خاقانی (غزلیات)/عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند
عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند | وز دل من صبر را بیخ کنون میکند | |||||
از سر میدان دل حمله همی آورد | بر در ایوان جان مرد همی افکند | |||||
عشق تو عقل مرا کیسه به صابون زده است | و آمده تا هوش را خانه فروشی زند | |||||
دور فلک بر دلم کرد ز جور آنچه کرد | خوی تو نیز از جفا یاری او میکند | |||||
با تو ز دست فلک خیره چه نالم از آنک | هست در ستم که پیش پای بره نشکند |