خاقانی (غزلیات)/رحم کن رحم، نظر باز مگیر
رحم کن رحم، نظر باز مگیر | لطف کن لطف، خبر بازمگیر | |||||
گیرم آتش زدهای در جانم | آخر آبم ز جگر بازمگیر | |||||
گر به مستی سخنی گفتم، رفت | سخن رفته ز سر بازمگیر | |||||
گنه کرده بناکرده شمار | عذر بپذیر و نظر بازمگیر | |||||
گلبن مهر تو در باغ دل است | آب از آن گلبنتر بازمگیر | |||||
از چو من هندوک حلقه بگوش | گر کله نیست کمر بازمگیر | |||||
آخر آن بوسه که روزی دادی | داده را روز دگر بازمگیر | |||||
گر زکاتی به محرم بدهی | چون خسیسان به صفر بازمگیر | |||||
های خاقانی میدان هواست | دل بدادی، سر و زر بازمگیر |