دیوان حافظ/یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
۳۸۵ | یا رب آن آهوی مشکین بختن بازرسان | وان سهی سرو خرامان بچمن بازرسان | ۳۹۱ | |||
دل آزردهٔ ما را بنسیمی بنواز | یعنی آن جان ز تن رفته بتن بازرسان | |||||
ماه و خورشید بمنزل چو بامر تو رسند | یار مهروی مرا نیز بمن بازرسان | |||||
دیدها در طلب لعل یمانی خون شد | یا رب آن کوکب رخشان بیمن بازرسان | |||||
برو ای طایر میمون همایونآثار[۱] | پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان | |||||
سخن اینست که ما بی تو نخواهیم حیات | بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان | |||||
آنکه بودی وطنش دیدهٔ حافظ یا رب | ||||||
بمرادش ز غریبی بوطن بازرسان |
- ↑ چنین است در ت و سودی، خ ی:دیدی آن طایر میمون همایون آثار، غالب نسخ چاپی: برو ای طایر میمون همایون طلعت.