| | | | | | |
|
مرا دانهی دل بر آتش فتاده است |
|
از آن نعرهی من چنین خوش فتاده است |
|
|
به هفت آسمان هشتمین در فزایم |
|
ز دود دلی کاسمانوش فتاده است |
|
|
من آن آب نادیه نخل بلندم |
|
که از جان من در من آتش فتاده است |
|
|
غلط گفتهام نخل چه؟ کز دو دیده |
|
چو نیلوفرم آب مفرش فتاده است |
|
|
دلم عافیت میشمارد بلا را |
|
بنام ایزد این دل بلاکش فتاده است |
|
|
امیدم به اندازهی دل رسیده است |
|
خدنگم به بالای ترکش فتاده است |
|
|
منم خرم و یک فتاده است نقشم |
|
شما غمگن و نقشتان شش فتاده است |
|
|
بر اسب بلا من به منزل رسیدم |
|
کجایی تو کز بادت ابرش فتاده است |
|
|
من و گوشهای کمتر از گوش ماهی |
|
که گیتی چو دریا مشوش فتاده است |
|
|
عجب کعبتینی است بینقش گیتی |
|
ولی تخت نردش منقش فتاده است |
|
|
منه بیش خاقانیا بر جهان دل |
|
که عاشق کش است ارچه دلکش فتاده است |
|