات)/درد زده است جان من میوهی جان من کجا
درد زده است جان من میوهی جان من کجا | درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا | |||||
دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم | این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا | |||||
او ز من خراب دل کرد چو گنج پی نهان | من که خرابه اندرم گنج نهان من کجا | |||||
یار ز من گسست و من بهر موافقت کنون | بند روان گسستهام انس روان من کجا | |||||
گه گهی آن شکرفشان سرکه فشان ز لب شدی | گرم جگر شدم ز تب سرکهفشان من کجا | |||||
روز به روز بر فلک بخشش عافیت بود | آن همه را رسیده بخش ای فلک آن من کجا | |||||
نالهی خاقانی اگر دادستان شد از فلک | نالهی من نبست غم دادستان من کجا |