خاقانی (غزلیات)/وصل تو به وهم در نمیآید
وصل تو به وهم در نمیآید | وصف تو به گفت برنمیآید | |||||
شد عمر و عماری وصال تو | از کوی امید در نمیآید | |||||
وصل تو به وعده گفت میآیم | آمد اجل، او مگر نمیآید | |||||
زان می که تو را نصیب خصمان است | یک جرعه مرا به سر نمیآید | |||||
افسون مسیح بر تو میخوانم | افسوس که کارگر نمیآید | |||||
خاقانی کی رسد به گرد تو | چون دولت راهبر نمیآید |