خاقانی (غزلیات)/دلم غارتیدی ز بس ترکتازی
دلم غارتیدی ز بس ترکتازی | ز پایم فکندی ز بس دست یازی | |||||
گل و مل تو را خادمانند از آن شد | وفای گل و صحبت مل مجازی | |||||
مرا جان درافکند در جام عشقت | گمان برد کاین عشق کاری است بازی | |||||
هلاک تن شمع جان است اگرنه | نیاید ز موم این همه تن گدازی | |||||
منم زین دل پر نیاز اندر آتش | تو آبی به لطف ای نگارا به نازی | |||||
تو آنی که با من خلاف طبیعت | درآمیزی و کشتن من نسازی | |||||
مپرس از دلم کز چهای چون کبوتر | بگو زلف راکز چه چون چنگ بازی | |||||
تو را چاکری گشت خاقانی آخر | خداوندیی کن به چاکر نوازی |