خاقانی (غزلیات)/زهر با یاد تو شکر گردد
زهر با یاد تو شکر گردد | شام با روی تو سحر گردد | |||||
درد عشق تو بوالعجب دردی است | که چو درمان کنم بتر گردد | |||||
نتواند نشاند درد دلم | گر صفاهان به گلشکر گردد | |||||
میکشم رطل عشق تا بغداد | هم کشم گر ز سر بدر گردد | |||||
بر تو تا زندهام دگر نکنم | گرچه کار جهان دگر گردد | |||||
برنگردم من از تو تا عمر است | آن ندانم که عمر بر گردد | |||||
خاک روبی است بنده خاقانی | کز قبول تو نامور گردد | |||||
بنده خاقانی از تو سرور گشت | بس نماند که تاجور گردد |