رباعیات خیام (تصحیح وینفیلد)/فهرست رباعیات
فهرست
(جداگانه فهرست نشده)- آمد سحری ندا ز میخانه ما
- امشب بر ما مست که آورد ترا
- این دهر که بود مدتی منزل ما
- ای خواجه یکی کام روا کن مارا
- برخیز و بیا بیا برای دل ما
- چون فوت شوم بباده شوئید مرا
- چون عهده نمیشود کسی فردا را
- عاشق همه ساله مست و شیدا بادا
- عاقل بچه امید درین شوم سرا
- قرآن که بهین کلام خوانند اورا
- گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
- هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
- از آتش ما دود کجا بود اینجا
- بت گفت به بت پرست کای عابد ما
- تا بتوانی رنجه مگردان کسرا
- ای کرده بلطف و قهر تو صنع حدا
- چندان بخورم شراب کین بوی شراب
- در راه نیاز هر دلی را دریاب
- روزی که بدست بر نهم جام شراب
- روزی که دو مهلتست می خور می ناب
- مائیم نهاده سر بفرمان شراب
- مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
- با بط میگفت ماهئی در تب و تاب
- از منزل کفر تا بدین یکنفس ست
- ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
- این یک دو سه روزه نوبت عمر گذشت
- آن لعل گران بها زکانی دگر ست
- امروز که نوبت جوانی من ست
- ای دل چو نصیب تو همه خون شدنست
- امروز ترا دست رسی فردا نیست
- از هرزه بهر دری نمیباید تاخت
- این کوزه چو من عاشق زاری بودست
- پیش از من و تو لیل و نهاری بودست
- بتخانه و کعبه خانه بندگیست
- بر لوح نشان بودنیها بوده است
- با هر بد و نیک راز نتوانم گفت
- با ما درم قلب نمیگیرد جفت
- با حکم خدا بجز رضا در نگرفت
- بیگانه اگر وفا کند خویش من است
- پر خون ز فراقت جگری نیست که نیست
- تا هشیارم طرب ز من پنهان است
- ترکیب پیاله که در هم پیوست
- ترس اجل و وهم فنا مستی تست
- چون لاله بنوروز قدح گیر بدست
- چون کار نه بر مراد ما خواهد رفت
- خیام ز بهر گنه این ماتم چیست
- در پرده اسرار کسی را ره نیست
- در عالم بیوفا که منزلگه ماست
- در صومعه و مدرسه و دیر و کنشت
- دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است
- در خواب بدم مرا خردمندی گفت
- دل سر حیات اگر کماهی دانست
- روزیکه شود اذا السماء انفطرت
- سر از همه ناکسان نهان باید داشت
- ساقی چو زمانه در شکست من و تست
- عمری بگل و باده برفتیم بگشت
- می در کف من نه که دلم در تابست
- ما کافر عشقیم و مسلمان دگر است
- می خوردن و شاد بودن آئین منست
- نی لایق مسجدم نه در خورد کنشت
- نفست بسگ خانه همی ماند راست
- هر سبزه که در کنار جوئی رستست
- هر دل که در او نور محبت بسرشت
- یکجرعه می ز ملک کاووس بهست
- هر چند که از گناه بدبختم و زشت
- می خوردن من نه از برای طربست
- گویند که دوزخی بود مردم مست
- گویند مخور باده که شعبان نه رواست
- آمد رمضان و موسم باده برفت
- این کهنه رباطرا که عالم نامست
- اکنون که گل سعادتت پر بار است
- آن قصر که بهرام درو جام گرفت
- ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
- امروز که آدینه مر او را نام است
- آن باده که قابل صورهاست بذات
- از آتش این طائفه جز دودی نیست
- آنکس که بجملکی ترا تکیه بروست
- ای بیخبر این شکل مجسم هیچ ست
- با مطرب و می حور سرشتی گر هست
- پیری ز خرابات برون آمد و مست
- چون بلبل مست راه در بستان یافت
- خیام تنت بخیمه ماند راست
- خیام که خیمهای حکمت میدوخت
- در فصل بهار با بت حور سرشت
- در جام طرب باده گلرنگ خوشست
- دوران جهان بی می و ساقی خوش نیست
- دریاب که از روح جدا خواهی رفت
- رفتن چو حقیقتست پس بودن چیست
- عمریست که مداحی می ورد منست
- فاسق خوانند مردمانم پیوست
- گر در پی شهوت و هوا خواهی رفت
- گردون کمی ز عمر فرسوده ماست
- من بنده عاصیم رضای تو کجاست
- من هیچ ندانم که مرا آن که سرشت
- من می خورم و مخالفان از چپ و راست
- نیکی و بدی که در نهاد بشر است
- تیریکه اجل کشد سپرها هیچست
- هر دل که درو مایه تجرید کم است
- هر کو طربی ز عقل در دل میکاشت
- یزدان چو گل وجود ما را آراست
- یکهفته شراب خورده باشی پیوست
- یا رب تو کریمی و کریمی کرم است
- هش دار که روزگار شورانگیزست
- هر جا که گلی و لاله زاری بودست
- می لعل مذاب ست و صراحی کانست
- می نوش که عمر جاودانی اینست
- می خور که بزیر گل بسی خواهی خفت
- گویند مرا چو سور با حور خوش ست
- دل گفت مرا علم لدنی هوس است
- چون آمدنم بمن نبد روز نخست
- تا چند زنم بروی دریاها خشت
- بر چهره گل نسیم نوروز خوشست
- برخیز و بده باده چه جای سخنست
- برتر ز سپهر خاطرم روز نخست
- انرا که بر نهال تحقیق نرست
- اکنون که جهانرا بخوشی دسترسیست
- ای وای بران دل که درو سوزی نیست
- از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت
- با باده نشین که ملک محمود این است
- ده عقل وز نه رواق وز هشت بهشت
- دیریست که صد هزار عیسی دیدست
- سیم ارچه نه مایه خردمندانست
- بس خون کسان که چرخ بیباک بریخت
- جز حق حکمی که حکم را شاید نیست
- این گمبد لاجوردی و زرین طشت
- دارنده چو ترکیب طبائع آراست
- با دشمن و دوست فعل نیکو نیکوست
- در چشم محققان چه زیبا چه زشت
- بسیار بگشتیم بگرد در و دشت
- آباد خرابات ز می خوردن ماست
- این هستی تو هستی هستی دگرست
- از فضل عنان بهپیچ و در ساغر پیچ
- بنگر ز جهان چه طرف بر بستم هیچ
- چون جان بلب آمد چه نشاپور و چه بلخ
- ای عارض تو نهاده بر نسرین طرح
- این قافله عمر عجب میگذرد
- آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد
- ای بیخبران عشوه دنیا مخرید
- ای همنفسان مرا ز می قوت کنید
- آنروز که توسن فلک زین کردند
- افسوس که نان پخته خامان دارند
- اکنون که دم ز عمر محروم نشد
- آنقوم که سجاده پرستند خرند
- آنکس که گنه بنزد او سهل بود
- آورد باضطرابم اول بوجود
- اندیشه جرمم چو بخاطر گذرد
- آنها که خلاصه جهان ایشانند
- ایزد ببهشت وعده با ما می کرد
- اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند
- ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
- آنها که جهان زیر قدم فرسودند
- افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
- این جمع اکابر که مناصب دارند
- این چرخ جفاپیشه عالی بنیاد
- افسوس که نامه جوانی طی شد
- با این دو سه نادان که جهاندارانند
- پیوسته خرابات ز رندان خوشباد
- تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
- تا یار شراب جانفزایم ندهد
- چون مرده شوم خاک مرا کم سازید
- خیام اگرچه خرگه چرخ کبود
- خوشباش که غصه بیکران خواهد بود
- خرم دل آنکسی که معروف نشد
- حال گل و مل بادهپرستان دانند
- در میکده جز بمی وضو نتوان کرد
- دادم بامید روزگاری بر باد
- در عالم جان بهوش میباید بود
- در دهر هر آن که نیم نانی دارد
- در ملک تو از طاعت من هیچ فزود
- دست چو منی که جام و ساغر گیرد
- در دهر کسی بگلعذاری نرسید
- در دست همیشه آب انگورم باد
- رفتیم و ز ما زمانه آشفته بماند
- روزیست خوش و هوا نه گرمست و نه سرد
- زان پیش که غمهات شبیخون آرند
- از آمدنم نبود گردونرا سود
- سرت همه دانای فلک میداند
- سودازده را باده پر و بال بود
- شب نیست که عقل در تحیر نشود
- طبعم بنماز و روزه چون مائل شد
- طبعم همه با روی چو گل پیوندد
- عشقی که مجازی بود آبش نبود
- عمرت تا کی بخود پرستی گذرد
- قومی ز گزاف در غرور افتادند
- گویند بهشت و حور و عین خواهد بود
- گر باده بکوه بر زنی رقص کند
- گه گه دل من درین قفس تنگ آید
- گویند که ماه رمضان گشت پدید
- گه شربت عیش صاف باشد گه درد
- کس مشکل اسرار ازلرا نکشاد
- کم کن طمع جهان که باشی خرسند
- کس را پس پرده قضا راه نشد
- گویند بحشر گفتگو خواهد بود
- می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد
- می گرچه حرامست ولی تا که خورد
- من باده بجام یکمنی خواهم کرد
- می میخورم و هر که چو من اهل بود
- میخواره اگر غنی بود عور شود
- نا برده بصبح در طلب شامی چند
- وقتی که طلوع صبح ازرق باشد
- وقتست که از سبزه جهان آرایند
- هان تا ننهی بر تن خود غصه و درد
- هر جرعه که ساقیش بجام افشاند
- زاهد بکرم ترا چو ما نشناسد
- یاران چو باتفاق میعاد کنید
- یکروز فلک کار مرا ساز نداد
- یکنان بدو روز اگر شود حاصل مرد
- تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
- آنانکه محیط فضل و آداب شدند
- هر صبح که روی لاله شبنم گیرد
- گردون ز سحاب نسترن می ریزد
- پیرانه سرم عشق تو در دام کشید
- آن مرد نیم کز عدمم بیم آید
- اجرام که ساکنان این ایوانند
- آنها که فلک ریزه دهر آرایند
- آنها که اسیر عقل و تمییز شدند
- آن عقل که در راه سعادت پوئید
- ماه رمضان برفت و شوال آمد
- یاران موافق همه از دست شدند
- آنان که بکهنه و بنو موصوفند
- تا خاک مرا بقالب امیختهاند
- آنها که کشنده نبید ناباند
- از آب عدم تخم مرا کاشتهاند
- چون نیست درین زمانه سودی ز خرد
- چون شاهد روح خانه پرداز شود
- انها که بفکر در معنی سفتند
- این خلق همه خران با افسوساند
- روزی که جزای هر صفت خواهد بود
- آن کانسه گری که کانسه سرها کرد
- از واقعه ترا خبر خواهم کرد
- دل چراغیست که نور از رخ دلبر گیرد
- جانم بفدای آنکه او اهل بود
- خورشید کمند صبح بر بام افگند
- یاران بموافقت چو میعاد کنید
- چندان کرم و لطف ز آغاز چه بود
- انها که اساس کار بر زرق نهند
- آنها که در آمدند در جوش شدند
- فردا که نصیب نیک بختان بخشند
- از گردش روزگار بهری برگیر
- افلاک که جز غم نفزایند دگر
- از بودنی ای دوست چه داری تیمار
- این اهل قبور خاک گشتند و غبار
- ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر
- سنت مکن و فریضه حق بگذار
- از گردش این زمانه دون پرور
- ایام جوانیست شراب اولیتر
- ای در طلب تو عالمی در شر و شور
- با سفله تند خوی و بیعقل و وقار
- چون نیست ز اختر آنکه رو داد قرار
- جانا می صاف نا مشوش میخور
- دلتنگ شوی یکجوکی بنگ بخور
- دی کوزهگری بدیدم اندر بازار
- یکجرعه می از مملکت جم خوشتر
- در دائره سپهر ناپیدا غور
- عمر تو چه دو صد و چه سیصد چه هزار
- او را خواهی ز زن و فرزند ببر
- ایدل چو حقیقت جهانست مجاز
- از جمله رفتگان این راه دراز
- این چرخ که با کسی نمیگوید راز
- ای بر همه سروران عالم فیروز
- ای خوش پسر غمزهگر زنگ آمیز
- با تو بخرابات اگر گویم راز
- با مردم پاکباز و عاقل آمیز
- بازی بودم پریده از عالم راز
- حکمی که از او محال باشد پرهیز
- رفتند و ز رفتنگان یکی نامد باز
- رو بر سر افلاک جهان خاک انداز
- گر گوهر طاعتست نسفتم هرگز
- کردیم دگر شیوه رندی آغاز
- ما لعبتگانیم و فلک لعبت باز
- میپرسیدی که چیست این نفس مجاز
- ما عاشق و آشفته و مستیم امروز
- معشوق که عمرش چو قمم باد دراز
- لب بر لب کوزه بردم از غایت آز
- در کتم عدم خفته بدم گفتی خیز
- ای واقف اسرار ضمیر همه کس
- مرغی دیدم نشسته بر باره طوس
- از حادثه زمانه آینده مپرس
- آغاز دوان گشتن آن زرین طاس
- پندی دهمت اگر بمن داری گوش
- تا چند کنم عرضه نادانی خویش
- خیام اگر ز باده مستی خوش باش
- در کارگه کوزهگری رفتم دوش
- سرمست بمیخانه گذر کردم دوش
- می را که خضر خجسته دارد پاسش
- می گرچه حرامست مدامش مینوش
- هفتاد و دو ملتند در دین کم و بیش
- یک یک هنرم بین و گنه دده ده بخش
- غم چند خوری ز کار نا آمده پیش
- جامیست که عقل آفرین میزندش
- می در قدح انصاف که جانیست لطیف
- ای چرخ فلک نه نان شناسی نه نمک
- گر گل نبود نصیب ما خار اینک
- گر صلح نیابم ز فلک جنگ اینک
- هین صبح دمید و دامن شب شد چاک
- از اتش آخرت نمیداری باک
- این صورت کون جمله نقشست و خیال
- با سرو قدی تازهتر از خرمن گل
- در سر مگذار هیچ سودای محال
- عشقی بکمال و دلربائی بجمال
- می بر کف من نه و برآور غلغل
- اسرار حقیقت نشود حل بسوال
- از جرم حضیض خاک تا اوج زحل
- تا کی ز ابد حدیث و تا کی ز ازل
- از خالق کردگار و از رب رحیم
- ای چرخ ز گردش تو خرسند نیم
- ای مفتی شهر از تو پرکارتریم
- آن به که بجام باده دل شاد کنیم
- آن لحظه که از اجل گریزان گردم
- این چرخ فلک که ما درو حیرانیم
- از آب و گلم سرشته من چکنم
- ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
- بی باده مباش تا توانی یکدم
- برخیز و بکوب پای تا دست زنیم
- بر خود در کام و آرزو در بستم
- پیوسته ز گردش فلک غمگینم
- بر مفرش خاک خفتگان میبینم
- با رحمت تو من از گنه ناندیشم
- تا ظن نبری که از جهان میترسم
- تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
- تا چند ملامت کنی ای زاهد خام
- با نفس همیشه در نبردم چکنم
- جانا من و تو نمونه پرگاریم
- چون نیست مقام ما درین دیر مقیم
- در مسجد اگرچه با نیاز آمدهام
- دیگر غم این گردش گردون نخوریم
- در عشق تو صد گونه ملامت بکشم
- در دایره وجود دیر آمدهایم
- دنیا چو فناست من بجز فن نکنم
- در پای اجل چو من سرافگنده شوم
- زینگونه که من کار جهان میبینم
- صبح است دمی بر می گلرنگ زنیم
- گر من گنه روی زمین کردستم
- گر من ز می مغانه مستم هستم
- هشیار نبودهام دمی تا هستم
- من ظاهر نیستی و هستی دانم
- من باده خورم ولیک مستی نکنم
- محرم هستی که با تو گویم یک دم
- ما جای نمازی بلب خم کردیم
- مقصود ز جمله آفرینش مائیم
- ما کز می بیخودی طربناک شدیم
- من در رمضان روزه اگر میخوردم
- هرگز بطرب شربت آبی نخوریم
- هر روز پگاه در خرابات شوم
- یکجو غم ایام نداریم خوشیم
- یکروز ز بند عالم آزاد نیم
- یکدست بمصحفیم و یکدست بجام
- از من بر مصطفی رسانید سلام
- از من بر خیام رسانید سلام
- دشمن بغلط گفت که من فلسفیم
- چندانکه ز خود نیستترم هستترم
- گل گفت که من یوسف مصر چمنم
- یکچند بکودکی باستاد شدیم
- پاک از عدم آمدیم ناپاک شدیم
- در جستن جام جم جهان پیمودیم
- فرزین مفتا که مست غمهات شدم
- ایزد چو نخواست آنچه من خواستهام
- هنگام گلست اختیاری بکنم
- تا ظن نبری که من بخود موجودم
- من بی می ناب زیستن نتوانم
- ای گشته شب و روز بدنیا نگران
- ای آنکه توی خلاصه کون و مکان
- از گردش این دایره بی پایان
- احوال جهان بر دلم آسان میکن
- آنرا که وقوفست بر احوال جهان
- برخیز و مخور غم جهان گذران
- بشنو ز من از زبده یاران کهن
- تا بتوانی خدمت رندان میکن
- حق جان جهانست و جهان جمله بدن
- دیشب ز سر صدق و صفای دل من
- خواهی بنهد پیش تو گردون گردن
- در عالم خاک از کران تا بکران
- دی بر لب جوی با نگاری موزون
- شرمت ناید ازین تباهی کردن
- رندی دیدم نشسته بر خشک زمین
- قومی متفکرند در مذهب و دین
- گاویست در آسمان و نامش پروین
- گویند برای می که کمتر خور ازین
- گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
- مسکین دل دردمند دیوانه من
- میخوردن و گرد نیکوان گردیدن
- نتوان دل شاد را بغم فرسودن
- نیکست بنام نیک مشهور شدن
- یا رب بدل اسیر من رحمت کن
- یا رب ز قبول ورزدم باز رهان
- زین گنبد گردیده بد افعالی بین
- چون حاصل آدمی در این شورستان
- بر موجب عقل زندگانی کردن
- اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
- این چرخ فلک بهر هلاک من و تو
- از تن چو برفت جان پاک من و تو
- آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو
- از آمدن و رفتن ما سودی کو
- ای آب حیات مضمر اندر لب تو
- آنم که پدید گشتم از قدرت تو
- بردار پیاله و سبو ای دلجو
- مائیم خریدار می کهنه و نو
- ناکرده گناه در جهان کیست بگو
- یاقوت لب لعل بدخشانی کو
- ای زندگی تن و توانم همه تو
- ای رفته بچوگان قضا همچو گو
- در دیده تنگ مور نورست از تو
- گر با خردی تو حرص را بنده مشو
- از هرچه بجز میست کوتاهی به
- ای یار ز روزگار باش آسوده
- ای نیک نکرده و بدیها کرده
- اندازه عمر بیش از شصت منه
- این چرخ چو طاسیست نگون افتاده
- ای من در میخانه بسبلت رفته
- قطره بگریست که از بحر جدائیم همه
- تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
- تن در غم روزگار بیداد مده
- تا چند ز مسجد و نماز و روزه
- بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
- دنیا بمراد رانده گیر آخر چه
- دانی ز چه روی اوفتادست و چه راه
- ساقی می خوشگوار بر دستم نه
- فریاد که رفت عمر بر بیهوده
- من توبه کنم از همه چیز از می نه
- مائیم بلطف تو تولا کرده
- نقشیست که بر وجود ما ریخته
- ای در ره بندگیت یکسان که و مه
- ای رفته و باز آمده و خم گشته
- ای بیخبر از کار جهان هیچ نه
- هر روز برانم که کنم شب توبه
- از درس علوم جمله بگریزی به
- ای دل تو باسرار معما نرسی
- آنان که ز پیش رفتهاند ای ساقی
- ای دل چو ببزم آن صنم بنشستی
- افتاد مرا با می و مستی کاری
- ای آنکه نتیجه چهار و هفتی
- بر رهگذرم هزار جا دام نهی
- ای از حرم ذات تو عقل آگه نی
- این کار جهان اگر بتقلیدستی
- ای چرخ دلم همیشه غمناک کنی
- ای دل ز غبار جسم اگر پاک شوی
- ای کوزهگرا بکوش اگر هشیاری
- ای گل تو بروی دلربا میمانی
- از مطبخ دنیا تو همه دود خوری
- آزار دل خلق مجوئیم شبی
- اول بخودم چو آشنا میکردی
- ای کاش که جای آرمیدن بودی
- از دفتر عشق میکشودم فالی
- از آمدن بهار و از رفتن دی
- ای دل می و معشوق بکن در باغی
- بر سنگ زدم دوش سبوئی کاشی
- بگرفت مرا ملالت از رزاقی
- برگیر ز خود حساب اگر باخبری
- بکشای درم که در کشاینده توئی
- با من تو هرآنچه گوئی از کین گوئی
- با درد بساز تا دوائی یابی
- تنگی می لعل خواهم و دیوانی
- تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
- تا چند ز یاسین و برات ای ساقی
- تا در تن تست استخوان و رگ و پی
- تا در هوس لعل لب و جام مئی
- تن زن چو بزیر فلک بیباکی
- چون واقفی ای پسر ز هر اسراری
- چندانکه نگاه میکنم هر سوئی
- در شعبده خانه جهان یار مجوی
- دو چیز که هست مایه دانائی
- در باغ چو بد غوره ترش اول دی
- دانی که سپیده دم خروس سحری
- در ده می لعل لاله گون صافی
- در حکمت اگر ارسطو و جمهوری
- در کارگه کوزهگری کردم رای
- رو بیخبری گزین اگر باخبری
- زان بیشتر ای صنم که در رهگذری
- زینهار کنون که میتوانی باری
- زان پیش که از جام اجل مست شوی
- سازنده کار مرده و زنده توئی
- ای باده ناب و ای می مینائی
- شیخی بزن فاحشه گفتا مستی
- عالم همه کر چو گوی افتد بکوئی
- گه گشته نهان رو بکسی ننمائی
- گر روی زمین بجمله آباد کنی
- گر شادی خویشتن بدان میدانی
- گر زانکه بدست آید از می دو منی
- گر دست دهد ز مغز گندم نانی
- گر شهره شوی بشهر شرالناسی
- ما و می و معشوق و صبوح ای ساقی
- نه سوی وصال تو مرا دست رسی
- هنگام صبوح است و خروش ای ساقی
- هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
- هان تا بر مستان بدرشتی نشوی
- یزدان خواهم جهان دگرگون کندی
- یا رب بکشای بر من از رزق دری
- ای سوخته سوخته سوختنی
- خوش باش که پختهاند سودای تو دی
- گر آمدنم بمن بدی نامدمی
- آدم چو صراحی بود و روح چو می
- ای چرخ حمه خسیس را چیز دهی
- بر کوزهگری بزیر کردم گذری
- چون جنس مرا خاصه بداند ساقی
- ای دهر بکردهای خود معترفی
- پیوسته ز بهر شهوت نفسانی
- ای انکه خلاصه چهار ارکانی
- خواهی که پسندیده آنام شوی
- ای چرخ چه کردهام ترا راست بگوی
- چندین غم بیهوده مخور شاد بزی