خاقانی (غزلیات)/طاقتی کو که به سر منزل جانان برسم
طاقتی کو که به سر منزل جانان برسم | ناتوان مورم و خود کی به سلیمان برسم | |||||
خضر لب تشنه در این بادیه سرگردان داشت | راه ننمود که بر چشمهی حیوان برسم | |||||
شب تار و ره دور و خطر مدعیان | تا در دوست ندانم به چه عنوان برسم | |||||
عوض شکوه کنم شکر چو یوسف اظهار | من به دولت اگر از سیلی اخوان برسم | |||||
بلبلان خوبی صیاد بیان خواهم کرد | اگر این بار سلامت به گلستان برسم | |||||
قطرهی اشکم و اما ز فراوانی ضعف | طاقتی نیست که از دیده به مژگان برسم | |||||
در شهادتگه عشق است رسیدن مشکل | خاقنی راه چنان نیست که آسان برسم |