| | | | | | |
|
مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد |
|
نترسی ز آن چنان سیلی کزو آتش چنین خیزد |
|
|
گوزن آسا بنالم زار پیش چشم آهویت |
|
چه سگجانم که چندین ناله زین جان حزین خیزد |
|
|
کله کژ کرده میآئی قبای فستقی در بر |
|
کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد |
|
|
چو تو در خندهی شیرین دو چاه از ماه بنمایی |
|
مرا در گریهی تلخم دو دریا بر زمین خیزد |
|
|
بگریم تا مرا بینی سلیمان نگین رفته |
|
بخندی تا ز یاقوتت سلیمان را نگین خیزد |
|
|
به هجرت خوشترم دانم که از هجر تو وصل آید |
|
به مهرت خوش نیم دانم که از مهر تو کین خیزد |
|
|
چو رحم آرد دلت بینم که آب از سنگ میزاید |
|
چو خشم آرد لبت بینم که موم از انگبین خیزد |
|
|
بده عناب چون سازی کمند زلف چین بر چین |
|
مرا عنابوار از روی خون آلوده چین خیزد |
|
|
نو باری اشک خون میبار خاقانی در این انده |
|
که انده شحنهی عشق است و سیم شحنه زین خیزد |
|