| | | | | | |
۴۰ |
المنّة للّه که درِ میکده بازست |
|
زان رو که مرا بر در او روی نیازست |
۹۰ |
|
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی |
|
وآن می که در آنجاست حقیقت نه مجازست |
|
|
از وی همه مستی و غرور است و تکبّر |
|
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیازست |
|
|
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوئیم |
|
با دوست بگوئیم که او محرمِ رازست |
|
|
شرح شکن زلف خماندرخم جانان |
|
کوته نتوان کرد که این قصّه درازست |
|
|
بار دل مجنون و خم طرّه لِیلی |
|
رخسارهٔ محمود و کف پای ایازست |
|
|
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم |
|
تا دیدهٔ من بر رخ زیبای تو بازست |
|
|
در کعبهٔ کوی تو هر آنکس که بیاید |
|
از قبلهٔ ابروی تو در عین نمازست |
|
|
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین |
|
از شمع بپرسید که در سوز و گدازست |
|