| | | | | | |
|
چه کردهام بجای تو که نیستم سزای تو |
|
نه از هوای دلبران بری شدم برای تو |
|
|
مده به خود رضای آن که بد کنی بجای آن |
|
که با تو داشت رای آن که نگذرد ز رای تو |
|
|
دل من از جفای خود ممال زیر پای خود |
|
که بدکنی بجای خود که اندر اوست جای تو |
|
|
مکن خراب سینهام، که من نه مرد کینهام |
|
ز مهر تو بری نهام، به جان کشم جفای تو |
|
|
مرا دلی است پر زخون ببند زلف تو درون |
|
پناه میبرم کنون به لعل جانفزای تو |
|
|
مرا ز دل خبر رسد، ز راحتم اثر رسد |
|
سحرگهی که در رسد نسیم دلگشای تو |
|
|
رخ و سرشک من نگر که کردهای چو سیم و زر |
|
تبارک الله ای پسر قوی است کیمیای تو |
|
|
نه افضلم تو خواندهای، به بزم خود نشاندهای |
|
کنون ز پیش راندهای، تو دانی و خدای تو |
|