خاقانی (غزلیات)/یک زبان داری و صد عشوهگری
یک زبان داری و صد عشوهگری | من و صد جان ز پی عشوه خری | |||||
از جگر خوردن توبه نکنی | زانکه پرورده به خون جگری | |||||
زهره داری تو ز بیم دل خویش | که بهر دم جگر ما بخوری | |||||
گفته بودی که تمامم به وفا | برو ای شوخ که بس مختصری | |||||
به دعای سحری خواستمت | کارم افتاد به آه سحری | |||||
دست هجر تو دهانم بر دوخت | تا نگویم که مکن پرده دری | |||||
چند در چند همی بینم جور | چکنم گر نکنم نوحهگری | |||||
آب خاقانی گفتی ببرم | بردهای بالله و حقا که بری |