دیوان حافظ/بشری اذالسلامة حلت بذمی سلم
۳۱۲ | بشری اِذِ السّلامة حلّت بذی سلم | لله حمد معترف غایة النعم | ۳۱۴ | |||
آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد | تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم | |||||
از بازگشت شاه در این طرفه منزلست | آهنگ خصم او بسراپرده عدم | |||||
پیمانشکن هرآینه گردد شکسته حال | اِنّ العهودَ عند ملیک النّهی ذِمَم[۱] | |||||
میجست از سحاب امل رحمتی ولی | جز دیدهاش معاینه بیرون ندادنم | |||||
در نیل غم فتاد سپهرش بطنز گفت | الآن قد ندمتَ و ما ینفع النّدم | |||||
ساقی چو یارِ مهرخ و از اهل راز بود | ||||||
حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم |
- ↑ این مصراع بدون شک مأخوذ است از قول متنبیّ: وبیننا لو رعیتم ذاک معرفةٌانّ المعارف فی اهل النهی ذمم،