سنایی غزنوی (غزلیات)/آنی که چو تو گردش ایام ندارد
آنی که چو تو گردش ایام ندارد | سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد | |||||
چون دانهی یاقوت تو گل دانه ندارد | چون دام بناگوش توبه دام ندارد | |||||
بادی نبرد در همه آفاق که از ما | سوی لب تو نامه و پیغام ندارد | |||||
دادی ندهد عشق تو ما را که در آن داد | بی داد تو افراخته صمصام ندارد | |||||
من در نرسم در تو به صد حیله و افسون | گویی قدم دولت من گام ندارد |