خاقانی (غزلیات)/چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد
چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد | وز می وصل تو لبم بر لب جامی برسد | |||||
پخته و صاف اگر می نرسد از تو مرا | گهگه از عشق توام دردی جامی برسد | |||||
گر رسولان وفا نامه نیارند ز تو | هم به زنهار جفا از تو پیامی برسد | |||||
گر نهای در بر من رغم ملامت گر من | هم به سلامت بر من از تو سلامی برسد | |||||
برگذر هست مرا ساخته صد دام حیل | ترسم ای دوست تو را پای به دامی برسد | |||||
عقلم آواره صفت میبدود در پی تو | گر به کویت نرسد هم به مقامی برسد | |||||
در طلب وصل لبت گام زند همت من | تا دل خاقانی از او بو که به کامی برسد |