خاقانی (غزلیات)/رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب

خاقانی (غزلیات) از خاقانی
(رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب)
  رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب از شرم روی توست رخ ماه زیر آب  
  ماهی تنی و می‌کنی از اشک من گریز نه ماهیان کنند وطن گاه زیر آب  
  نی نی توراست عذر که مشک و میی بهم نی مشک و می شود آنگاه زیر آب  
  تخم وفاست دانه‌ی دل چون به دست توس خواهی به زیر خاک بنه خواه زیر آب  
  در اشک گرم غرقم و آنگاه سوخته کس دید غرق سوخته به نگاه زیر آب  
  دریا کشم ز چاه غمت گر برآرم آه سوزد نهنگ را طپش آه زیر اب  
  همسایگان ز تف دلم برکنند شمع چون شد چراغ روز شبانگاه زیر آب  
  گریم چنان که از دم دریای چشم من هر گوش ماهیی شود آگاه زیر اب  
  آبم برفت و گر شنود سنگ آه من از سنگ بشنوند علی‌الله زیر آب  
  ای در آبدار جوانی ز پیچ و خم در آب شد ز شرم تو صد راه زیر آب  
  حال من و تو از من و تو دور نیست زانک تو آب زیر کاهی و من کاه زیر آب  
  خاقانیا به چاه فرو گوی راز دل کز دوست رازدارتر آن چاه زیر آب