خاقانی (غزلیات)/طره مفشان که غرامت بر ماست
طره مفشان که غرامت بر ماست | طیره منشین که قیامت برخاست | |||||
غمزه بر کشتن من تیز مکن | کان نه غمزه است که شمشیر قضاست | |||||
بس که از خصم توام بیم سر است | بر سر این همه خشم تو چراست | |||||
گر عتابی ز سر ناز برفت | مرو از جای که صحبت برجاست | |||||
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ | بر کسی کو به تو انگشت نماست | |||||
هیچ بد در تو نگفتم بالله | خود خیال تو بر این گفته گواست | |||||
این قدر گفتم کان روی چو گل | بستهی دیدهی هر خس نه رواست | |||||
من همانم تو همان باش به مهر | که همه شهر حدیث تو و ماست | |||||
بنده خاقانی اگر کرد گناه | عذر آن کرده به جان خواهد خواست |