دیوان حافظ/عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌ایم

۳۶۵  عمریست تا براه غمت رو نهاده‌ایم[۱] روی و ریای خلق بیکسو نهاده‌ایم  ۳۴۸
  طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم در راه جام و ساقی مه رو نهاده‌ایم  
  هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده‌ایم هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده‌ایم  
  عمری گذشت تا بامید اشارتی چشمی بدان دو گوشهٔ ابرو نهاده‌ایم  
  ما ملک عافیت نه بلشکر گرفته‌ایم ما تخت سلطنت نه ببازو نهاده‌ایم  
  تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز بنیاد بر کرشمهٔ جادو نهاده‌ایم  
  بی زلف سرکشش سر سودائی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهاده‌ایم  
  در گوشهٔ امید چو نظّارگان ماه چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده‌ایم  
  گفتی که حافظا دل سرگشته‌ات کجاست  
  در حلقه‌های آن خم گیسو نهاده‌ایم  


  1. ق س و سودی بجای این مصراع: ما پیش خاک پای تو صد رو نهاده‌ایم.– در خ م نخ این غزل را با همین اختلاف صورت در مصراعِ اوّلِ مطلعْ عیناً در دو موضع مختلف از باب میم تکرار کرده‌اند ولی با اندک تغییری در ترتیب ابیات و شمارهٔ آنها.