خاقانی (غزلیات)/دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد
دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد | لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد | |||||
صبر هزیمت گرفت کز صف مژگان او | غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد | |||||
عشق به اول مرا همچو گل از پای سود | دوست به آخر مرا همچو گل از دست داد | |||||
تا در امید من هجر به مسمار کرد | یاد وصالش مرا نعل در آتش نهاد | |||||
میکند از بدخوئی آنچه نکرده است کس | گرچه بدی میکند، چشم بدش دورباد | |||||
سینهی خاقانی است سوختهی عشق او | او به جفا میدهد سوختگان را به باد |