خاقانی (غزلیات)/زنگ دل از آب روی شستیم
زنگ دل از آب روی شستیم | وز درد هوا سبوی شستیم | |||||
دل را به کنار جوی بردیم | وز یار کناره جوی شستیم | |||||
از شهر شما دواسبه راندیم | از خون سر چار سوی شستیم | |||||
جان را به وداع آفرینش | از عالم تنگ خوی شستیم | |||||
سجاده به هشت باغ بردیم | دراعه به چار جوی شستیم | |||||
نه قندز شب نه قاقم روز | چون دست ز هر دو موی شستیم | |||||
گفتی که دهان به هفت خاک آب | از یاد خسان بشوی، شستیم | |||||
گفتی ز جهان نشستهای دست | در گوش جهان بگوی شستیم | |||||
از زن صفتی به آب مردی | حیض همه رنگ و بوی شستیم | |||||
زان نفس که آب روی جستی | ما دست ز آبروی شستیم | |||||
خاقانیوار تختهی عمر | از ابجد گفتگوی شستیم |