دیوان حافظ/خوش خبر باشی ای نسیم شمال
۳۰۲ | خوشخبر باشی[۱] ای نسیم شمال | که بما میرسد زمان وصال | ۳۰۲ | |||
قصّة العشق لاانفصام لها | فُصِمَت[۲] ها هنا لسانالقال[۳] | |||||
ما لِسَلمی[۴] و مَنْ بذی سَلَمٍ | اَینَ جیراننا و کیف الحال | |||||
عفت الدّار بعد عافیة | فاسألوا حالها عن الاطلال | |||||
فی جمال الکمال[۵] نلت مُنَی | صرف الله عنک عین کمال | |||||
یا برید الحمی حماک الله | مرحبا مرحبا تعال تعال | |||||
عرصهٔ بزمگاه خالی ماند | از حریفان و جام مالامال | |||||
سایه افکند حالیا شب هجر | تا چه بازند[۶] شبروان خیال | |||||
تُرک ما سوی کس نمینگرد | آه ازین کبریا و جاه و جلال | |||||
حافظا عشق و صابری تا چند | ||||||
نالهٔ عاشقان خوشست بنال |
- ↑ بعضی نسخ: باش، بعضی دیگر: با وی،
- ↑ چنین است در اعلب نسخ «فصمت با فاء و صاد مهمله بصیغهٔ مجهول یعنی بریده شده و منقطع شد و شکسته شده و علّت تأنیث فعل آنست که «لسان» از کلماتی است که هم مذکّر استعمال میشود و هم مؤنث و وقتیکه مراد از آن زبان بمعنی لغت باشد نه عضو مخصوص تأنیث در آن اکثر است (لسان العرب)،
- ↑ چنین است در بعضی نسخ، بعضی دیگر: مقال، برخی دیگر: الحال،
- ↑ بعضی نسخ: ما بسلمی،
- ↑ بعضی نسخ: فی کمال الجلال،
- ↑ خ: تا چه زاید ز،