دیوان حافظ/دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
۱۱۷ | دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد | که چو سرو پای بندست و چو لاله داغ دارد | ۱۴۵ | |||
سر ما فرونیاید بکمان ابروی کس | که درون گوشهگیران ز جهان فراغ دارد | |||||
ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم | تو سیاه کم بها بین که چه در دماغ دارد | |||||
بچمن خرام و بنگر بر تخت گل که لاله | بندیم شاه ماند که بکف ایاغ دارد | |||||
شب ظلمت و بیابان بکجا توان رسیدن | مگر آنکه شمع رویت برَهَم چراغ دارد | |||||
من و شمع صبحگاهی سزد ار بهم بگرییم | که بسوختیم و از ما بت ما فراغ دارد | |||||
سزدم چو ابر بهمن که برین چمن بگریم | طرب آشیان بلبل بنگر که زاغ دارد | |||||
سر درس عشق دارد دل دردمند حافظ | ||||||
که نه خاطر تماشا نه هوای باغ دارد |