خاقانی (غزلیات)/ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسد
ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسد | عین کمال خسته باد ار به کمال تو رسد | |||||
ماه منی و ماه را چرخ فدای تو دهد | گر به دیار دشمنان وقت زوال تو رسد | |||||
چشم زمانه را فلک میل زوال درکشد | گر نظر گزند او سوی جمال تو رسد | |||||
یافتن وصال تو کار نه چون منی بود | دولت دیگری طلب کو به وصال تو رسد | |||||
چشم من ار هزار سال از پی روی تو دود | گر برسد به عاقبت هم به خیال تو رسد | |||||
دیدهی خاقنی اگر لاف جمال تو زند | کس نکند قبول ازو کان به مثال تو رسد |