خاقانی (غزلیات)/در یک سخن آن همه عتیبش بین
در یک سخن آن همه عتیبش بین | در یک نظر این همه فریبش بین | |||||
خورشید که ماه در عنان دارد | چون سایه دویده در رکیبش بین | |||||
خاموشی لعل او چه میبینی | جماشی چشم پر عتیبش بین | |||||
تا چشم نظاره زو خبر ندهد | هم نور جمال او حجیبش بین | |||||
آن عقل که برد نام بالایش | سر چون سر خامه در نشیبش بین | |||||
از درد جگر به شب ز هجرانش | ای بر دل من همه نهیبش بین | |||||
روزی که حساب کشتگان گیرد | خاقانی را در آن حسیبش بین |