خاقانی (غزلیات)/دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند
دل پیش خیال تو صد دیده برافشاند | در پای تو هر ساعت جانی دگر افشاند | |||||
لعلت به شکرخنده بر کار کسی خندد | کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند | |||||
شو آینه حاضر کن در خنده ببین آن لب | گر دیده نهای هرگز کاتش گهر افشاند | |||||
از هجر تو در چشمم خورشید شود سفته | از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند | |||||
نیش سر مژگانت ببرید رگ جانم | زان هر نفسی چشمم خون جگر افشاند | |||||
گر در همه عمر از تو وصلی رسدم یک شب | مرغ سحری بینی حالی که پر افشاند | |||||
بر تارک خاقانی از وصل کلاهی نه | تا دامن خرسندی از خلق برافشاند |