دیوان حافظ/سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
۲۰۳ | سالها دفتر ما در گرو صهبا بود | رونق میکده از درس و دعای ما بود | ۲۳۴ | |||
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان | هر چه کردیم بچشم کرمش زیبا بود | |||||
دفتر دانش ما جمله بشوئید بمی | که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود | |||||
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل | کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود | |||||
دل چو پرگار بهر سو دورانی میکرد | و اندر آن دایره سرگشتهٔ پابرجا بود | |||||
مطرب از درد محبّت عملی میپرداخت | که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود | |||||
میشکفتم ز طرب زانکه چو گل بر لب جوی | بر سرم سایهٔ آن سرو سهی بالا بود | |||||
پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان | رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود | |||||
قلب اندودهٔ حافظ برِ او خرج نشد | ||||||
کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود |