خاقانی (غزلیات)/چه نشینم که فتنه بر پای است
چه نشینم که فتنه بر پای است | رایت عشق پای برجای است | |||||
هرچه بایست داشتم الحق | محنت عشق نیز میبایست | |||||
صبر با این بلا ندارد پای | بگریزد نه بند بر پای است | |||||
راستی به که صبر معذوراست | بر سر تیغ چون توان پای است | |||||
بیخ امید من ز بن برکند | آنکه شاخ زمانه پیرای است | |||||
کار من بد شده است و بدتر ازین | هم شود، تا فلک بر این رای است | |||||
از که نالم بگو ز کارگزار | یا از آن کس که کار فرمای است | |||||
ناله دارد ز زخم، مار سلیم | مار از آن کس که ما را فسای است | |||||
خیز خاقانی از نشیمن خاک | که نه بس جای راحت افزای است |