خاقانی (غزلیات)/در سایهی غم شکست روزم
در سایهی غم شکست روزم | خورشید سیاه شد ز سوزم | |||||
از دود جگر سلاح کردم | تا کین دل از فلک بتوزم | |||||
تنها همه شب من و چراغی | مونس شده تا بگاه روزم | |||||
گاهی بکشم به آه سردش | گاه از تف سینه برفروزم | |||||
یک اهل نماند پس چرا چشم | زین پرده در آن فرو ندوزم | |||||
خاقانی دل شکستهام، باش | تا عمر چه بردهد هنوزم |