دیوان حافظ/زهی خجسته زمانی که یار باز آید
۲۳۵ | زهی خجسته زمانی که یار بازآید | بکام غمزدگان غمگسار بازآید | ۱۸۹ | |||
به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم | بدان امید که آن شهسوار بازآید | |||||
اگر نه در خم چوگان او رود سر من | ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید | |||||
مقیم بر سر راهش نشستهام چون گرد | بدان هوس که بدین رهگذار بازآید | |||||
دلی که با سر زلفین او قراری داد | گمان مبر که بدان دل قرار بازآید | |||||
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی | ببوی آنکه دگر نوبهار بازآید | |||||
ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ | ||||||
که همچو سرو بدستم[۱] نگار بازآید |
- ↑ چنین است در خ، ق نخ: بدست؛