خاقانی (غزلیات)/مرد که با عشق دست در کمر آید
مرد که با عشق دست در کمر آید | گر همه رستم بود ز پای درآید | |||||
ورزش عشق بتان چو پردهی غیب است | هر دم ازو بازویی دگر بدر آید | |||||
نیست به عالم تنی که محرم عشق است | گر به وفا ذم کنیش کارگر آید | |||||
از پس عمری اگر یکی به من افتد | آن بود آن کز همه جهان به سر آید | |||||
طفل گزین یار تا طفیل نباشی | کانکه دگر دید با تو هم دگر آید | |||||
فتنه شدن بر گیاه خشک نه مردی است | خاصه به وقتی که تازه گل به برآید | |||||
هر که به معشوق سالخورده دهد دل | چون دل خاقانی از مراد برآید |